در مورد ضرورت آن جای بحث و سخنی نیست، مهم این است بدانیم که آن مقررات از کجا ناشی می شود و دارای چه ضوابط و ویژگیهای باشد. در اینجا نظرات متفاوتی وجود دارد که هر کدام از آنها طرفدارانی هم دارند.
– گروهی معتقد به اصل دموکراسی و شرکت کودک در تهیه و تدوین اجرای مقرراتند.
– برخی قائل به اصل اطاعت کورکورانه و رعایت استبداد و خشونت برای کودکانند تا آنها خواسته و ناخواسته بدان گردن نهند.
– دسته ای هم معتقدند که مقررات و ضوابطی نباید در میان باشد کودک باید آزاد باشد بهرگونه ای که خواست عمل کند و بهر صورتی که هوس کرد به پیش رود.
دیدگاه اسلامی قضیه این است ضوابط و مقررات خانوادگی و انضباط حاکم بر فرزندان بر اساس هیچیک از موارد فوق نمی تواند باشد، زیرا که هر کدام دارای عوارض و جوانب مثبت و منفی بسیاری است. اصل بر این است که ضوابط باید منبعث از مکتب مورد اعتماد بوده و والدین و مربیان بکوشند تعالیم مربوطه را از مکتب استخراج و آن را درباره کودکان پیاده کنند.
در همه حال اصل بر کیفیت اجرا و پیاده کردن تعالیم است که باید بگونه ای باشد که طفل در آن احساس تعلق خود را از خانه و خانواده فراموش نکند و از قید پدر و مادر نگریزد. سعی او بر این باشد که کار و زندگی خود را در آنجا سر و سامان دهد و حیات خود را ایمنی بخشد، مقررات را از آن خود و خود را در آن سهیم بداند. حال می گوئیم خانواده ای که در آن ضوابط و مقررات سختگیرانه و گریزاننده است و یا کودک را از خانواده و ضوابط متنفر و بیزار می کند خانواده نابسامان و دچار عوارض مربوط به آن است.