در این زمینه به داستانى بسیار شگفتآور از موسى بن عمران توجه کنید: زمانى که به دعوت حضرت شعیب، پس از زحمتى که براى آب دادن به گوسپندان او کشیده بود، وارد خانهى آن پیامبر بزرگ شد، سفره شام پهن بود، شعیب فرمود اى جوان بنشین و شام تناول کن.
موسى در پاسخ گفت به خدا پناه مىبرم!
شعیب گفت براى چه؟ مگر تو گرسنه نیستى گفت: چرا، اما مىترسم این شام در عوض آن زحمت من قرار بگیرد، ما اهل بیتى هستیم که چیزى از عمل آخرت را، در مقابل پر بودن زمین از طلاى ناب عوض نمىکنیم!!
شعیب به او گفت اى جوان به خدا قسم چنین قصدى در من نیست، من نیت این را ندارم که لقمه سفره من در عوض زحمت تو قرار بگیرد، عادت من و پدرانم پذیرائى مهمان و اطعام طعام بود، پس از این گفتگو، موسى کنار سفره نشست و غذا خورد(1)
جدا عجیب است، موسى مدتها بود از مصر بیرون آمده، و بیابان گردى مىکرد، در آن مدت غذاى مناسب نصیب او نشده بود، از گیاه شیرین بیابان استفاده
مىکرد، و وقتى وارد بر شعیب شد سفره او را سفره مهیا و مطلوبى دید، در عین اینکه سخت گرسنه بود، از ترس این که مبادا به آن عمل که محض خدا انجام داده بود لطمه بخورد از خوردن غذا خوددارى کرد، اما وقتى از جانب شعیب مطمئن شد، که شعیب هم در پذیرائى از مهمان قصدش لله و نیتش خالص است بر سر سفره نشست!
خلوص شعیب باعث شد که اولوالعزم آینده هشت سال براى او چوپانى کند، و خلوص موسى باعث شد، که شعیب پیامبر پدر زن موسى شود!
1) بحار، ج 13، ص 21.