جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ژرفنا و گستره ی تربیت در قلمرو تربیت طبیعی (تربیت بازیافته)

زمان مطالعه: 7 دقیقه

[تربیت طبیعی به یک معنا همان تربیت «فطری» است که با نوعی اغماض هم معنا تلقی شده است. هر چند علاوه بر درون مایه های فطرت، تربیت طبیعی در بردارنده ی روش های طبیعی، قوانین طبیعت، پدیده های طبیعت، حالات و رفتارهای طبیعی و انسان طبیعی و خلق و خوی طبیعی (دست نخورده، ناب و خالص) نیز می باشد؛ لذا برای رساندن همه ی ابعاد فوق در یک واژه ی جامع، از تربیت «طبیعی» استمداد شده است. برای مطالعه ی بیشتر در تقریب معانی تربیت طبیعی و تربیت فطری و تشابه نسبی این واژگان بنگرید به کتاب های «شرح چهل حدیث» اثر «امام راحل (ره(«، ص 180 به بعد، تحت عنوان «الحدیث الحادی عشر باب فطره«؛ کتاب «حیات معقول» اثر «استاد محمد تقی جعفری«؛ کتاب «فطرت» اثر «شهید مطهری» صفحات 21 تا 29 و کتاب «اخلاق ناصری اثر «خواجه نصیرالدین طوسی» صفحات 228 و 227 و نیز کتاب «المعجم الحدیث لاروس» ص 17که آمده است: فطرت همان طبیعت سالم هر چیزی را گویند که هنوز آلوده نشده است.

در واقع تربیت طبیعی یعنی تربیت مبتنی بر طبیعت پاک، ذات خالص، ناب، بی همتا، فطری و اصیل که عاری از کلیشه ها، قالب سازی ها و دست کاری های دیگری و دیگران است. ]

قل اغیرالله ابغی رباً و هو رب کل شیء

(انعام- 164)

آن چنان کز نیستت هست آمدی

هین بگو چون آمدی، مست آمدی

راه های آمدن یادت نماند

لیک رمزی با تو برخواهیم خواند(1)

»مولوی«

در بازخوانی تعریف «تربیت«، این واژه ی بسیار رایج و مکرر

اما به واقع «غریب و مرموز«، هزاران سال، صدها مکتب و ده ها دین و آیین سخن گفته اند. اما برخلاف همه ی این تعریف ها، نوشته ها و نظریه پردازی ها از جانب اندیشمندان، فلاسفه و مصلحان اجتماعی هنوز مفهوم تربیت در هاله ای از ابهام و نارسایی به سر می برد، زیرا حل مسئله ی تربیت موقوف به پاسخ سه سؤال اصلی از سؤالاتی است که موضوع تمام حکمت ها و تحقیقات بشری است.(2)

1. آدمی از زندگی در این عالم چه می خواهد و یا چه باید بخواهد؟

2. مقصود از خلقت آدمی در این جهان پر رمز و راز چیست؟

3. افرادی که در عصر کنونی به زندگانی مشغول اند باید دارای

چه نوع تربیتی باشند تا به افرادی شایسته و رشد یافته تبدیل شوند.

اما آن چه دیگران تاکنون در باب تربیت گفته اند، علی رغم اختلاف نظرها و تفاوت دیدگاه ها، در محورهای زیر مشترک و متفق القول اند که تربیت:

بروزدادن و به فعلیت رساندن استعدادهای ذاتی موجودات می باشد و در نهاد هر موجودی قوا و استعدادهای مختلفی وجود دارد که این قوا بروز ننماید و به مرحله ی نمود و ظهور نرسد، آن موجود به هویت و تمامیت خویش دست نمی یابد.(3)

به عنوان مثال دانه های گندمی که دارای قدرت رویش و خوشه دادن است، اگر این قدرت و امکان درونی اش را به فعلیت برسانیم گستره ی قابلیت های طبیعی و ذاتی اش رشد می یابد و اگر نیروی درونی را به مرحله ی ظهور نرسانیم و در همان حال باقی بماند، ‌ از بین می رود.

درون حبه ای صد خرمن آمد

جهانی در دل یک ارزن آمد

»مولوی«

پاره ای دیگر از اندیشمندان مختلف، تربیت را با ویژگی های زیر مشخص کرده اند:

الف. فراهم نمودن شرایط بروز و ظهور قوای وجودی هر موجود.

ب. رشد طبیعی و تدریجی و هماهنگ همه ی نیروها و استعدادهای آدمی.(4)

ج. به فعلیت درآوردن استعدادهای درونی که در شیء موجود است.(5)

تربیت با این معنا همه ی قوای بالقوه ی موجود را با همه ی طرح ها و برنامه های درونی و ژنتیکی آن در بر می گیرد و نشان دهنده ی این نکته ی مهم تربیتی به لحاظ روش شناسی است که مایه ها و قوانین تربیت در درون موجود نهفته است و آن چه در بیرون انجام می پذیرد در حد قابله ای است برای زایاندن آن چیزی که در ذات موجود به ودیعه نهاده شده است. مشروط بر این که شرایط زایش و شکوفایی، مستعد و بهینه و مهیا باشد.(6)

با این ویژگی ها نکته ی مهمی که در چیستی تربیت مطرح می شود، پاسخ به این سؤال اساسی است که آیا منظور از فرایند تربیت مضمونی است که در بیرون از فرد قرار دارد و مربی با کمک محتوا و وسایل و شرایط و امکانات بیرونی آن را به تدریج به درون طبیعت متربی تزریق می کند یا این که برعکس، تربیت فرایندی است درونی و مربی و سایر عوامل در این فرایند سهیم هستند و یاری و مددیار متربی می باشند؟ به عبارت دیگر و با زبان امروز آیا «تربیت» یک محصول (Product) است و یا یک فرایند (Process) آیا درون زاد است یا برون زاد؟ آیا ساخته ی طبیعت است یا ساخته ی فرهنگ؟ و یا این که چیزی است زاییده ی تعامل این عناصر و عوامل (هم درون زا و هم برون زا(؟

از این زوایه، تربیت یک فرایند پویا و مداومی است که در دو بعد منفی و مثبت (مطلوب و نامطلوب) در جریان است و بیش تر از درون سرچشمه می گیرد. البته در تعامل با محرک ها، عوامل و عناصر محیطی (این عوامل، صرفاً نقش راه اندازی نیروی محرکه و خودجوش و تعادل جوی درون را دارند که به محض راه اندازی باید کنار بروند.) محرک باید به قدر کفایت وارد شود و سپس طبیعت آدمی بر اساس مکانیزم تعادل جویی متزاید(7) آن را تداوم و کمال

می بخشد.

اما در پاسخ به این سؤالات که:

1. آیا انسان موجودی است که خصوصیات او دقیقاً از قبل تعیین شده و خود او فاقد هر گونه دخالت و تغییری در خصایص خویش می باشد؟

2. آیا انسان موجودی است که هیچ گونه شکل تعیین شده ای از قبل نداشته و مانند لوح سفید است یا به منزله ی آبی است در ظرف محیط که عوامل بیرونی او را شکل می دهند.

3. آیا انسان موجودی است که دارای قابلیت ها و طرح های از قبل تعیین شده ای بوده و لازمه ی به فعل رسیدن آن ها، تعامل با عوامل بیرونی می باشد؟

باید گفت دیدگاه سوم یعنی تعامل بین عوامل درونی و بیرونی با تأکید بر نقش تعیین کننده ی قابلیت های درونی و نقش مؤثر شرایط خارجی، آن چیزی است که در تربیت طبیعی مطمح نظر می باشد.

شاید این تعبیر «فرانسیس بیکن» (1626- 1561(، فیلسوف انگلیسی، مددیار تبیین تمثیلی مفهوم مورد نظر ما باشد؛ آن جا که می گوید: «افراد به حسب کسب معارف و روش پرورش خود به سه دسته تقسیم می شوند. پاره ای از آن ها مانند مورچگانی هستند که کارشان جمع آوری و انباشت دانه از بیرون است. ذهن این افراد به منزله ی انباری است که تنها اثرپذیر است، ضبط کننده و ذخیره کننده است و برون داد و محصول‌ آنها چیزی جز مواد خامی که از بیرون به دست آورده اند، نیست.

دسته ی دوم مانند کرم ابریشم هستند و همواره هر آن چه در درون داد با لعاب خویش می تنند و از درون خودشان شکل می دهند و هیچ تعاملی با عوامل بیرونی ندارند. اما دسته ی سوم نظیر زنبور عسل اند که شهد گل ها را از خارج می مکند و فرآورده های بیرون را با درون مایه های خود درهم می آمیزند؛ آن چه بازده برونی آن ها را به ثمر می نشاند، خمیر مایه و شیرازه ای است که از درون به آن طعم و مزه و هویت می بخشد و آن تولید عسل است، حال آن که چنین مایعی با چنین ترکیب و ساختاری در بیرون وجود ندارد، بلکه در تعامل با طبیعت زنبور حاصل می شود.

تبیین و تفسیر عمیق تر، رساتر و گویاتر این موضوع در کلام امام علی (ع) در باب عقل طبیعی (خمیرمایه های درونی و فطری) و عقل

اکتسابی (شرایط و عوامل تجربی و محیطی) است(8) که می فرماید:

العقل عقلان: مطبوع و مسموع و لا ینفع المسموع ما لم یکن مطبوع کما لا ینفع نور الشمس و نور العین ممنوع(9)

عقل دو گونه است: عقل طبیعی و عقل استماعی. کسی که عقل طبیعی ندارد عقل استماعی، او را سودی نبخشد، همچون نابینایی است که خورشید بر او بتابد.

و در جای دیگر فرموده است:

عقل الطبع و عقل التجربه و کلاهما یؤدی الی المنفعه(10)

عقل طبیعی و عقل تجربی و هر دو مایه ی سود است.

با این وصف، اگر عوامل و شرایط بیرونی و آموزه ها و تجربیات به عقل طبیعی ضمیمه و متصل نگردد، مسلماً اثرگذار نخواهد بود، ‌ یعنی آن چه انسان از بیرون می گیرد باید به آن نیروی باطنی و خمیرمایه ی درونی همراه شود، لذا تربیت اکتسابی در صورتی مفید و مؤثر است که با مقتضیات فطری پیوند یابد.

تعبیر زیبایی از عارف رومی در همین مورد نقل است که:

»هزار سخن بگوی؛ تا از درون مصدقی نباشد سود ندارد، هم چنان که درختی را تا ریشه ای در خاک نباشد، اگر هزار سیل آب بر او ریزی سود ندارد. اول آن جا باید ریشه ای باشد تا آب مدد او شود. و اگر همه ی عالم نور گیرد، تا درچشم نوری نباشد، هرگز نوری را نبیند. اکنون، اصل آن قابلیت است که در نفس است«.(11)

از این روست که تربیت تکوینی، تربیت درونی و تربیت فطری، زیرساز و زیربنای هرگونه آموزش بیرونی است. تا اندرون آماده ی پذیرش نباشد هر چند پیام ها، مقررات، موعظه ها و آموزش ها درست، منطقی و زیبنده باشد، نتیجه ای حاصل نمی شود. برای همین است که شکست های آموزشگاهی‌، وارونه شدن نتایج تربیت، آثار سوء و زیان بار اقدامات به اصطلاح تربیتی که با نیت خیر و به قصد اصلاح و یا هدف کمال جویی صورت می گیرد، معلول بی توجهی به نیازهای درونی مخاطب است و به همین سبب نتایج آن متفاوت و حتی متضاد با آن چیزی است که در گام اول تربیت در ذهن خود انگاشته بودیم.

در حقیقت، باید طبیعت بیرون را تابع طبیعت درون کرد؛ باید اکتشاف درونی را جایگزین اکتساب بیرونی ساخت؛ باید شور و جد و شوق درونی را جایگزین حفظ و ضبط و ثبت ظاهری مشوق های بیرونی کرد و باید تربیت خودانگیخته و خودجوش را جایگزین تربیت دگرانگیخته نمود تا تربیت اثر بخش شود و در درون متربی ریشه دواند.


1) منظور، بخش فراموش نشده ی سرمایه ی وجود آدمی است که باید دوباره فراخوانده شود و به قول شاعر:تو ترازوی احد خو بوده ایبل زبانه ی هر ترازو بوده ایو یا:دوش بر دامن معشوق زدم دست به خوابدست من بر دل من بود چو بیدار شدم»ملاهادی سبزواری«.

2) به نقل از مجله ی فروغ تربیت، سال اول، شماره ی سوم، سال 1300.

3) دکتر صدیق، تاریخ فرهنگ اروپا، ص 191.

4) عده ای دیگر گفته اند اساساً تربیت محرک زمینه سازی است که باید متربی را برانگیزاند و او را به حرکت و جست و جو و تلاش وادار نماید و این حرکت امری خودجوش، خودپو و خودانگیخته است و نباید به نیروی محرکه و شوق خارج از مکانیزم های درونی متکی باشد. با این تعریف:- تربیت، امری ذوقی و جذبه ای است و نه حفظی و کتابی. – تربیت، امری معرفتی و ایمانی است و نه اطلاعاتی و شناختی. – تربیت، امری جست و جو مدار و مسئله دار است و نه نتیجه مدار و پاسخ مدار.

5) ر. ک. کتاب «تعلیم و تربیت در اسلام«، اثر «شهید مرتضی مطهری«، ص 33.

6) میان آب حیاتی و آب می جوییفراز گنجی و از فاقه در تک و پوییتو کوی دوست همی جویی و نمی دانیکه گر نظر به حقیقت کنی تو آن کوییو شاعری دیگر گوید:یوسفی جستم لطیف و سیم تنیوسفستانی بدیدم در تو من.

7) تعبیر «ژان پیاژه» از مکانیزم تحول روانی (یکی از عوامل چهارگانه ی تحول) معادل Equilibration است. از نظر پیاژه، مکانیزم تحول روانی کودک به تبع الگوهای زیست شناختی از اصل «تعادل جویی» پیروی می کند. بدین معنا که اگر طبیعت کودک بنا بر دلایل مختلف دچار عدم تعادل شود، مکانیزم تعادل جویی او را خود به خود راهی تعادل پایدارتر می گرداند و اساساً رمز پیش رفت آدمی و ارتقای مراحل رشد او وابسته به این اصل می باشد. تعادل جویی متزاید یعنی قطع سازشی تعادل های قبلی و انتقال به تعادل های مرحله ی بالاتر: یک فرایند مستمر و بی پایان.

8) و یا هدایت تکوینی و هدایت اکتسابی: در «تفسیر المیزان» اشاره شده است که انسان ها دارای دو گونه هدایت هستند: هدایت فطری و هدایت اکتسابی. و قرآن در سوره ی یس، آیه ی 1 تا 11 نیز همین معنا را می رساند که تا کسی چراغ هدایت فطری اش روشن نباشد، هدایت اکتسابی برای او فایده ای ندارد. مشابه حدیثی از امام علی (ع) که فرمود: العقل عقلان: مطبوع و مسموع.

9) عین الیقین، فیض، ص 243.

10) بحار، جلد 17، ص 116.

11) فیه ما فیه، مولوی، ص 26.