در سرشت آدمی همه ی علم ها سرشته اند.
»مولوی«(1)
تویی تو نسخه ی رمز الهی
ز خود می خواه تو هر آنچه خواهی
همان گونه که در تعریف عام تربیت آمده است، تربیت یعنی «فراهم کردن زمینه های مساعد و رفع موانع برای به فعلیت رسیدن و شکوفا شدن استعدادهای انسان در جهت مطلوب» و یا «ایجاد زمینه های مناسب برای این که متربی خود شخصاً در به فعلیت رساندن استعدادهای نهفته ی خویش و کسب صفات و فضایل اخلاقی در جهت نیل به کمال مطلوب تلاش نماید«.
در این تعریف چند نکته ی مهم و ظریف وجود دارد که باید گام به گام آن را تبیین کنیم.
1. اولاً تعریف بالا حاکی از آن است که انسان دارای طرح ها و
الگوهای تکوینی و بالقوه ای است که در قالب استعدادهای نهفته ی او شکل گرفته و در صورت ایجاد محیط مناسب و شرایط تعاملی بین طبیعت و فرهنگ خویش آن را به فعلیت می رساند.(2) به تعبیر پیامبر (ص(:
الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه(3)
مردم معدن هایی هستند همچون معادن طلا و نقره.
و به تعبیر زیست شناسان و روان شناسان، انسان دارای خزائن و سپرده های ژنتیکی است که تمامی استعدادها و میراث های تکاملی را به همراه دارد و لازمه ی ظهور آن ها، تعامل دو جانبه و مناسب میان طبیعت و محیط است.
همان گونه که خواجه نصیر طوسی در تعریف استعداد گفته است: «مراد از قابلیت یا استعداد، امکاناتی است که تصویر کلی آن در خلقت هر موجود، وجود دارد، ولی فعلیت یافتن آن منوط به فرصت مناسب است«.(4)
این تعریف نشان دهنده ی آن است که قانون تربیت در خود طبیعت کودک منقوش است. از منظر علم روان شناسی نیز نظریه های روان شناختی (به ویژه نظریه ی اریک اریکسون که اصل اپی ژنتیک(5) را در قلمرو رشد و تحول آدمی زیربنا می دانند، این تعبیر را با اصطلاحاتی دیگر می آوردند. بر اساس آن، ساختار تحولی و قوانین رشد و کمال آدمی در قالب طرح واره ها و الگوهای از پیش تعیین شده در نظام طبیعت انسان وجود دارد و نحوه ی تحقق و شکوفایی و به فعلیت رسیدن آن به عواملی مختلف همچون محیط، نحوه ی تعامل با محیط، سبک زندگی هر فرد، تعادل جویی های پی در پی در هر یک از مراحل، تفاوت های فردی و نوع فرهنگ و ارزش های حاکم بر جامعه بستگی دارد. بر این پایه، فردیت و بی همتایی هر فرد شکوفا و محقق می شود.
2. عبارت «ایجاد زمینه و فراهم کردن شرایط مساعد«، نشان دهنده ی این امر مهم است که کار مربی ایجاد صفات و خصایل اخلاقی و یا مقررات انضباطی در کودک نیست بلکه او فقط باید زمینه ساز و فراهم کننده ی شرایطی باشد تا خود کودک، شخصاً به کشف و تحقق آن خصایل و صفات بپردازد. در واقع تلاش مربی هنگامی به ثمر می نشیند که متربی آمادگی درونی برای پذیرش شرایط تغییر را داشته باشد و الا هر گونه کوششی نتیجه ی معکوس دارد.
تا که از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد(6)
آنچه در این گونه تربیت مهم است، تأکید بر فعال نمودن و تکیه بر خودجوشی، خودانگیختگی، خودیابی(7) و خود رهبری متربی است تا از این طریق به مقصود نهایی که همان کمال مطلوب است، دست یابد. برای رسیدن به مطلوب، نقش فعال متربی اصل است و مربی باید مددیار و مشوق او باشد. مانند کاری که سقراط با شاگردان خود می کرد. او می گفت: «همه ی ما آبستن حقیقت هستیم و
نقش مربی و معلم باید نقش یک قابله باشد. او تنها زمینه ی مناسب را فراهم می کند، شرایط بهینه زایاندن حقیقت در دل متربی را فراهم می آورد و کشف و زایش و خلق از آن خود متربی است«. در واقع سقراط هدف از تربیت را عشق به حقیقت و زیبایی می داند و معتقد است هنر مربی آن است که این عشق و نیاز را در متربی ایجاد کند. کار خداوند هم در تربیت انسان این چنین است. او آیات و نمودهای هدایت را در پهنه ی هستی فراهم آورده است و مسیرهای متفاوت و متضادی را هم در پیش روی او گذاشته است، اما انتخاب و جهت گیری با خود اوست.(8)
لذا متربی قبل از این که مومی در دست مربی باشد تا به هر شکلی که بخواهد او را قالب ریزی کند، همچون بذری پر از استعداد و ذخایر و قابلیت های بالقوه ای است که در بستر طبیعت به ودیعه گذاشته شده است و در صورت مستعد شدن شرایطی همچون آب و هوا و خاک و باغبان مناسب، به تحقق خویش همت می گمارد.
3. کلمه ی «انسان» در تعریف فوق نشان می دهد که موضوع تربیت، انسان است و نه حیوان. البته تربیت به معنای، عام موجودات
دیگر را هم در بر می گیرد،(9) اما علم تربیت به معنای خاص و محدود آن، ویژه ی انسان است. شاید تزکیه که محدودتر و عمیق تر از مفهوم تربیت است به تربیت انسانی نزدیک تر بوده و خاص موجود انسانی باشد؛ این موضوع، ما را بر اهمیت، پیچیدگی و عظمت مورد تربیت که همانا انسان است، آگاه می کند.
4. عبارت «نیل به مطلوب و کمال» نشان دهنده ی هدفمندی فرایند تربیت است. این که تربیت یک جریان پوچ و بی معنا نیست، بلکه جریانی است پیش رونده و رشد یابنده که در قالب شکوفایی تمامی استعدادهای نهفته ی انسان شکل می گیرد و این استعدادهای نهفته همان خزائن و معادن گران بهایی است که خداوند در فطرت انسان به ودیعه نهاده است. هدف خلقت از نظر خداوند چیزی جز عبادت او نیست: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلّا لِیَعْبُدُون«؛(10) و این نشان دهنده ی هدف تربیت الهی است و گران سنگ ترین عبادت، دست یافتن به معرفت است که با دست یازیدن به آن می توان رنگ الهی گرفت (چون در گوهر عبودیت نیک بنگری، آن را ربوبیت بینی(. در واقع تربیت بر اساس فطرت، همان عبودیت است و عبودیت رهیابی به ربوبیت می باشد.
یا به تعبیر ملای رومی:
خویش را صافی کن از اوصاف خود
تا ببینی ذات پاک صاف خود
بینی اندر دل علوم انبیا
بی کتاب و بی معید و اوستا
بی صحیحین و احادیث و روات
بلکه اندر مشرب آب حیات
از درون خویشتن جو چشمه را
تا رهی از محنت هر ناسزا
لذا تمامی استعدادها و ذخایر تربیت در درون خود متربی به طور بالقوه نهاده شده است و نقش مربیان و بزرگ سالان در تحقق این ذخایر، تنها و تنها زمینه سازی و فراهم آوردن امکانات مناسب است و بس.(11)
1) همان، ص 122.
2) آدمی با «معارف فطری» که در عالم ذر به او داده شده است به دنیا می آید. آدمی زاده، پاک زاده است و آماده برای پاکی ها و همراه معارف فطری سالم و شناخت های غریزی سالم که زندگی باطنی او و زندگی ظاهری او را آن فطرت و آن غرایز راهنمایی می کند. هر فرزند بر اساس فطرت خویش به دنیا می آید (کل مولود یولد علی الفطره) و همه ی مردم بر همین اساس وحدت نهادی دارند (فطرالناس علیها(.
3) الحیاة، جلد 2.
4) خواجه نصیرالدین طوسی درباره ی روش تعلیم و تربیت معتقد است که معلم باید پی به طبیعت کودک برد تا استعداد او را کشف کند و رشته ی تحصیل یا هنری که باید بیاموزد، معین کند. او در کتاب «اخلاق ناصری» می نویسد:»اولی آن بود که در طبیعت کودک نظر کنند و از احوال او به طریق فراست و کیاست اعتبار گیرند تا اهلیت و استعداد چه صناعت و علم در او مفطور است و او را به اکتساب آن مشغول گردانند. چه، هر کس در تحت این تفاوت و تباین که در طبایع مستودع است، سری است غامض و تدبیری لطیف است که نظام عالم و قوام آدم بدان منوط است و الا تضییع روزگار و تعطیل عمر او باشند» ص 228- 227.
5) Epigentic: پدید آیی تحولی نوع بشر در تحول فردی او در طی مراحل هشتگانه ای که «اریکسون» از چرخه ی زندگی انسان تبیین می کند.
6) شمع جمع، شرح و تفسیر بر بخشی از غزلیات حضرت امام راحل (ره(؛ محسن بینا.
7) دیده ی اسرار بین خود گشایتا ببینی جملگی سر خدایدیده ی بینا ببیند دوست راگر ز خود افکنده باشی پوست را»عطار نیشابوری«.
8) نیک بشنو از حق این حرف درستآدمی را ره نمودیم از نخستتا که گردد حق شناسی رستگاریا نماید ناسپاسی اختیار.
9) وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَت (سوره ی حج، آیه ی 5(. و ببینی زمین را فسرده و پژمرده تا گاهی که فرستیم بر آن آب را بجنبد و پرورش یابد.
10) قرآن کریم، سوره ی ذاریات، آیه ی 56.
11) دل گفت مرا علم لدنی هوس استتعلیم بکن گرت بدین دست رس استگفتم که الف، گفت دگر، گفتم هیچدر خانه اگر کس است یک حرف بس استدر این جا جالب است که معنای فطرت را از قول «ابن اثیر» نقل کنیم. او در توضیح کلمه ی فطرت در ذیل حدیث «کل مولود یولد علی الفطره» این عبارت را آورده است که: و المعنی انه یولد علی نوع من الجبله و الطبع المتهی لقبول الدین فلو ترک علیها لاستمر علی لزومها: انسان به نوعی از جبلت و سرشت و طبیعت آفریده شده است که برای پذیرش دین آمادگی دارد و اگر به حال طبیعی رها شود راه را انتخاب می کند، مگر آن که عوامل بیرونی و قسری او را از راهش منحرف کرده باشند (کتاب فطرت، ص 21(.