در اینگونه خانواده ها درست است که والدین دچار نگرانی و ناراحتی و صدمه و آسیب اند ولی آنچه که در بحث ما باید از آن یاد شود کودک است. طفل در این گونه خانواده ها صدمه می خورد و آسیب می بیند. وقتی فرزندان یک خانواده متعدد می شوند محبت ها تقریبا تقسیم می گردند و در اینجاست فرزندان احساس می کنند مورد بی علاقگی والدین خویش اند. حسادت در بین آنها زیاد است و
هر کدام دیگری را دزد محبت خود به حساب می آورد و آن دیگری را متهم می کنند در نتیجه اختلاف فیمابین شدید می شود.
اغلب کودکان در چنین خانواده هائی به فقر عاطفی دچار می شوند و از محبت و گرمی والدین سهم کافی نمی برند و والدین توان و فرصت آن را ندارند که به همه نیازهای عاطفی شان پاسخ گویند در نتیجه کودک خواستار امری است که تنها بخشی از آن برای او قابل تأمین است.
کودکان در خانواده های پرجمعیت باید متحمل سختی ها و ناکامی های بسیار باشند که این امر در عواطف شان تأثیر منفی بسیار می گذارد. مخصوصا کودکان کم سن و سال باید فشارها و امر و نهی های خواهران و برادران ارشد را با ترتیب و با حفظ سلسله مراتب تحمل نمایند تا امکان زندگی برای شان باشد. و این ها همه از مواردی است که زمینه را برای نابسامانی بیشتر خانواده فراهم می نمایند.