همانگونه که در بحث های پیشین گفتیم در مسأله ازدواج یک جانب قضیه کودک است، اما طرف دیگر کودک است که پدر به حکم ولایت و مسئولیت باید او را هم موردنظر داشته باشد. امر ازدواج با همه آسانیهائی که برای آن متصور است از جهات متعددی کاری دشوار است.
دشوار است برای مردی که سالها با همسرش مأنوس بوده و کوشیده اند با هم تفاهم و انس داشته باشند اینک با فردی جدید زندگی ویژه ای را آغاز کند و در آغاز خط قرار گیرد. دشوار است وارد کردن فردی جدید در زندگی خود و او را محرم اسرار زندگی خود ساختن و به اصطلاح سرپوش از روی دیگر خانه برداشتن. دشوار است برای انتخاب فرد واجد شرایطی که بتواند علاوه بر نقش همسری برای او در نقش مادری برای فرزندش انجام وظیفه کند و قبول نماید که رنجها و مرارتهای مربوطه را تحمل نماید.
وظیفه ایجاب می نماید که مرد بیش از آنکه برای خود بیندیشد برای کودکش فکر کند. زیرا او در هر شرایط و هر موقعیتی قرار گیرد می تواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد در حالیکه کودک چنین امکان و توان را در زندگی ندارد و کسی نیست که از او و از مظلومیتش دفاع نماید و یا موجبات ایمنی او را از ظلم ها و نابهنجاری ها فراهم نماید.
مرد باید شرایط لازم را با همسر آینده اش در میان نهد و مخصوصا با او مطرح کند که در این ازدواج چه مسئولیت هائی متوجه او خواهد بود و چنانچه شرایط برای قبول مسئولیت جدید توسط زن پذیرفته نشود جدا از ازدواج با او بپرهیزد. غرض این است تمام راههائی که برای پر کردن خلاء مادر مطرح است باید با او در میان نهد و از او بخواهد و حتی تعهد شرعی نماید که جلوی احساس محرومیت کودک را بگیرد.