زن و شوهر لازم است نسبت به یکدیگر مسائل الهى و دستورات اسلامى را
رعایت کنند، رعایت واقعیات امکان ندارد، جز با به کارگیرى تقوا و عدالت، یعنى پرهیز از سیئات و زشتىها و بدخلقى و رفتار ناپسند، و عدالت یعنى دورى از افراط و تفریط در تمام برنامهها.
ستم به زن از جانب مرد، ستم به مرد از طرف زن به هر اندازه که باشد، گر چه گروهى آن را قابل توجه ندانند قبیح است.
زن از قدرت بدنى و گاهى از توان روحى بالائى برخوردار نیست، مرد باید در برخورد خود با همسرش جهات آفرینشى او را لحاظ کند، چنانچه حضرت حق در پارهاى از تکالیف و مسئولیتها، توان و قدرت زن را لحاظ فرموده، و او را معاف نموده است.
جهات ضعف زن، باید با برخوردهاى زیباى مرد جبران شود، او در حدى نیست که مرد با وى بجگند، و خانه را میدان مبارزه و جار و جنجال با او قرار دهد.
در این زمینه به دو روایت بسیار عالى عنایت کنید:
امیرالمؤمنین علیهالسلام در نامهاى به حضرت مجتبى مسائل مفصل و مهمى را متذکر شدند، از جمله دربارهى هویت خلقت زن نوشتند:
فان المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة(1)
همانا زن دسته گل خوشبو است، نه منبع قدرت و نیروى جسمى.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
اکثر اهل الجنة من المستضعفین النساء، علم الله ضعفهن فرحمهن.
بیشترین اهل بهشت از گروه مستضعفین زنان هستند، حضرت حق آگاه به ضعف آنان بود، به این خاطر در معرض رحمت قرارشان داد.
بنابراین بر مرد است که نسبت به او به پیروى از حضرت حق با رحمت و مدارا،
و رأفت و محبت رفتار کند، و در برخورد خود با او حالات جسمى و روحى او را به عنوان اینکه دسته گل خوشبو است رعایت کند، و از افراط و تفریط و ستم در حق او به هر صورت که باشد بپرهیزد، که دستور حضرت حق، آفریننده زن، این است که در حق زنان تقواى الهى را مراعات کنید، و از کنیز خدا(2) در منزل خود به نحو شایسته در جهات مادى و معنوى پذیرائى کنید.
اما زن توجه داشته باشد که مرد براى ادارهى امور خانه، باید متحمل کارهاى بسیار سخت، و حادثههاى فراوان شود، او ناچار است براى راحت بودن زن و فرزند، و گذران امور آنها، درصدد تهیهى مسکن و پوشاک و خوراک مطلوب باشد، و این امور تهیه نمىشود، مگر با سختى و زحمت و تن دادن به کار، و چشیدن رنج سفر و حضر، و برخورد با این و آن، بنابراین وقتى به خانه مىآید، زن باید با برخورد کریمانه، و بکارگیرى اخلاق حسنه، و پذیرائى از او، و تمکین بىچون و چرا نسبت به خواستهى طبیعى وى، به استقبال شریک زندگى بیاید، و فضاى خانه را با رفتار پسندیده، و جلب عواطف شوهر، و لبخند به او، و تشکر از زحمات بیرون او، معطر نماید.
آرى تقوا و عدالت، اخلاق حسنه، و کردار پسندیده، لبخند رضایت، تشکر از زحمت، حفظ آرامش، پذیرائى شایسته، همه و همه از فضائلى هستند که در طول زندگى باید از مشرق وجود مرد و زن نسبت به یکدیگر طلوع کند تا عرصهگاه حیات زن و شوهر از برکت این واقعیات نورباران شود.
حسن معاشرت زن با همسرش، و مرد با اهل بیتش، در روایات شیعه فصل بسیار مهمى است، که شماره روایات آن اعجاب انگیز است چه رسد به متن و
مفهوم آن سخنان عرشى و ملکوتى.
ستم از جانب هیچ یک به دیگرى گر چه به اندازه خردل باشد روا نیست، و ستمکار باید بداند عقوبت سختى به انتظار اوست.
مرد مالک زن نیست، تا به هر برنامهاى که بخواهد دست بزند، و زن نسبت به شوهر صد در صد آزاد نیست تا هر برنامهاى بخواهد پیاده کند براى او بىمانع باشد.
براى هر یک از زن و شوهر از جانب حضرت حق و رسول اسلام و امامان معصوم، وظایف و تکالیفى است، که تنها در چهارچوب آن تکالیف حق برخورد با یکدیگر را دارند، خارج از حدود الهى و وظائف انسانى و اخلاقى، هر برنامه دیگر ستم و ظلم است، و در دنیا و آخرت داراى عکس العمل مىباشد.
در رابطه با ستم زن و شوهر و شوهر به زن که کارى شیطانى و بدور از کرامت و فضیلت است روایت بسیار مهمى از رسول خدا رسیده، که توجه به آن جدا واجب است.
من کان له امرأة تؤذیه لم یقبل الله صلاتها و لا حسنة من عملها حتى تعینه و ترضیه و ان صامت الدهر، و قامت، و اعتقت الرقاب و انفقت الاموال فى سبیل الله و کانت اول من ترد النار ثم قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و على الرجل مثل ذلک الوزر و العذاب اذا کان لها مؤذیا ظالما…(3)
آن کسى که زن آزار دهندهاى دارد، نماز و حسنهاى از حسنات آن زن قبول حق نمىشود، مگر یار و مددکار شوهر شود و رضایت او را جلب کند، آن زن آزار دهنده باید بداند در صورت ادامه آزار اول کسى است که وارد جهنم مىشود، گر چه تمام روزگار را به روزه و عبادت شب سپرى کند، و بنده در راه خدا آزاد نماید، و مال و ثروت در راه حق انفاق کند، سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
چنین عذاب و وزر و وبالى هم براى مرد هست اگر همسرش را اذیت کند، و به او ستم روا بدارد، چنین مردى اگر عمر روزگار روزه باشد، و شبها را به عبادت صبح کند، و در راه حق بنده آزاد نماید، و اموالش را فى سبیل الله انفاق کند، اول کسى است که از گروه عاصیان و ستمکاران وارد آتش مىشود!
چنین زن و مردى باید بدانند، که حضرت حق در قرآن مجید نسبت به ستمکار اعلام نفرت نموده، و او را از دایره محبت و عشقش طرد کرده:
وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمین(4)
خداوند ستمکاران را دوست ندارد.
زن و مرد به این واقعیت توجه داشته باشند که ستم تنها ستم بدنى و آزار جسمى نیست نگاه غضب آلود، کم محلى، بدخلقى، گفتن سخن زشت، درشت گوئى، فحش، تحقیر، عدم تمکین، همه و همه از مصادیق ظلم و ستم است.
زنى که به مرد خود ستم مىکند، مردى که همسرش را مورد ستم قرار مىدهد، مسلمان واقعى نیست. و از دایره هدایت خارج، و در لجنزار گمراهى غرق است.
بَلِ الظَّالِمُونَ فی ضَلالٍ مُبین(5)
رسول حق صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
بین الجنة و العبد سبع عقاب، اهونها الموت قال انس یا رسول الله فما اصعبها؟ قال: الوقوف بین یدى الله عزوجل اذا تعلق المظلومون بالظالمین(6)
بین بهشت و عبد هفت گردنه وجود دارد، آسانترینش مرگ است، انس به حضرت گفت: سختترین آن کدام است؟ فرمود: ایستادن در پیشگاه خدا، زمانى که مظلومان گریبان ستمکار را بگیرند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
بئس الزاد الى المعاد، العدوان على العباد.
توشه بدى به سوى معاد است، ستم بر بندگان.
الظلم یزل القدم، و یسلب النعم، و یهلک الأمم(7)
ستم قدم را مىلغزاند، نعمت را سلب مىکند، ملتها را هلاک مىنماید.
مولا فرمود:
به خدا قسم اگر هفت اقلیم را به من بدهند، تا خدا را با گرفتن پوست جوى از مورچه معصیت کنم، قبول نخواهم کرد، و این ستم را بر آن حیوان روا نخواهم داشت، رسول خدا از خوردن آنچه مورچه با دهان و دست و پایش حمل مىکند نهى فرمود(8)
رسول حق صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
اتقوا الظلم فانه ظلمات یوم القیامة(9)
از ستم بپرهیزید، همانا ستم تاریکیهاى روز قیامت است.
مردى به رسول حق گفت دوست دارم روز قیامت در روشنائى و نور محشور شوم فرمود: به احدى ستم مکن، قیامت در نور محشور شو.
امام ششم علیهالسلام فرمود:
کل ظلم الحاد و ضرب الخادم فى غیر ذنب من ذلک الالحاد(8)
هر ستمى کفر است، و زدن خدمتکار بىگناه از این کفر است.
1) وسائل، ج 20، ص 168.
2) این تعبیر لطیف دربارهى زن که نشانگر عنایت و رحمت خاص خدا به اوست، در روایت بسیار مهمى در جلد 20 وسائل، ص 13، چاپ آل البیت در رابطه با ازدواج آدم و حوا آمده.
3) وسائل، ج 20، ص 163، چاپ آل البیت.
4) آل عمران / 57.
5) لقمان / 11.
6) میزان الحکمة، ج 5، ص 596.
7) میزان الحکمة، ج 5، ص 596 – 595.
8) همان مدرک.
9) میزان الحکمة، ج 5، ص 600 – 599.