احساس کودک از همسر جدید لااقل برای اکثر کودکان و برای مدتی لااقل محدود احساس یک بیگانه است که وارد حریم زندگی آنها شده و هیچ گونه زمینه ای برای وابستگی و پیوستگی ندارد. در مواردی کودکان بزرگتر این تصور را دارند که او چون دزدی است که وارد خانه شان شده و همه چیز را تصاحب کرده است و به همین نظر نامادری برای شان دشوار است.
درباره خود این احساس را دارند که موجودی درمانده و بیچاره و وامانده و ناگزیر به تحمل او هستند، ای کاش توان و امکان داشتند که او را از خانه خود برانند و یا خود را از آن محیط و از شر او نجات بخشند. اصولا صرف عنوان نامادری و داستانهائی که در این رابطه گفته می شود کافی است که عاطفه کودک را جریحه دار و او را نسبت به زندگی و شرایط موجود بدبین سازد.
حال اگر نامادری آنقدر هنرمند باشد که بتواند در اندک مدتی دل آنها را بدست آورد و با گرمی و مهر خود آنان را به سوی خود جلب کند این احساس تا
حدود زیادی فرو می خوابد و برعکس اگر مواضع انتقام جویانه و طرد کننده ای در پیش بگیرد وضع از بد بدتر خواهد شد. نفس وجود نامادری در یک خانواده عامل نابسامانی آن خانواده است تا چه رسد به اینکه کودک در این زمینه احساس بدبختی هم بکند و یا با دیدن تبعیض ها بین خود و فرزندان نامادری خویش را نگونبخت و بیچاره دریابد.