این گونه خانواده ها نابسامانند زیرا بسیاری از ویژگی های مربوط به
نابسامانی در آنجا ملاحظه می شود:
– از نظر اقتصادی در وضعی هستند که نمی توانند نیازهای اولیه کودکان را برآورند و فرزندان دچار سوء تغذیه، با چشم و دلی گرسنه و برخی از آنان که فاقد عزت نفس اند گدا طلبند.
– سطح زندگی پائین و امکان جست و خیز و حرکت نیست و هرگونه تلاشی با نهی و منع مواجه است.
– در خانه امنیت کافی نیست زیرا فشارهای گوناگون به بهانه ای مختلف راه خروج پیدا می کنند و امکان بروز اختلاف هست.
– انجام بازی های فردی و جمعی، انجام تکالیف مدرسه برای مدرسه ای ها با دشواری همراه است و طبعا میزان موفقیت اندک خواهد بود.
– کودکان که نیاز دارند محبت والدین را با تمام وجود و در سایه مراقبت ها و نوازش های افراطی لمس کنند از آن محرومند. خودخواهی، خودنمائی، غرور و خودستائی شان که در حد محدودی قابل قبول است و امکان تجلی ندارد.
– امکان توجه به تمایلات انفرادی کودکان بسیار اندک است و ارضای عاطفی کمتر ممکن است.
– چنین خانواده ای اغلب بی برنامه است، در آنجا نظم مستقر نمی شود، برای آرام کردن کودکان ناگزیرند استبداد به خرج دهند، خود والدین عصبی می شوند، در عاطفه شان اختلال پدید می آید، نوعی سیری نسبت به فرزندان پدید می آید که اگر یکی از آنها بیمار شود چندان نگران نمی شوند و. . . . این مسائل است که خانواده را نابسامان می کند.