بلی ممکن است کودک چند صباحی از این محبت افراطی لذت ببرد. ولی چون بخشی از محبت در رابطه با محدود کردن کودک برای جلوگیری از ورود در عرصه خطر است خودبخود کودک دروضعی کنترل شده قرار می گیرد که برای او نمی تواند قابل تحمل باشد.
برخلاف تصور بسیاری از والدین کودکان از این محبت افراطی احساس رنج می کنند و خود را فردی گرفتار، در قید و بند پدران و مادران و در طریق اجرای ابتکارات آنها می یابند. و این امر سبب می شود که کسل شوند و خود را در محاصره ببینند. سعی و کوشش چنین کودکان این است که بنحوی از نظارت دائمی والدین بگریزند و برای خود نوعی مصونیت از قید پدید آورند.
وقتی کودک والدین خود را می یابد که حتی برای عطسه او ناراحتند و به سروقتش می آیند، برای سکسه ای او را نزد پزشک می برند و دوای تلخ را در حلقش فرو می ریزند، از این مسأله نمی تواند خوشحال باشد. به هنگامی که طفل برای ریزش یک آب بینی خود را ناگزیر می بیند آمپول دکتر را نوش جان کند از این زندگی بجان می آید و شاید بخشی از عصبیت ها و زودرنجی های کودکان نازپرورده و برخوردار از محبت افراطی همین امر باشد.