»با توجه به نیروی محرکه در تعلیم و تربیت که عبارت است از غریزهی تحقق بخشیدن به خود انسان و خدمات کمکی معلم که در مسیر تحقق به خود بخشیدن به نوجوان صورت میگیرد، حال به مواردی که باید در تعلیم و تربیت نوجوان برای تحقق خویشتن مورد التفات و حمایت قرار گیرد، اشاره میشود. در این جا میتوان از پنج استعداد و سرشت اساسی انسان که باید مورد حمایت قرار گیرد، نام برد. نخستین آنها «عشق به حقیقت» است؛ به عنوان قوهی محرکهی اولیهی هر فطرت عاقله که در درجه ی اول، منظور، عشق به شناخت حقیقت است. مورد دوم عشق به نیکی و عدالت و سومین مورد، گشوده بودن انسان به هستی و حب حیات است«. (-) این خصوصیت و سرشت انسان بسیار عمیق و اساسی است و به همین جهت توصیف ویژگیهای آن دشوار مینماید. هیچ چیز به اندازهی هستی انسانی (اگزیستنس) عمیق و اساسی نیست زیرا نگریستن به هستی با یک «ناآرامی متافیزیکی» گره خورده است. البته نوعی از حب حیات در نباتات و حیوانات نیز وجود دارد ولی این حب، صرفاً شکل
فیزیولوژیک دارد. به همین جهت این غریزه ی طبیعی در انسان باید از جنبهی حیات روانی ارتقا یابد و به لحاظ اخلاقی قوام گیرد. چهارمین غریزه و استعداد انسان که باید مورد حمایت و تقویت قرار گیرد، ارزش و حرمت قائل شدن برای کار است. برای نگرش مثبت داشتن نسبت به کار، احترام والایی لازم است. در واقع، در حیات روحی انسان پس از نگرش به هستی، هیچ چیز ژرفتر از نگرش به کار نیست. منظور از کار، غریزهی سخت کارکردن نیست، بلکه سخن از چیزی عمیقتر و انسانیتر است؛ یعنی حرمت و احترام در برابر اثرِ خلق شده و احساس مبتنی بر انصاف و تعهد نسبت به آن. این اصل، اساس اخلاق انسانی است و بالاخره پنجمین جنبهای که باید در انسان مورد حمایت و تقویت قرار گیرد، حس همکاری است که طبیعیبودن آن همانند سرشت و استعداد انسان برای اجتماعیات و سیاسیات است.