جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تأثیر جنسیت بر آگاهی هیجانی

زمان مطالعه: 3 دقیقه

راحتی فرد در بیان هیجان ها تا حدودی تحت تأثیر عوامل فرهنگی قرار می گیرد. برای مثال، پژوهش های میان فرهنگی نشان می دهند ایتالیایی ها و اهالی آمریکای لاتین احساس خود را بیشتر بروز می دهند، ژاپنی ها و اسکاندیناویایی ها کمروتر و خویشتندارتر هستند. با این وجود، چنین تأثیرات فرهنگی توانایی فرد برای

احساس کردن را تحت تأثیر قرار نمی دهند. بیان نکردن علاقه، خشم یا ناراحتی به معنای این نیست که فرد چنین احساساتی را به شکل درونی تجربه نمی کند و بدین معنا نیز نیست که فرد نمی تواند این هیجان ها را در دیگران بشناسد و به آنها واکنش نشان دهد. به طور حتم افراد در همه فرهنگ ها ظرفیت هوشیار بودن نسبت به احساسات فرزندان خود را دارند.

مردان آمریکایی در فرهنگی بزرگ شده اند که به ابراز هیجان تشویق نشده اند. اگر چه نقش مردان در اسطوره شناسی بی احساس و بسیار خشک، بی اعتنا به احساس همسر و فرزندان، تعیین شده است، اما یافته های پژوهش های روان شناختی حکایت از چیز دیگری دارد.

پژوهش های انجام شده در آزمایشگاه ما و موسسه های دیگر نشان می دهند علی رغم تفاوت در شیوه ابراز هیجان در زنان و مردان، تجربه احساسی هر دو جنس بسیار شبیه به یکدیگر است.

برای شناخت تأثیر جنسیت بر همدلی، من و همکارانم از مشاجره لفظی زوج ها نوار ویدئویی تهیه کردیم. سپس از هر یک از زوج ها خواسته شد نوار را مشاهده کنند و بگویند در حین مشاهده گفتگو چه احساسی را به یاد می آورند. برای سنجش پاسخ ها به هر یک از آزمودنی ها صفحه ی درجه بندی شده ای برای سنجش حالت های هیجانی از منفی به مثبت داده شده بود. وقتی صحنه ای یادآور احساس منفی، برای مثال ناراحتی یا خشم بود، عقربه را به سمت «منفی» می چرخاندند، و اگر صحنه یادآور احساس خوشایندی بود عقربه به سمت «مثبت» چرخانده می شد. سپس نوار را دوباره تکرار کردیم و از آنان خواستیم احساسات همسرشان از دیدگاه خودشان را در حین گفتگو درجه بندی کنند. با مقایسه نمره گذاری هر یک از زوج ها می توانستیم تعیین کنیم هر یک از زوج ها تا چه حد تجربه هیجانی همسرش را درست ارزیابی می کند. با کمال تعجب دریافتیم شوهران به اندازه زنان خود در شناخت لحظه به لحظه احساس همسرشان مهارت دارند. وقتی از شخص سومی خواستیم نوار را مشاهده و نمره گذاری کند، زن و مرد به شیوه یکسان در ارزیابی پاسخ هیجانی افراد مهارت داشتند. افزون بر این، دریافتیم افرادی که می توانند

درست تر هیجان های خود را با دیگران هماهنگ کنند، واکنش های روان شناختی آنها به شیوه ای است که از افراد مورد مشاهده شان تقلید می کنند. به عبارتی، وقتی ضربان قلب آزمودنی ها در پاسخ به خشم بالا می رفت، همدل ترین مشاهده گر نیز ضربان قلبش بالا می رفت. البته جنسیت مشاهده گر در این امر بی تأثیر بود.

اگر مردان، به اندازه زنان بتوانند نسبت به هیجان همدل و کنشگر باشند، پس چرا بیشتر باورها بر این است که مردان بی احساس هستند؟ پاسخ این پرسش روشن است. گرچه زنان و مردان تجارب هیجانی درونی یکسانی دارند، اما مردان تمایل به پنهان کردن هیجان های شان را از دنیای بیرون دارند. در پژوهش های دریافتیم زنان احساس های خود را به شیوه کلامی، حالت های چهره و زبان تن، آزادتر بیان می کنند. مردان بیش از زنان از بروز احساس خود جلوگیری می کنند، آنها را پنهان می کنند و کم اهمیت می شمرند.

پژوهشی گویای این است که دلیل چنین شیوه رفتاری در مردان نقش اجتماعی آنان مبنی بر سخت بودن و بر حذر بودن از پیامدهای «از دست دادن کنترل» است. در حقیقت، برخی مردان چنین حالت دفاعی مردانه ای را به خود می گیرند تا خود را به طور کامل از هرگونه، آگاهی نسبت به تجربه های هیجانی جدا کنند. به نظر من چنین موارد حادی تنها نمایانگر درصد کمی از جمعیت مردان- شاید کمتر از 10 درصد است.

گر چه بی میلی برای رویارویی با هیجان ها برای روابط خانوادگی در مردان بسیار با اهمیت است، اما چنین امری نفی کننده شایستگی مردان برای آموزشگر هیجان بودن نیست. پژوهش ها نشان می دهند بیشتر مردان در درون، هر آنچه را که برای این امر لازم باشد، دارا هستند. آنان آگاهی درونی از احساسات خود را دارند، توانایی شناخت و واکنش به هیجان های فرزندان و همدلی نسبت به احساسات آنها را نیز دارند. برای بسیاری از مردان آگاهی هیجانی به دلیل کسب مهارت های جدید نیست، بلکه به دلیل اجازه دادن به خود برای تجربه آنچه که در درون وجود دارد و هیجان ها است.