جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

داستانى عجیب از آسان گرفتن در ازدواج

زمان مطالعه: 4 دقیقه

مرحوم ملا محمد تقى مجلسى آن فقیه فرزانه و دانشمند کم‏نظیر سه پسر دانشمند و چهار دختر فاضله داشت.

دختر اول و آمنه بیگم است که سرگذشت ازدواجش با همسر دانشمند و بزرگوارش ملاصالح مازندرانى شارح اصول کافى در دوازده جلد، سرگذشتى عجیب و شیرین، و واقعه‏اى عرشى و الهى و ملکوتى است:

ملا محمد صالح مازندرانى که از علماى نامى شیعه است، تاریخ زندگانى پر حادثه‏اى دارد. اجمال آن بدین قرار است:

پدر وى به نام ملا احمد مرد بسیار فقیرى بود، به طورى که قادر نبود زندگى فرزندش را تأمین کند، از این روى به وى گفت: چون من از تأمین مخارج تو عاجزم خودت به فکر تأمین زندگى خود باش.

محمد صالح هم که جوانى نورس بود به اصفهان آمد و در یکى از مدارس آن شهر به تحصیل پرداخت، مدرسه داراى موقوفه‏اى بود که به هر محصلى به میزان رتبه علمى وى چیزى مى‏دادند، و چون محمد صالح تازه شروع به تحصیل کرده بود، سهمش ناچیز و براى تأمین زندگیش کافى نبود.

او از این جهت سخت در ناراحتى بسر مى‏برد، تا جائى که شبها هنگام مطالعه از چراغ عمومى مدرسه که در گوشه‏اى مى‏افروختند استفاده مى‏کرد!

ولى او بالاخره با جدیت و پشتکار و همت عالى خود بر محرومیت و ناکامى‏ها چیره گشت و به مقام عالى علمى رسید، تا اینکه به مجلس درس علامه مجلسى

ملا محمد تقى راه یافت، چیزى نگذشت که مورد توجه خاص و عنایات مخصوص استاد علامه‏اش واقع شد و بر تمام شاگردان فائق آمد.

به طورى که مؤلف مرآت الاحوال مى‏نویسد: در این هنگام ملا صالح که جوانى دانشمند بود، در اندیشه ازدواج و انتخاب همسرى براى خود بود، علامه‏ى مجلسى نیز از این مطلب اطلاع حاصل کرد، روزى بعد از درس به وى فرمود: اجازه مى‏دهى همسرى برایت انتخاب کنم؟ ملا صالح سر به زیر انداخت و پس از لحظه‏اى موافقت خود را اعلام داشت.

علامه‏ى مجلسى از جا برخاست و به درون خانه خود رفت، و دختر دانشمندش آمنه بیگم را که همه علوم را به سر حد کمال آموخته بود نزد خود طلبید و گفت: دخترم شوهرى برایت پیدا کرده‏ام که در منتهاى فقر و نهایت فضل و صلاح و کمال است ولى این امر موکول به اجازه‏ى توست.

آن فاضله مقدسه با حجب و حیاى مخصوصى گفت: پدر جان فقر عیب مردان نیست، و با این بیان میل باطنى خود را به این وصلت ابراز داشت، پس در ساعتى سعد عقد را جارى ساختند و عروس را براى داماد مهیا نمودند.

در شب عروسى داماد سعادتمند روى عروس بى‏مانند را گشود و پس از مشاهده‏ى جمال بى‏مثال وى و حمد قادر لا یزال به گوشه‏اى رفت و مشغول مطالعه شد.

اتفاقا مسئله‏ى بسیار مشکلى پیش آمده بود که حل نمى‏گردید، آمنه بیگم این معنى را با فراست مخصوص به خود درک کرد، چون فردا داماد براى تدریش از خانه بیرون رفت و آمنه بیگم مسئله را با شرح و بسط تمام نوشت و در جایش نهاد، شب بعد که ملا صالح به نوشته آن بانوى فاضله نگریست، دید که عقده لا ینحل به سر انگشت آن فاضله‏ى دانا حل گردیده است، از این رو پیشانى بر خاک نهاد و سجده شکر بجا آورد و تا صبح مشغول عبادت گردید، و بدین گونه مقدمه‏ى عروسى تا سه

روز طول کشید!!

هنگامى که علامه مجلسى مطلع گردید به وى فرمود: اگر این زن مناسب شأن و باب میل تو نیست بگو تا دیگرى را برایت عقد کنم. ملا صالح گفت: نه از این جهت نیست، و بلکه فاصله گرفتن من به خاطر اداى شکر الهى است که چنین نعمتى به من ارزانى فرموده است که هر چه کوشش مى‏کنم نمى‏توانم شکر نعمت ادا نمایم.

علامه مجلسى با شنیدن این سخن فرمود: اقرار به عدم قدرت براى شکر گزارى خداوند، نهایت شکر بندگان است(1)

ملاحظه مى‏کنید اولا مجلسى با کرامت تمام وسائل تحصیل علوم عالیه را براى دختر خود فراهم آورد، تا او به قله‏اى از عظمت علمى رسید، ثانیا آن دختر با کرامت را معدنى از عفت و عصمت و حیا و آزرم و مجسمه‏اى از اخلاق اسلامى و تواضع و قناعت بار آورد، ثالثا در مسئله‏ى ازدواج آن دختر آسان‏ترین راه را انتخاب کرد و بدون چون و چرا وى را با هم کفوش از نظر ایمان و اخلاق و عمل به قید زوجیت داد، رابعا ملا صالح را به عنوان شوهر به او تحصیل نکرد، و در این داستان تکبر نورزید، بلکه همانطور که معارف الهیه انسان را هدایت کرده، انتخاب همسر را به اجازه دختر و رضایت وى وا گذشت، و از همه مهمتر بدون تکبر پس از گذشت سه روز از ازدواج که ملا صالح در مقام شکر گزارى بود و از اجراى زناشوئى خوددارى نموده بود به تصور اینکه آن مرد آن زن را نمى‏خواهد به او پیشنهاد کرد، اگر این همسر لایق تو نیست بگو تا همسر دیگرى براى تو انتخاب کنم!!

این است اخلاق اولیاء حق، و عاشقان حقیقت، و مردان صالح و شایسته، و دختران با عفت و ایمان، و خانواده‏هاى پاک و پاکیزه.

اینگونه ازدواجها از برکات الهى موج مى‏زند، و رحمت و لطف حق در فضاى آن

حاکم است.

ملا صالح از آن بانوى عالمه داراى شش پسر دانشمند و فقیه و ادیب و سخنور و دو دختر فاضله شد.

یک دختر وى همسر ابوالمعالى کبیر و مادر میرابوطالب است که این پدر و پسر هر دو از علماى نامى بوده‏اند.

سید محمد بروجردى جد پنجم آیت الله العظمى بروجردى که خود نیز نوه‏ى دخترى مجلسى اول بوده داماد این میرابوطالب است و از اینجا فرزندان وى به خاندان مجلسى مى‏پیوندند، دختر دوم وى همسر سید عبدالکریم طباطبائى جد ششم آیت الله بروجردى و مادر سید محمد طباطبائى است.

از امامان معصوم علیهم‏السلام روایت شده که: خداوند هر چه مورد نیاز بشر بوده به رسولش تعلیم داده، از جمله روزى پیامبر بالاى منبر رفت، و پس از حمد و ثناى حق فرمود: اى مردم امین وحى از جانب راز دان آگاه بر من نازل شد و گفت:

دوشیزگان همچون میوه شاخسارانند، به محض رسیدن باید چید، و گرنه حرارت خورشید و وزش بادها تباهش مى‏کند، دوشیزگان چون به دوران بلوغ رسند، طغیان غریزه آنان جز شوهر درمانى ندارد، اگر نه ممکن است فاسد و آلوده شوند، چه آنان نیز انسانند(2)

پدران و مادران باید به این معنا توجه دقیق داشته باشند، که چون دختر به رشد لازم و صلاحیت شوهر دارى، و تناسب سنى با مرد مورد نیازش رسید، و از استعداد مزاجى لازم برخوردار شد زمینه ازدواج او را به سادگى و آسانى فراهم نمایند، تا به دستور حق عمل کرده، و از این راه به کسب اجر عظیم و ثواب بى‏نهایت برسند.


1) زندگى آیت الله بروجردى نوشته‏ى دوانى، ص 79.

2) مستدرک الوسائل ابواب مقدمات نکاح، باب 23.