دواؤک فیک و ما تشعر و داؤک منک و ما تبصر(1)
به مصداق عبارت «تعرف الاشیاء باضدادها«، برای این که بتوان تمایزیافتگی بین تربیت طبیعی و تربیت غیر طبیعی (عاریه ای و تصنعی) را بازیافت، بهتر است تا با روی کردی سلبی، آن چه تربیت طبیعی را از آن جدا می کند طرح نمود و سپس با نگاهی ایجابی،
ویژگی ها و شاخص های تربیت طبیعی را برشمرد.
شاید بتوان ادعا کرد که درصد عظیمی از فعالیت ها، طرح ها و اقداماتی که چه در سطح خانه و چه در سطح مدرسه و جامعه برای تربیت کودکان و نوجوانان صورت می گیرد، اثراتی را در ساختار شخصیتی افراد به جای می گذارد که اگر از آن ها پرهیز شود به سلامت و هدایت متربیان به سوی آن چه طبیعت و فطرتشان اقتضا می کند، بیش تر کمک می شود، زیرا تربیت طبیعی، وادار کردن متربی به پذیرش اجباری برنامه ها و اقدامات از پیش تعیین شده نیست؛ تربیت طبیعی، ارائه ی تقویت و پاداش بیرونی برای تثبیت و تکرار یک رفتار مطلوب نیست؛ تربیت طبیعی، شرطی کردن رفتار از طریق عوامل بیرونی نیست؛ تربیت طبیعی، وابسته کردن یک رفتار فطری(2) و طبیعی به منابع عاریه ای و تصنعی بیرون از طبیعت کودک نیست؛ تربیت طبیعی، نسخه پیچی توصیه ها، روش ها و تکنیک های تربیتی از بیرون نیست؛ تربیت طبیعی، پاسخ دادن مستقیم به پرسش ها و نیازها
و کنجکاوی های کودک نیست؛ تربیت طبیعی، تصمیم گیری و انتخاب مسیر برای متربی نیست؛ تربیت طبیعی، الگو دادن و نقش بازی های صوری نیست؛ تربیت طبیعی، القا و تلقین بیرونی حقیقت به متربی نیست؛ تربیت طبیعی، «یدک کشیدن» متربی در مسیر متعالی کمال مطلق نیست؛ تربیت طبیعی، سیراب کردن متربی از دانسته ها، اطلاعات، پاسخ ها و داده های از پیش تعیین شده نیست؛ تربیت طبیعی، دست کاری خود ساخته در شخصیت طبیعی کودک نیست؛ تربیت طبیعی، اندرز دادن و نصیحت کردن (بدون آمادگی روانی و عاطفی) متربی نیست؛ تربیت طبیعی، قرار دادن تصنعی متربی در مدار کمال نیست؛ تربیت طبیعی، واگذاری مطلق و بدون راهنما و مددیار کودک به طبیعت خویش نیست و نیز تربیت طبیعی، رها کردن کودک از قید و بند و مقررات و انضباط اجتماعی نیست.
پس تربیت طبیعی چیست؟ درباره ی ابعاد مفهوم تربیت طبیعی بهتر است تعبیری که «شهید مطهری«، در کتاب «تعلیم و تربیت در اسلام» درباره ی تمایز یافتگی تربیت تصنعی (دست ساخته همچون صنعت) با تربیت ذاتی آورده اند، اشاره ای کنیم تا مقصود حاصل شود:
»تربیت از نظر اصلی دو گونه می تواند باشد، یکی بیش تر درباره ی «ساختن» صدق می کند و در واقع «صنعت» بیش تر صدق می کند و این نوع تربیت، تربیتی است که در آن جا انسان مانند یک
شیء فرض می گردد که برای منظور یا منظورهایی ساخته می شود و البته چیزی که از این ساختن منظور نیست خود آن ماده ی مورد نظر است. سازنده و صنعتگر هدف خاص خودش را دارد و از ماده ای که می خواهد صنعتی بسازد به عنوان یک شیء استفاده می کند. هر عملی که با منظورش وفق بدهد بر روی آن چوب یا فلز انجام می دهد و ای بسا که آن چه او انجام می دهد، اگر از نظر آن شیء در نظر بگیریم، خراب کردن و ناقص کردن است ولی از نظر صنعتگر این خود نوعی صنعت است«.(3)
تعبیر اعجازگونه ای که با آن بتوان تمایز بین تربیت طبیعی و تربیت تصنعی و عاریه ای را نشان داد، همین مصادیقی است که از قول شهید مطهری نقل گردید. در واقع تربیت تصنعی و عاریه ای، تربیتی است وابسته به بیرون و متکی به خواسته ی دیگری و بدون دخالت فعال خود متربی، در حالی که تربیت طبیعی چیزی است که در خود طبیعت کودک صورت می گیرد. به عبارت دیگر، تربیت طبیعی تغییراتی است که در اعماق و نهاد او حاصل می شود و نباید از خارج به او تحمیل گردد. تربیت، همان کشف و بسط استعداد و قوای مکنونه ی کودک است.
در جای دیگر نیز «استاد مطهری» اشاره دارند که: «تربیت به طور کلی با صنعت یک فرق اساسی دارد که از همین فرق انسان
می تواند جهت تربیت را بشناسد. صنعت عبارت است از «ساختن» به معنی این که شیء یا اشیایی را تحت یک نوع پیراستن ها و آراستن ها قرار می دهند و میان آن ها ارتباط برقرار می کنند و میان قوای اشیا در جهت مطلوب انسان قطع و وصل هایی صورت می دهند و آن وقت این شیء می شود مصنوعی از مصنوع های انسان«.(3)
ولی تربیت عبارت است از «پرورش دادن«، یعنی به فعلیت درآوردن استعدادهای درونی که در یک شیء هست. . . از همین جا معلوم می شود که تربیت باید تابع و پیرو فطرت، یعنی تابع و پیرو طبیعت و سرشت آن شیء باشد. اگر یک شیء بخواهد شکوفا شود و استعدادهایش بروز بکند باید کوشش کرد همان استعدادهایی که در او هست بروز و ظهور کند اما اگر استعدادی در یک شیء نیست، بدیهی است که نمی توان آن را پرورش داد.(4)
پس تربیت به همان معنای پرورش است، یعنی استعدادهای هیچ انسانی را از راه ترساندن، زدن و ارعاب و تهدید نمی توان پرورش داد؛ همان گونه که یک غنچه ی گل را به واسطه ی زور نمی توان به صورت گل در آورد (باید اجازه داد تا گل در شرایط طبیعی و طبق روان طبیعی خود شکوفا شود. البته با مهیا سازی محیط بیرونی
اما بدون دخالت تصعنی و تسریع و تأخیرهای مصلحتی!(؛ لذا تربیت باید با «میل» و شوق درونی همراه باشد.
در کلمات قصار نهج البلاغه در سه جا جمله ای به این معنا آمده است که:
– ان للقلوب شهوة و اقبولا و ادبارا
دل میلی دارد و اقبالی و ادباری.
– فأتوها من قبل شهوتها و اقبالها
دل ها را از ناحیه ی میل آن ها به دست آورید (یعنی تلاش نمایید میل قلب را پرورش دهید و به زور وادارش نکنید(.
– فان القلب اذا اکره عمی(5)
قلب اگر مورد اکراه و اجبار قرار گیرد کور می شود (یعنی خودش واپس می رود(.
علی (ع) در جای دیگری می فرماید:
ان هذه القلوب تمل کما تمل الابدان فابتغوا لها طرائف الحکمه(6)
یعنی همان طور که تن ها و بدن ها ملول و خسته می شوند و احتیاج به استراحت دارند، دل انسان و روان آدمی نیز گاهی خسته می شود و احتیاج به استراحت پیدا می کند. در این حال، دیگر فکرهای سنگین را به آن تحمیل نکنید. حکمت های طرفه و ظریف
یعنی اعجاب انگیز، خوش حال کننده و ذوقیات و ادبیات و مانند آن ها را به آن عرضه کنید تا نشاط پیدا کند.
مولای متقیان علی (ع) در حکمت 304 نیز می فرماید:
»عبادت را هم نباید بر روح و روان تحمیل کرد و باید به اصطلاح مراقب بود عبادت را با نرمی و با نرمش بر روح وارد کرد«.
همه ی این موارد نشان می دهد که حالت روح و روان را حتی در عبادت باید مورد توجه قرار داد. عبادت هم اگر بر روی و روان انسان جنبه ی زور و تحمیل داشته باشد نه تنها اثر نیک نمی بخشد، بلکه اثر سوء نیز دارد«.(7)
از آن چه گذشت چنین بر می آید که تربیت طبیعی تابع قوانین جاودانی نهفته در ذات آدمی و نظم خاصی است که در آن وجود دارد. این قوانین در اعماق قلب و وجدان و عقل منقوش است.(8) متربی باید به مدد و راهنمایی مربیان آن ها را کشف نماید. متابعت از این قوانین، تکیه نمودن بر سرمایه هایی است که متضمن رشد و کمال
واقعی متربی می باشد. به این سبب است که «ژان ژاک روسو» می گوید: «متربی (قانون اساسی) خود را به موقع اجرا خواهد گذاشت» و سؤال می کند که: «آیا سعادت واقعی برای موجودی که خارج از مقتضیات وجودی اش به سر می برد، قابل تصور است«.(9)
وقتی تربیت طبیعی پیروی گام به گام از رشد فرد را همچون قانون اساسی لازم الاتباع بپذیرد و از هر گونه پرورش کورکورانه و تحمیلی بپرهیزد، در معنای وسیع خود به کار رفته است. در این حالت، تربیت نه تنها طبیعت را به خودش واگذار نمی کند، بلکه برعکس سعی دارد فرد را در محدوده ی قوانین تحول فطری و طبیعی اش نگه دارد. به عبارت دیگر، تربیت به این معنا راه و روش منطبق بر طبیعت را می پذیرد، ولی در عین حال اذعان دارد که آزاد گذاشتن طبیعت لزوماً به تحقق چنین افرادی منتهی نمی شود. در جریان طبیعی امور معایب، مفاسد و انحرافاتی متصور است که باید علیه آن ها مبارزه کرد.
پس برای این که بتوانیم در تربیت پایدار درونی شده و خودانگیخته ی کودک سهیم باشیم باید در وهله ی اول نیازها،
رغبت ها و قابلیت های طبیعی آنان را در سن و موقعیت و شرایطی که قرار دارند دریابیم و پس از آن پیام ها، توصیه ها و اندرزهایی تربیتی را به گونه ای دل نشین و با مشارکت فعال خود آنان مطرح سازیم.
یک برنامه یا پیام تربیتی، موقعی مؤثر واقع می شود و در نهاد و سازمان ذهنی و عاطفی کودک درونی می شود که با طبیعت او سنخیت داشته باشد. در واقع تربیت طبیعی معطوف به هدف هایی است که در طبیعت انسان ثبت و مقدر است.
»شهید مطهری» در این باره تعبیر زیبا و عمیقی دارد؛ آن جا که می گوید:
»اگر انسان دارای یک سلسله فطریات باشد، قطعاً تربیت باید با در نظر گرفتن همان فطریات صورت گیرد«.(10)
بنابراین قابل پذیرش ساختن حقایق و واقعیت ها به عنوان مختصات و لوازم ذاتی اشخاص به وسیله ی تعلیم و تربیت، ضرورتی است مساوی وجود انسان در جامعه، نه حیوان مقلد که نمایش انسانی دارد. اگر این نوع تعلیم و تربیت در یک جامعه رواج پیدا کند، شمار نوابع و مخترعان و متفکران در جنبه های گوناگون افزایش خواهد یافت.
»امانوئل کانت» در کتاب «تعلیم و تربیت» خود می گوید: «هرگونه برنامه ی تربیتی که با طبیعت و ذات کودک همخوانی نداشته باشد، منجر به شکست است«.(11) در واقع از نظر او، قانون درونی کودک باید جهت دهنده و معنا دهنده ی قوانین تربیتی برونی باشد. «دکارت» نیز معتقد است: «شکی نیست که آن چه طبیعت به من می آموزد، حقیقتی را در بردارد«. «پاسکال» نیز می نویسد: «این تربیت کاملاً حقیقی است چون طبیعت آن را بی چون و چرا تأیید می کند«.
»ژان ژاک روسو» مدافع بزرگ تربیت طبیعی، معتقد است: «اگر آدمی طبیعتاً خوب است، مادام که چیزی از خارج وی را به فساد نکشانده است، هم چنان خوب باقی می ماند«. بدین ترتیب، تربیت طبیعی به اصلی که می گوید: تنها با پیروی از قوانین طبیعت می توان بر طبیعت فرمان روایی کرد، معتقد و وفادار می ماند.
به اعتقاد «ژان ژاک روسو«، انسان موجودی است به لحاظ
سرشتی فعال و به لحاظ اخلاقی خوب و پاک. آدمی، آزاده و مختار است و در جهان خود را به فعل در می آورد.
اصیل ترین و مطمئن ترین معلم و مربی بشر، درون مایه های خود اوست، زیرا قوانین جاودانگی، حیات طیبه و جوهره ی الهی در طبیعت بشر به ودیعه گذاشته شده است و بر اثر رجعت به این منبع است که می توان به تربیت صحیح دست یافت. در این باره از علی (ع) نقل است که فرمود:
فبعث الله فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستادوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول(12)
»خداوند پیامبران خود را برانگیخت و پیاپی بین مردم فرستاد تا بشر را به ادای پیمان فطرت وادارد و نعمت های فراموش شده ی
خدا را یادآوری کند و با فعالیت های تبلیغی خود نیروهای نهفته ی عقل و استعدادهای پنهان مردم را برانگیخته و به کار اندازد«.
بنابراین اگر در تربیت های ایمانی و اخلاقی از قانون فطرت و طبیعت سود جوییم، به طور طبیعی آدمی به سوی مذهب و اخلاق گرایش می یابد.(13)
پس تربیتی طبیعی به یک معنا تبعیت از فطرت و طبیعت آدمی است و انسان با تبعیت از این قانون به سعادت خواهد رسید، زیرا بدین طریق قانون اساسی وجود خود را به موقع اجرا خواهد گذاشت. متابعت از طبیعت در حقیقت پاسخ دادن به تأیید قوانینی است که توسط خداوند در فطرت بشر تعیین شده و احراز مقام خویش در نظام آفرینش از این طریق میسر می گردد. به تعبیر «روسو«، «ارشاد ربانی» مطمئن ترین و متقن ترین تکیه گاه تربیتی بشر است. در واقع در تربیت طبیعی، همه چیز دل نشین، دل پذیر، و مطابق با طبع و فطرت آدمی شکل می گیرد و از آفات تعلیم و تربیت رسمی، تصنعی و ساختگی که با روح و روان انسان ناسازگار است، خودداری می گردد. بر اساس نظریه ی تربیت طبیعی می توان به نکته های ذیل توجه نمود:
این که گفته می شود تربیت هر فردی منحصر به خود اوست و هر کس بر اساس شاکله و طبیعت خویش باید تربیت شود و یا این که
گفته می شود شخصیت هر فرد تمایز یافته و منحصر به فرد است و پدیده ای است که در یک فضای نامتعین و بی همتا شکل می گیرد، برخاسته از عمق و ژرفنای معنای «فطرت» است و خویشاوندی و قرابت فطرت و تربیت هم از این جا ناشی می شود که تربیت، شکل خارجی و تحقق بیرونی فطرت است، چرا که تربیت طبیعی یعنی فراهم کردن شرایط طبیعی برای تحقق آن چه فطرت آماده ی شکوفایی آن است.
در واقع «تربیت» هر کس باید متمایز از دیگری باشد و ما موقعی می توانیم بگوییم یک فرد، تربیت شده است که این تمایزیافتگی، ابداع، نوآفرینی، خلاقیت، تازگی و بی همتایی در طبیعت او متفاوت از دیگران و به دور از نسخه برداری و تقلید صورت گرفته باشد. تربیت طبیعی الگو گرفته از تربیت فطری است، زیرا فطرت یعنی «ابداع«، اختراع، تازگی، شکافتن، فتح کردن و. . .
در تربیت طبیعی، تربیت هر فرد باید به دور از الگوبرداری فیزیکی، تقلیدهای شرطی شده، ادا و اطوارهای دیگرپسندانه و دست پرورده سازی های جامعه پسندانه باشد. در تربیت طبیعی، طبیعت هر فرد منحصر به فرد بوده و توسط خود شخص، به برکت استعدادهای متفاوت او بروز یافته و شکل می گیرد.
برای ریشه یابی و کالبد شکافی مفهوم «تربیت طبیعی» بهتر است به یکی از ابعاد این تربیت که همان انطباق با «فطرت» است
توجه نماییم و ببینیم که کلمه ی «فطرت» در متون کهن و در فرهنگ قرآنی و دینی آن چگونه معنا یافته است:
لغت «فطرت» که در قرآن آمده است (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها؛ سوره ی روم؛ آیه ی 30) از ماده ی فطر (ف. ط. ر) در غالب کلماتی چون «فطرهن» (انبیاء، 56(، فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض (الانعام، 14) و إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَت (انفطار، 1) به معنی خلق، ابداع و شکافتن آمده است.
»ابن اثیر» در کتاب «النهایه«، حدیث معروف رسول اکرم (ص(: «کل مولد یولد علی الفطره«، «هر تولد یافته ای بر فطرت خویش متولد می گردد» (فطرت توحید) را نقل می کند و ادامه می دهد: فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه:(14) که این پدران و مادران (بزرگ سالان جامعه؛ عوامل خارجی) هستند که این ها را تغییر می دهند و او را به گرایش هایی دیگر می کشانند.
در این حدیث، کلمه ی فطرت، همان گونه که در ریشه ی لغوی آن به معنای الفطر «الابتداء و الاختراع» آمده است؛ یعنی خلقت غیر تقلیدی، خلقت نو، شکافنده، منحصر به فرد، بدون کپی برداری و به دور از خلق و خوی کلیشه ای، دیگر ساخته، قالبی و تصنعی و اگر کلمه ی فطرت را با تربیت همسان گردانیم، منظور نظر ما از تربیت طبیعی حاصل می شود زیرا در فطرت، خلق کردن، شکافتن، پرده
برداشتن و ابداع نمودن نهفته است و همین معانی در باب تربیت خلاف مطرح می باشد. تربیتی که دائماً در پی شکافتن موانع، زدودن حجاب ها و رهایی از محدودیت ها و محصورات هستی است، از راه فطرت و شکافتن مدارهای هستی زندگی و قید و بندهایی است که قرب خدا حاصل می شود و انسان به تقرب الهی که همانا غایت تربیت است نایل می شود؛ و به قول مولوی:
قرب تو پایین به بالا جستن است
قرب حق از حبس هستی رستن است
پس در تربیت طبیعی، هدف، سوق دادن متربی برای درهم شکستن قالب ها، تقلیدها و قید و بندهایی است که او را از فطرتش خارج می سازد و شاید تعبیر «امیل شارتیه«، یکی از مربیان بزرگ فرانسوی، درست باشد که می گفت: «تربیت عبارت است از «فتح مداوم» فتح وجود خویشتن، فتح استعدادهای بالقوه؛ فتح قید و بندهای اسارت زا و فتح عادت های شرطی ساز«،(15) این کلمات فتح و شکافتن، خمیر مایه ی اصلی تربیت طبیعی است و احتمالاً تعریف «کرشن اشتاینر» نظریه پرداز تربیتی به حق باشد که گفته است: «هدف از تربیت این است که فرد را از هم نوایی و همرنگی رهایی بخشد و از او موجود نو، بدیع و بی همتا بار آورد«. او اضافه می کند: «تربیت
واجد یکتایی و بی همتایی فرد در رابطه با فرهنگ و تمدن خویش است.«(16) بدین معنی که فرد تربیت شده کسی است که سرانجام خود، مربی خود گردد و بتواند ارزش های فرهنگی و تمدن را به صورت ترکیبی در نوع خود یکتا و بی نظیر سازد؛ این ترکیب خاص همان نمود روحانی انسان و آدمیت اوست.
1) دیوان منسوب به علی (ع) ص 236: دوای تو در تو است و تو نمی دانی؛ درمان تو نیز در تو است و تو بر آن بصیرت نداری. و شاعر گوید:تویی که مظهر ذات و صفت سبحانیبه ملک صورت و معنی تو عرش رحمانیکتاب جامع آیات و کاینات توییاز آن که نسخه ی «لاریب فیه» را جانیتو راست با همه انس از آن که تو همه ایاز این سبب تو مسمی به اسم انسانیاگر به کنه کمال حقیقت برسیز خویشتن شنوی آن صدای سبحانی.
2) رفتاری که قائم به ذات خود باشد و انگیزه های درونی آن بر انگیزه های بیرونی غلبه یابد. تعلیم خدا بر «فطرت» قبل از تولد صورت گرفته است. آدمی با این معارف فطری به دنیا می آید که با نظام درون، قضاوت درون را عهده دار می شود، و این تربیت غلط و تصنعی است که بعدها همین فطرت (معلم و مربی اصلی و طبیعی) را در «حجاب» و آلودگی قرار می دهد، زیرا آدمی زاده، پاک زاده است و آماده برای پاکی ها و همراه با معارف فطری سالم. هر فررندی بر اساس فطرت به دنیا پا می نهد (کل مولود یولد علی الفطره) و همه ی مردم بر همین اساس وحدت نهادی دارند (فطر الناس علیها(.
3) تعلیم و تربیت در اسلام، صفحات 46- 38- 34.
4) برای مطالعه ی عمیق تر در مورد مفهوم «فطرت» بنگرید به کتاب «شرح چهل حدیث» از «امام راحل (ره(«، ص 180 به بعد.
5) نهج البلاغه، حکمت 184.
6) نهج البلاغه، حکمت 188.
7) به نقل از کتاب تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری.
8) اعلمکم بنفسه اعلمکم بربه، رسول اکرم (ص(: غرر و درر علم الهدی سید مرتضی، ص 320، ج 1. در کتاب «مفاتیح الغیب» اثر «ملاصدرای شیرازی» نیز می خوانیم که: «هر چه که موجود است، او را فعلی است «مطابق طبیعت» او و چون باری تعالی موجود است پس فعل خاص آفریننده عبارت از کشیدن و جلب به شبیه خود است، یعنی وجود (ص 729(. در جای دیگر اشاره دارد که: طبیعت عبارت از قوه ی ساری و روان در تمام اجسام است که به نام صورت نوعیه نامیده می شود (ص 680(.
9) مربیان بزرگ، ص 184- 183 (ژان شاتو) ترجمه ی دکتر شکوهی. به تعبیر شاعر:در جستن جام جم جهان پیمودمروزی ننشستم و شبی نغنودمز استاد چو وصف جام جم بشنودمخود جام جهان نمای جم من بودمو مولوی می گوید:الحذر ای مؤمنان کآن در شماستدر شما بس قدرت بی انتهاست.
10) فطرت، استاد شهید مرتضی مطهری، ص 8. در همین مورد «استاد محمد تقی جعفری» در کتاب «حیات معقول» در باب «تطابق پیام تربیتی با طبیعت و ذات کودک» چنین می نویسد: «وظیفه ی اساسی تعلیم و تربیت در حیات معقول این است که از راه آگاهی صحیح از وضع روانی انسان های مورد تعلیم و تربیت، هر حقیقتی شایسته که برای فراگیری القا می شود باید به گونه ای باشد که متعلم یا متربی آن حقیقت را جزو پدیده های ذات خویش احساس کند و اگر غیر از این باشد و حقایق مطرح شده بیرون از ذات او باشد (عاریه ای) تدریجاً آن را سرکوب کرده و مانند لوحه ی ناخودآگاه و بی اختیاری خواهد بود که هر لحظه یک قلم بیگانه خطی یا شکلی روی آن بکشد«. در کتاب «مفاتیح الغیب«، «ملاصدرای شیرازی» نیز آمده است: «خداوند تعالی نفس انسانی را آن گونه آفریده است که از کارهایش آن است که حقایق را در ذات خود تصویر نموده است» ص 665.
11) تعلیم و تربیت؛ امانوئل کانت؛ ترجمه ی دکتر غلام حسین شکوهی.
12) نهج البلاغه، ملافتح الله، ص 37. دواؤک فیک و ما تشعرو داؤک منک و ما تبصراتزعم انک جرم صغیرو فیک انطوی العالم الأکبرو انت الکتاب المبین الذیبا حرفه یظهر المضمردیوان منسوب به علی (ع)به نقل از کتاب «انسان کامل«، شهید مطهری، ص 119. مولوی همین شعر را در قالب ابیات زیر سروده است:پس به صورت عالم صغری توییپس به معنا عالم کبری توییظاهر آن شاخ اصل میوه استباطناً بهر ثمر شد شاخ هستگر نبودی میل و امید ثمرکی نشاندی باغبان هر سو شجرلب ببند و غور دریایی نگربحر را حق کرد محکوم بشر.
13) بنگرید به کتاب «مفاتیح الغیب«، اثر «صدرالمتألهین شیرازی«، ترجمه ی «محمد خواجوی» و نیز کتاب «فطرت«، اثر علامه مطهری، ص 21.
14) صحیح بخاری، کتاب الجنائز ابواب، 80 و 93.
15) کتاب «مربیان بزرگ«، «ژان شاتو«، فصل «نظریه های تربیتی امیل شارتیه معروف به آلن«.
16) عقاید تربیتی، «کرشن اشتاینر«، ترجمه ی «دکتر کاردان«، مجله ی دانشکده ی ادبیات، سال ششم، شماره ی 1، ص 3 و کتاب «مربیان بزرگ«، «ژان شاتو«، ترجمه ی «دکتر شکوهی«، ص 286.