جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

چگونه به آموزش هیجان پی بردیم

زمان مطالعه: 5 دقیقه

در سال 1986 پژوهش بر 65 زوج در شهر چمپین(1)، در ایالت ایلی نویز را آغاز کردیم. در آن پژوهش هر زوج فرزندی چهار یا پنج ساله داشت. اعضای گروه پژوهش ما با هر خانواده چهل ساعت را برای اجرای پرسشنامه ها، مصاحبه و مشاهده رفتار، گذراندند. از هر یک از زوج ها اطلاعات غنی و جامعی در مورد رابطه زناشویی، رابطه فرزندان با همتایان شان و نگرش خانواده در مورد هیجان، گرد آوری شد.

برای مثال، در جلسه ای که محتوای آن با نوار صوتی ضبط می شد، زوج ها در مورد تجارب شان در هیجان منفی، باور آنها در مورد ابراز هیجان و کنترل آن، همچنین احساسات شان در مورد خشم و ناراحتی فرزندشان، صحبت کردند. سپس این مصاحبه ها برای آگاهی والدین و مدیریت هیجان ها و توانایی آنها برای شناخت و آموزش رویارویی فرزندان با احساسات منفی، کدگذاری شد. موضوع های مورد مطالعه ما عبارت بودند از: آیا این والدین به احساس های فرزندانشان ارزش قائل می شوند؟ وقتی فرزندانشان ناراحت هستند، چگونه در مورد احساسات شان با آنها صحبت می کنند؟ آیا قانون ابراز درست هیجان را به فرزندانشان آموخته اند؟ آیا راهکارهای آرام سازی خود را با فرزندان خود در میان گذاشته اند؟

برای آگاهی از مهارت اجتماعی کودکان، نوار صوتی سی دقیقه ای از بازی کودک با دوست صمیمی اش در خانه تهیه شد. پژوهشگران برای شناخت میزان هیجان منفی که کودکان در طول جلسه ابراز می کنند، تعاملات آنها با دوستان شان از جمله کیفیت بازی کودک را کدگذاری کردند.

در مصاحبه دیگری که بر روی نوار صوتی ضبط شد، هر یک از زوج ها به مدت سه ساعت به سؤال های دیگری در مورد تاریخچه زندگی زناشویی خود پاسخ گفتند. چطور یکدیگر را ملاقات کردند؟ دیدارهای آنها چگونه می گذشت؟ چطور تصمیم گرفتند با هم ازدواج کنند؟ با گذشت زمان، رابطه آنها چطور تغییر کرد؟ از والدین خواسته شد در مورد نگرش خود نسبت به زندگی زناشویی و اینکه چه چیز برای رضایت بخش بودن آن لازم است، صحبت کنند. سپس این نوارها برای چند هدف کدگذاری شدند، از جمله: زوج ها چه مقدار علاقه یا نگرش منفی نسبت به یکدیگر ابراز کردند، چقدر در مورد با هم بودن و جدایی صحبت کردند، چقدر کشمکش های خود با یکدیگر را بزرگ جلوه دادند.

گرچه چنین مصاحبه ها و مشاهده هایی نقش مهمی در شناخت این خانواده ها داشت، اما ابعاد برجسته پژوهش ها مستلزم جمع آوری داده هایی در مورد پاسخ های آزمودنی ها به هیجان بود. هدف ما سنجش شیوه پاسخ ناخودآگاه، یا غیر ارادی و

سیستم های عصبی آزمودنی ها به هیجان بود. برای مثال، از هر خانواده خواسته شد نمونه ای از ادرار فرزندشان در 24 ساعت گذشته تهیه کنند. سپس این نمونه ها برای مشاهده تأثیر هورمون های مربوط به استرس تجزیه و تحلیل شدند. در آزمایشگاه ها نیز برای مطالعه سیستم عصبی خودکار، ضربان قلب، تنفس، جریان خون، فعالیت حرکتی، میزان تعرق دست آزمودنی ها مورد مطالعه قرار گرفت.

با مطالعه این فرایندهای روان شناختی و مشاهده خانواده ها به جای تکیه کردن صرف بر پرسشنامه ها، مصاحبه ها و مشاهدات، یافته های عینی تری بدست آوردیم. به دلایل روشنی، گرفتن پاسخ های صادقانه از والدین در مورد برخی پرسش ها دشوار است. برای مثال: «چقدر با خشونت از فرزندتان ایراد می گیرید؟» و حتی وقتی جامعه شناسان برای مشاهده عادت های آزمودنی ها از شیوه های «دوربین مخفی(2)» از جمله آینه های یکطرفه(3)، استفاده می کنند، تشخیص اینکه چقدر رفتار یکی از والدین بر احساس دیگری تأثیر می گذارد امری دشوار است. پیگیری پاسخ هایی خودکار نسبت به استرس بسیار آسان تر است. وقتی الکترودهایی شبیه به استوتسکوپ به سینه و کف دست وصل می شوند، می توانند میزان ضربان قلب و مقدار تعرق کف دست ها را نشان دهند این عمل با اندازه گیری میزان الکتریسیته که از طریق نمک موجود در عرق به الکترودها منتقل می شود، انجام می گیرد.

فن آوری که ذکر شد کاملا قابل اعتماد است. در حقیقت افسران پلیس همیشه این شیوه را برای سنجش دروغ بکار می برند، با این وجود، پلیس بر پژوهشگران خانواده برتری دارد زیرا مجرمانی که افسران پلیس با آنها سروکار دارند از ترس بی حرکت می نشینند. مطالعه بر روی کودکان چهار و پنج ساله مستلزم مهارتی خاص است. به همین دلیل در یکی از مهمترین پژوهش ها برای کودکان محفظه فضایی امتحانی ساختیم. این کودکان لباس فضایی به تن می کردند و چهار دست و پا وارد این دستگاه می شدند، در آنجا الکترودهای مختلفی به آنها وصل می شد تا

بتوانیم پاسخ های روان شناختی آنها به فعالیت های طرح شده برای هیجان مورد نظر را بسنجیم. به آنها فیلم های کوتاه مورد علاقه شان را نشان دادیم. همچنین از والدین آنها خواستیم تا در کنار فرزندانشان باشند و به آنها بازی های ویدویی جدیدی را آموزش دهند. با داشتن چنین آزمودنی هایی که در محفظه ای اسیر شده اند توانستیم جلسه های پژوهش را بر نوار ویدیویی ضبط کنیم بنابراین توانستیم به شیوه ای ساختارمند آنها را مشاهده کنیم و واژه ها، رفتارها، حالت های چهره را با در نظر گرفتن عواملی چون محتوای واژه ها، تن صدا و حالت های بدنی در هر خانواده کد گذاری کنیم.

همین ابزار نشانگر (بدون لباس های فضایی) را برای جلسه های دیگری به کار بردیم. این جلسه ها پاسخ های روان شناختی و رفتاری والدین کودکان در حین بحث در مورد موضوع های جنجال برانگیزی چون پول، مذهب، خویشاوندان سببی و تربیت و بزرگ کردن کودکان را می سنجید. این جلسه های تعامل زناشویی برای اظهارات مثبت (سرشت، عاطفه، پذیرش، علاقه، شادی) و اظهارات منفی (خشم، نفرت، تحقیر، ناراحتی، مانع شدن) کدگذاری شدند.

برای آگاهی از چگونگی تعامل با کودک در هر یک از شیوه های فرزند پروری، دوباره پس از سه سال والدینی که در پژوهش سال 1986 آزمودنی های ما بودند را ملاقات کردیم. موفق شدیم به 95 درصد از آزمودنی هایی که اکنون فرزندانشان هفت و هشت ساله بودند دسترسی پیدا کنیم. یکبار دیگر از جلسه ی بازی کودک با دوست صمیمی اش نوار صوتی تهیه کردیم. از آموزگاران خواسته شد پرسشنامه ای در مورد سطوح پرخاشگری، گوشه گیری و مهارت اجتماعی کودک در کلاس را پر کنند. افزون بر این، آموزگاران و مادران پرسشنامه ای در مورد عملکرد تحصیلی و رفتار کودک پر کردند. هر یک از مادران اطلاعاتی درباره سلامت فرزندانشان از جمله مشاهده و گزارش مجموع هیجان های منفی که کودک در طول یک هفته بیان کرده است را در اختیار پژوهشگران قرار دادند.

همچنین اطلاعاتی در مورد رابطه زناشویی زوج ها جمع آوری کردیم. در مصاحبه تلفنی از والدین پرسیده شد که در طول مدت سه سال که از مصاحبه

نخست گذشته است آیا از هم جدا زندگی کرده یا طلاق گرفته اند، یا به طور جدی به جدایی یا طلاق فکر کرده اند؟ و نیز در پرسشنامه ای تکمیلی هر یک از والدین رضایت کنونی از زناشویی خود را بازگو کردند.

نتایج این پژوهش پیگیرانه نشان داد، در حقیقت، کودکانی که والدین آنها برایشان آموزشگر هیجان بوده اند در عملکرد تحصیلی، مهارت اجتماعی، سلامت هیجانی و سلامت جسمانی وضع بهتری نسبت به کودکان دیگر داشته اند. حتی با کنترل عامل بهره هوشی، نمره های ریاضی و خواندن این گروه از کودکان بیشتر بود. آنان سازگاری بهتری با دوستان خود داشته، همچنین مهارت های اجتماعی بهتری داشتند، و مادران آنها گزارش کرده اند که این کودکان هیجان های منفی کمتر و مثبت بیشتری دارند. همچنین سنجش دیگری نشان داده است که کودکان آموزش دیده، هیجانی نظیر استرس را کمتر در زندگی تجربه کرده اند. برای مثال، میزان هورمون های مربوط به استرس در ادرار آنها کمتر بوده، ریتم ضربان قلب آنها یکسان تر بوده، و بنابر گزارش مادران شان کمتر دچار بیماری های عفونی از جمله سرماخوردگی و آنفولانزا می شدند.


1) Champaign.

2) Candid Camera.

3) این آینه ها از یک سو مانند آینه و از سوی دیگر مانند پنجره عمل می کنند.