در آثار اسلامى تعابیر عجیبى از قلب شده: حرم خدا(1)، چشمه(2)، امام(3)،
سلطان(4)، ظرف(5)، و اوصافى به قلب نسبت داده شده: سلامت، مرض، پاکى، خباثت، نرمى، درشتى، نورانیت، کورى، سرنگونى، اقبال، ادبار، حیات، مرگ، گشادگى، ختم، طبع، زیغ، قسوت، این تعابیر در قرآن مجید و در کتبى همچون کافى، شافى، بحار، وسائل، مستدرک، تحف العقول، روضة الواعظین، محجة البیضاء آمده است، و براى هر کدام از این کلمات معنائى ذکر شده.
واقعا قلب ظرف است و ظرفى عجیب، اگر در این ظرف، ایمان به حق و قیامت، پاکى، نورانیت، حیات، خوف از عذاب، خشیت، اخلاص، رقت، رأفت، رحمت، محبت، عشق جاى داده شود، صاحب آن از آرامش و اطمینان و امنیت برخوردار خواهد بود، و کل کسانى که با او در ارتباطند در امنیت و سلامت و راحت خواهند بود، و اگر این ظرف جایگاه، طمع، بخل، حرص، حسد، کینه، نفاق، کفر، شرک، قساوت، بدگمانى، و امثال این اوصاف شود، دارنده چنین قلبى موجودى خطرناک مضر، آلوده، پلید ستمکار خواهد بود و احدى در کنار او امنیت نخواهد داشت. باید به جوانانى که هنوز ازدواج نکردهاند گفت: اگر قلب خود را آلوده به این صفات زشت مىبینید، در صدد اصلاح آن برآئید، سپس ازدواج کنید، تا دخترى که با هزار آرزو از خانه و دیار خود و از آغوش پر مهر مادر و پدر خویش دست برمىدارد و به خانه شما مىآید و پس از مدتى هم از شما بچهدار مىشود، تا آخر عمرش در کنار شما احساس امنیت و آرامش کند، و بتواند بخوبى به شوهر دارى، و بچه دارى مشغول باشد، خانه ناامن، و انسان مخرب امنیت، جهنم و عذاب جهنم است، و واى بر مردى که همسر و فرزندانش از دست او در امان نباشند، و دائم به تخلى و ناراحتى بگذرانند، و واى بر زنى که شوهر و فرزندانش از دست او در زحمت و رنج
باشند، و او بدون پرواى از حق محیط خانه را تبدیل به محیط وحشت و اضطراب کند، و واى بر فرزندانى که پدر و مادر از دست آنان راحت نیستند، و در کنار آنان امنیت ندارند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام عقیده دارد، اگر انسان قلب را به حق متصل نکند، و آن را ظرف ایمان و عشق و محبت به حق قرار ندهد، بلاهاى عجیبى به سر صاحبش مىآورد، در صورت دلگرمى به ذلت طمع دچار شود، و اگر به هیجان طمع آلوده گردد بر اثر هجوم حرص هلاک شود، و اگر به دلسردى گراید، غصه او را مىکشد، و اگر مورد غضب قرار بگیرد آتش غیظ شعلهور شود، و اگر به خوشنودى بنشیند، خود نگهدارى را فراموش مىنماید، و اگر دچار ترس شود، عمرش به پرهیز هدر رود، و اگر در امنیت گشایشى یابد، غرور وجود او را به غارت برد، و اگر به مصیبتى دچار آید، از خود بیخود شدن او را رسوا نماید، و اگر مالى به دست آرد، غنا و دارائى او را به طغیان آلوده نماید، و اگر فقر به او حمله کند، بلا و ناراحتى سرگرمش کند، و اگر گرسنگى به او فشار آورد، ضعف وى را زمینگیر کند، و اگر در سیرى افراط کند، شکم پرستى راه نفس بر او ببندد، که هر کمى براى چنین انسانى زیانبار و هر اضافهاى براى او فسادآور است(6)
کلام عجیبى از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در رابطه با سلامت و بیمارى قلب نقل شده:
فى الإنسان مضغة اذا هى سلمت و صحت سلم بها سائر الجسد، فاذا سقمت سقم بها سائر الجسد و هى القلب(7)
در انسان پاره گوشتى است، که اگر سالم و صحیح باشد، بقیه جسد سالم، و اگر بیمار باشد سایر اعضا و جوارح بیمار است و آن پاره گوشت جز قلب چیزى نیست!
و نیز آن حضرت فرمود:
ان لله تعالى فى الأرض اوانى الا و هى القلوب، فاحبها الى الله ارقها و اصفاها و اصلبها، ارقها للاخوان، و اصفاها من الذنوب، و اصلبها فى ذات الله(5)
براى خداوند در زمین ظرفهائى است، بدانید که آن ظرفها قلوب است، محبوبترین آن قلوب، نرمترین و صافترین و محکمترین آنهاست، نرمترین دل نسبت به برادران ایمانى، صافترین آنها از گناه، و محکمترین قلب نسبت به حضرت حق.
از امیرالمؤمنین علیهالسلام کلام بسیار بسیار مهمى در رابطه با سلامت قلب روایت شده:
لا یسلم لک قلبک حتى تحب للمؤمنین ما تحب لنفسک(8)
قلبت براى تو سالم نمىشود، مگر براى مردم مؤمن دوست داشته باشى آنچه را براى خودت دوست دارى.
چه راه عجیبى براى سلامت دل پیشنهاد شده، چه سخن نورانى و حکیمانهاى از سر حلقه اولیاء و عاشقان نقل شده؟!
آرى انسان اگر براى دیگران آنچه را براى خود مىخواهد بخواهد، دل به تدریج از تام رذائل و آلودگیها پاک مىشود، و تبدیل به قلب سلیم مىشود.
در این وقت عرصهگاه قلب از ایمان و عشق و رأفت و رحمت و کرامت و اخلاص موج مىزند، و همگان بخصوص زن و بچه در کنار انسان از خیر دنیا و آخرت بهرهمند مىشوند.
جوانانى که ازدواج نکردهاند اگر در قلب خود عیب و نقص مىبینند، به اصلاح
آن قیام کنند، ورنه پس از ازدواج زن و فرزند را دچار ستم مىکنند، و مردانى که ازدواج کردهاند، اگر در فضاى دل خود تیرگى رذائل را مشاهده مىکنند، به علاج آن برخیزند، وگرنه زن و فرزند از آنان در امان نخواهند بود، و این حقیقت را همه بدانند، که عذاب برزخ دامنگیر آن مردمى است که زن و فرزندشان در جنب آنان به خاطر آلوده بودن به کژ خلقى و سوء عمل، در راحت و امنیت نبودند.
عقل اگر با دانش تغذیه شود، و قلب اگر به اخلاق الهى متخلق گردد، نفس نورانى، و تمام حرکات جسم عرشى و ملکوتى گشته، و آدمى تبدیل به منبع خیر و چشمه فضیلت، و مولد امنیت مىشود، در این زمینه به آیهاى از کتاب حق قرآن مجید دقت کنید:
الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون(9)
آنان که ایمان آوردند، و ایمان خود را که حقیقتى قلبى است به ستم نیالودند، براى آنان ایمنى است، و هم اینان بسر منزل سعادت هدایت شدهاند.
آرى چنانکه در اول بحث گفته شد، تمام خوبیها از خدا، و همه زشتىها از خود انسان است.
با روى آوردن به حق به وسیلهى انبیاء، قرآن، امامان، عالمان ربانى، و بکارگیرى قواى ظاهرى و باطنى، مىتوان تمام خوبیها را کسب، و زشتىها را از صفحهى وجود زدود.
چون خوبیها کسب شد، وظیفهى انسان است خوبیها را تا جائى که قدرت دارد به دیگران بخصوص به زن و فرزند منتقل کند، که بىتفاوتى در این زمینه گناهى بزرگ و موجب عقاب حق است.
ائمهى ما فرمودهاند نه با زبان بلکه با اعمال خود براى دیگران سرمشق شوید، که هر گاه هر کس زیبائیها و جمال باطن را در انسان ببیند، مشتاق کسب آن مىشود.
مرد خانه باید براى همسر و فرزندانش حجت خدا باشد، مرد خانه باید در خانه اسوه حسنه باشد، مرد خانه در خانه باید الگوى زیبائیهاى معنوى و اخلاقى و عملى براى زن و فرزند باشد، و مرد خانه اینگونه نمىشود، مگر اینکه عقل و قلب و نفس و جسم را تا جائى که قدرت دارد از علم و اخلاق و صافى و پاکى و تقوا و درستى و عمل صالح تغذیه کند، تا خانهاش و اهل او شعبهاى از خانه اهل بیت، و جلوهاى از اولیاء حق شود.
اینجاست که ضرورت شرکت در مجالس مفید مذهبى، و رفت و آمد به مساجد، و همنشینى با فقیه در دین و عالم ربانى حس مىشود، که دورى از این واقعیات منشأ تشدید جهل، و ظهور بیماریهاى قلبى، و انحرافات نفسى و عملى است.
با جلوه وحى در قرآن، و آثار نبوت انبیاء و امامت امامان در کتابهاى پر ارزش و محکم، و با بودن این همه مساجد و مجالس مذهبى، و در اختیار بودن عالمان ربانى براى پیمودن راه خدا و طریق سلامت، و رسیدن به کمالات و تحصیل خیر دنیا و آخرت، براى احدى در پیشگاه خدا، در دنیا و برزخ و محشر عذر و حجتى نخواهد بود.
1) بحار، ج 70، ص 25.
2) میزان الحکمة، ج 8، ص 212.
3) بحار، ج 70، ص 53.
4) میزان الحکمة، ج 8، ص 218 – 216.
5) همان مدرک.
6) بحار، ج 70، ص 52.
7) میزان الحکمه، ج 8، ص 218 – 216.
8) بحار، ج 78، ص 8.
9) انعام / 82.