اللهم لا تجعلنی من المعارین(1)
امام موسی کاظم (ع)
مثل نی خود را ز خود کردی تهی
بر نوای دیگران دل می نهی
ای گدای ریزه ای از خوان غیر
جنس خود می جویی از دکان غیر
»اقبال لاهوری«
نوشته ی حاضر تلاشی است برای مقابله و معارضه با آن دسته از روش ها، طرح ها، برنامه ها و توصیه های به اصطلاح تربیتی رایج که به نام «تربیت» با قصد «اصلاح» با نیت «خیر» و با هدف «کمال بخشی«، متربی را از «طبیعت» خویش، از سرمایه های جاری و باقی در
»فطرت«(2) او خارج ساخته وهمچون ابزاری در مسیری که «دیگری» و»دیگران«(3)
برای او مهیا نموده اند، یدک می کشد. محصول چنین تربیت یا بهتر بگوییم «صنعتی«، ظهور متربی عاریه ای، برنامه ریزی شده، شرطی شده، دست خورده «مصنوعی«، «از خود بیگانه» و «مسموم» و «مصدوم» است که ترجمان تربیت عاریه ای، تصنعی، بکسلی و وابسته است؛ روش و روی کردی که فرصت «تربیت شدن» را به متربی نمی دهد و او را قبل از آن که به اقتضای فطرتش بشکفد وادار به شکفتن زودرس می کند؛ قبل از آن که عشق به حقیقت در او تجلی یابد او را وامی دارد تا از روی اجبار و اکراه عشق بورزد! قبل از آن که به سرمایه ی درونی طبیعتش دست یابد، او را مجبور می کند که به دست مایه های تصنعی بیرون تکیه نماید؛ قبل از آن که نیروی محرکه ی ذوق و شوق خیرجویی و حقیقت طلبی فطری اش تقویت شود، نیروهای یدک کش بیرونی او را عاریه وار به حرکت در می آورد؛ قبل از آن که ریشه های درونی
»تربیت خویش«(4) را در عمق طبیعت و فطرت خویش باز یابد، جوانه ها و ساقه های نورس او را قارچ گونه رشد می دهد؛ قبل از آن که به «خود» واگذاشته شود، او را به «دیگری» واگذار می کند، قبل از آن که روی پای خود بایستد، روی پای دیگران بر پایش می دارد. قبل از آن که عشق به دین، حقیقت، کمال، جمال و خیر به طور فطری و طبیعی از درون در او ظاهر شود، او با «آموزش های صوری«، «عادت های کلیشه ای«، «تشویق و تنبیه های بیرونی» و «تزریق و تحمیل مطالب» وادار می کند که ادای حقیقت جویی، کمال طلبی، جمال دوستی و خیرخواهی را در بیاورد؛ قبل از آن که بر اساس طرح های نهفته در فطرت خویش تربیت شود با طرح های بیرونی او را تربیت می کند؛ قبل از آن که شخصاً هویت «فردی» خویش را کشف کند، هویتی از بیرون برای او می سازد.
باری، فاجعه ی محصول تربیت عاریه ای، «انسان برنامه ریزی شده» و «انسان دست کاری شده» است. امروز نه تنها هویت آدمی را از همان لحظه ی تولد با اصول «تربیت تصنعی» در قالب روش های شرطی سازی، عادت مدار و تحمیلی، مسخ و تحریف می کنند، بلکه مداخله گری های نامرئی را برای شرطی کردن او- حتی پیش از
تولد- آغاز کرده اند. آن ها از طریق علم ژنتیک در شاخه ی «مهندسی رفتار«، یا مهندسی «تغییر ژن ها«، که اصطلاحاً به مهندسی «بیوتکنوژنتیک«،(5) معروف است، از همان آغاز تشکیل نطفه، از وضع کلی جنین، جنس، ریخت های مورفولوژیک و ویژگی های زیست شناختی و روان شناختی او مطلع می گردند؛ لذا از همان لحظه، دست کاری ها، دخالت ها و تغییرات و اصلاح های ماشینی و تصنعی شروع می گردد: راهی برای اصلاح نسل! انتخاب اصلح؛ انتخاب کودک آینده از روی «کاتالوگ«؛ کدام جنس؟ کدام رنگ؟ با چه میزان هوش؟ با چه ویژگی های شخصیتی؟ با انواع مدل های انسانی بر حسب مد رو! مد قرن!(6)
از این پس باید شاهد ظهور و بروز عجیب ترین هذیان ها و تخیلات مرتبط با مهندسی بیوتکنوژنتیک در شکل دهی رفتار انسان ها از قبل از تولد باشیم. بنابراین، همان گونه که در علم ژنتیک، طبیعت انسان را مورد دست کاری قرار می دهند احتمال این خطر نیز می رود که در علوم تربیتی نیز روان و رفتار طبیعی انسان را از اصالت و هدایت
فطری(7)
آن خارج سازند.
برای انسان «برنامه ریزی شده» که قبل از چشم گشودنش به جهان برون دست کاری شده است، پس از تولد نیز طرح ها و نقشه های از پیش ترسیم شده ای فراهم آورده اند. خیلی زود، قبل از آن که پدر و مادر به عنوان اولین اثرگذاران تربیتی بر او اثری بگذارند، نهادهای القاکننده ی نامرئی و ناهشیار از طریق امواج بدون دیوار وارد حوزه ی خانواده می شود.
به همین سبب است که «آلدوس هاکسلی» حدود هفتاد سال پیش در رمان «بهترین جهان» هشدار داد که کودکان شیرخوار از لحظه ای که در گهواره گذاشته می شوند، در طول حالت خوابشان می توانند از طریق خطابه های صوتی که به کرات موقعیت و مقام آنان را در بطن جامعه برایشان تکرار کند، شرطی می شوند (که این به نظر می رسد بهتر از روش پاولفی پاداش و تنبیه باشد!) این کودکان با
وجود سرمایه ی ژنتیکی یکسان، پس از درونی کردن وضعیت اجتماعی شان به شیوه ای متمایز رفتار کرده و کارکردهای مورد نظر را در درون جامعه به شکل انفعالی می پذیرند!
از سوی دیگر «آلفرد سووی«، از دیگر محققان، معتقد است: «یکی از ویژگی های جامعه ی معاصر میزان هزینه هایی است که در راه «پردازش انسان» و نه پرورش او به کار می بریم. یعنی؛ انسان های خام را با نقشه ها و انگاره های شخصی و سلیقه ای خود شکوفا می کنیم و بارور می سازیم؛ بهره وری آن ها را بالا می بریم! و توانایی و قابلیت آن ها را افزایش می دهیم. بنابراین برنامه هایی از طریق امواج مخفی و نامرئی در خدمت ساختن و پردازش انسان ها طبق آن چه جامعه ی صنعتی به آن نیاز دارد، پردازش و پرورش می یابند!«.
»مک لوهان» نیز می گوید: رسانه ها امتداد حواس انسان را فراهم می کنند. شما با آوردن یک رادیو به خانه گوشتان چنان امتداد می یابد که می تواند هزاران فرسنگ دورتر را بشنود و با یک تلویزیون چشمانتان چنان توانایی کسب می کند که می تواند هزاران فرسنگ دورتر را ببیند.
آیا ما از این قدرت های جدید، در راه ساختن انسان ها چگونه استفاده می کنیم؟ پدیده ی «جهانی کردن«(8) و نه «جهانی شدن«،(9)
فراملی، فراشناختی، فرا صنعتی، فرا مکانی، فرازمانی، فراخویشی، فراحسی، فرا. . . همه و همه فراهایی است برای فرار از طبیعت در خود؛ فرار از ریشه های خود در طبیعت و فطرت خویش و نهایتاً تجزیه شدن و فرو پاشیدن در خود. به قول مولای رومی:
فکر تو قسمت شده بر صد مهم
در هزاران آرزو وطم ورم
جمع باید کرد اجزا را به عشق
تا شوی خوش چون سمرقند و دمشق
این انسان قسمت شده و صنعتی شده موجودی است که از ترکیب و هیأت اصلی خود خارج شده است؛ از کلیت وجودی اش بیگانه شده است. انسانی که تخصص، اجزای بینش کل نگرانه اش را نابود ساخته است؛ انسانی که «طبیعت» خویش را از دست داده و به طبیعت ماشین، ابزار، اجتماع و. . . خو کرده است، در حالی که تربیت طبیعی، بازگشت انسان به طبیعت ناب و زلال خویش است؛ بازگشت به درون مایه های فطری خویش است که در لابه لای آدم سازی های مصنوعی رنگ باخته است.
ای کاش آدمی کشف رهیافت شهودی فطرت خود را از دست نمی داد و آن اصل صحیح و سالم زندگی معقول و انسانی را در خود حفظ می کرد و آن چه را می پذیرفت، بدان شرط می بود که آن فطرت و طبیعت را زایل نسازد و با آن سر جدال نگیرد. آن گاه همه ی اکتسابات بیرونی، برخورداری ها، مهارت ها، دانش ها، هنرها، ذوق ها، دل مشغولی ها و همه ی علم ها، همه، زیبا و مطلوب بوده، در
حالی که وقتی دوری از فطرت اتفاق بیفتد آموزش مقدس ترین ارزش ها نیز در وجود آدمی ریشه نمی گیرد، و یاد دادن بهترین و مهم ترین معارف دینی و مذهبی پایدار نمی گردد و نه تنها این گونه آموزش ها و یاد دادن ها مفید واقع نمی شود بلکه حجاب و مانع پرورش حس دینی نیز می شود.
هنگامی که هدایت اکتسابی (آموزش ها، یاد دادن ها، الگوها و تعالیم معارف الهی) بر مبنای هدایت تکوینی (فطریات، خمیرمایه ها، آمادگی ها، ذوق های درونی و نیازهای طبیعی) صورت نگیرد، تربیت از حد انضباط بیرونی و نقش های تصنعی فراتر نمی رود؛ مراسم دینی نیز تصنعی و بی محتوا و عاریه ای می شود؛ کلام عارف و واعظ بی ریشه و فریبنده می گردد و اخلاق نیز رنگ تظاهر، ادا، شکلک، و اتیکت به خود می گیرد.
تربیت طبیعی مغایر با این گونه نقش بازی ها و ظاهرسازی های فریبنده است. در تربیت طبیعی، کودک یعنی موجود پاک و بی آلایش و خالص، بی تزویر و بی ریا، صریح و راست گو، ظاهرش برابر باطن، عملش برابر خواست و فهم، لحنش برابر دل، رفتارش مطابق گفتار و فطرتش مقدم بر همه ی این هاست.
تربیت طبیعی به یک معنا یافتن فطرت و شکوفا شدن آن بر اساس آن چه «خود» می طلبد و جریان می یابد، می باشد.
تربیت طبیعی، مراقبتی است غیر مستقیم و دورادور از کودک
در حال رشد و تحول، آن گونه که وجودش اقتضا می کند.
تربیت طبیعی، رجعت به «خود» است؛ خودی که فراموش شده است؛ خود تعویض شده؛ خودی که از آن بیگانه ایم و درعین غرق بودن در آن، از آن دور شده ایم.
به قول شاعر:
من در بهار غرقم و در من بهار نیست
در دامنم گل است و به دل غیر خار نیست
تربیت طبیعی زدودن همه ی رنگ ها، ابزارها، اداها، برنامه ها، قالب ها و طرح های دیگر ساخته ای است که از بیرون بر آدمی تحمیل می شو و در یک کلام، خالص کردن طبیعت آدمی از آلایش ها و آرایش های تصنعی و عاریه ای است، تا بیابد خود را آن گونه که «می تواند» باشد و ببیند حقایق را آن گونه که «هستند«.
در پایان این گفتار به دعای منظوم شاعر بزرگ، «عبدالرحمن جامی» تأسی می کنیم؛ آن جا که می گوید:
الهی الهی خلصنا عن الاشتغال بالملاهی
وارنا حقائق الاشیاء کماهی
یعنی:
غشاوه ی غفلت از بصر بصیرت ما بگشای
و هر چیز را چنان که هست بر ما بنمای
نیستی را در صورت هستی جلوه مده
از نیستی بر جمال هستی پرده منه
امید است که گفتمان تربیت طبیعی، مقدمه ی بازگشت به قوانین طبیعی، رفتارهای طبیعی و روش های طبیعی برای دست یابی به جوهره ی ناب و زلال انسان طبیعی و طبیعت انسانی که همان فطرت الهی و «ارشاد ربانی» است، باشد. به همین سبب گفتارهای اصلی این کتاب بر اساس رویکرد فطری به تربیت تنظیم شده است؛ گفتارهایی که راه ورود به مسیر کمال را نه در ذهن که در دل، نه از طریق کلام که از راه عمل، نه از عالم هوشیاری که در نهانگاه وجود و نه از روش اکتسابی که از طریق کشف و شهود امکان پذیر می کند.
1) اصول کافی، جلد چهارم، ص 370: «خداوندا! مرا از افراد عاریه ای قرار مده«.
2) بنگرید به کتاب فطرت، اثر متفکر شهید استاد مطهری، ص 45: «وقتی می گوییم این ملاک ها فطری است یعنی از ذات انسان می جوشد و انسان موجودی است که بذر این ملاک ها (ملاک های انسانی) در عمق وجودش کاشته شده است«.
3) در زمین دیگران خانه مکن کار خود کن، کار بیگانه مکن »مولوی«قیمت شمشاد «خود» نشناختی سرو «دیگر» را بلند انداختی »اقبال لاهوری«.
4) وانمودن خویش را خوی خودی استخفته در هر ذره نیروی خودی است»اقبال لاهوری«.
5) بنگرید به مقاله ی: انسان، دانش و پدیده های زیستی در آستانه ی 2000 و مهندسی تکنولوژی زیستی با عنوان کشف ژن فاکتور هشت انسانی، مجله ی کیمیا، سال چهارم، شماره ی 9 و 10.
6) مگر اخیرا شاهد نبودیم که در ایالات متحده ی آمریکا تخمک بارور شده ای را به درخواست زنی سیاه پوست به دنیا آوردند.
7) یکی از معانی فطرت، اشاره به «طبیعت» هر چیزی است که هنوز آلوده نشده است. »المعجم العربی«و چون طبیعت با دست کاری های ناشیانه ی آدمی آلوده می شود از اصالت اولیه خارج می گردد، همان گونه که شاعر گفته است:مردمی اندر جهان افسانه شدآدمی از آدمی بیگانه شدعقل و فکرش بی عیار خوب و زشتچشم او بی نم، دل او سنگ و خشت»اقبال«.
8) Globalization.
9) Universalization.