مرحوم ملا محمد تقى مجلسى آن فقیه فرزانه و دانشمند کمنظیر سه پسر دانشمند و چهار دختر فاضله داشت.
دختر اول و آمنه بیگم است که سرگذشت ازدواجش با همسر دانشمند و بزرگوارش ملاصالح مازندرانى شارح اصول کافى در دوازده جلد، سرگذشتى عجیب و شیرین، و واقعهاى عرشى و الهى و ملکوتى است:
ملا محمد صالح مازندرانى که از علماى نامى شیعه است، تاریخ زندگانى پر حادثهاى دارد. اجمال آن بدین قرار است:
پدر وى به نام ملا احمد مرد بسیار فقیرى بود، به طورى که قادر نبود زندگى فرزندش را تأمین کند، از این روى به وى گفت: چون من از تأمین مخارج تو عاجزم خودت به فکر تأمین زندگى خود باش.
محمد صالح هم که جوانى نورس بود به اصفهان آمد و در یکى از مدارس آن شهر به تحصیل پرداخت، مدرسه داراى موقوفهاى بود که به هر محصلى به میزان رتبه علمى وى چیزى مىدادند، و چون محمد صالح تازه شروع به تحصیل کرده بود، سهمش ناچیز و براى تأمین زندگیش کافى نبود.
او از این جهت سخت در ناراحتى بسر مىبرد، تا جائى که شبها هنگام مطالعه از چراغ عمومى مدرسه که در گوشهاى مىافروختند استفاده مىکرد!
ولى او بالاخره با جدیت و پشتکار و همت عالى خود بر محرومیت و ناکامىها چیره گشت و به مقام عالى علمى رسید، تا اینکه به مجلس درس علامه مجلسى
ملا محمد تقى راه یافت، چیزى نگذشت که مورد توجه خاص و عنایات مخصوص استاد علامهاش واقع شد و بر تمام شاگردان فائق آمد.
به طورى که مؤلف مرآت الاحوال مىنویسد: در این هنگام ملا صالح که جوانى دانشمند بود، در اندیشه ازدواج و انتخاب همسرى براى خود بود، علامهى مجلسى نیز از این مطلب اطلاع حاصل کرد، روزى بعد از درس به وى فرمود: اجازه مىدهى همسرى برایت انتخاب کنم؟ ملا صالح سر به زیر انداخت و پس از لحظهاى موافقت خود را اعلام داشت.
علامهى مجلسى از جا برخاست و به درون خانه خود رفت، و دختر دانشمندش آمنه بیگم را که همه علوم را به سر حد کمال آموخته بود نزد خود طلبید و گفت: دخترم شوهرى برایت پیدا کردهام که در منتهاى فقر و نهایت فضل و صلاح و کمال است ولى این امر موکول به اجازهى توست.
آن فاضله مقدسه با حجب و حیاى مخصوصى گفت: پدر جان فقر عیب مردان نیست، و با این بیان میل باطنى خود را به این وصلت ابراز داشت، پس در ساعتى سعد عقد را جارى ساختند و عروس را براى داماد مهیا نمودند.
در شب عروسى داماد سعادتمند روى عروس بىمانند را گشود و پس از مشاهدهى جمال بىمثال وى و حمد قادر لا یزال به گوشهاى رفت و مشغول مطالعه شد.
اتفاقا مسئلهى بسیار مشکلى پیش آمده بود که حل نمىگردید، آمنه بیگم این معنى را با فراست مخصوص به خود درک کرد، چون فردا داماد براى تدریش از خانه بیرون رفت و آمنه بیگم مسئله را با شرح و بسط تمام نوشت و در جایش نهاد، شب بعد که ملا صالح به نوشته آن بانوى فاضله نگریست، دید که عقده لا ینحل به سر انگشت آن فاضلهى دانا حل گردیده است، از این رو پیشانى بر خاک نهاد و سجده شکر بجا آورد و تا صبح مشغول عبادت گردید، و بدین گونه مقدمهى عروسى تا سه
روز طول کشید!!
هنگامى که علامه مجلسى مطلع گردید به وى فرمود: اگر این زن مناسب شأن و باب میل تو نیست بگو تا دیگرى را برایت عقد کنم. ملا صالح گفت: نه از این جهت نیست، و بلکه فاصله گرفتن من به خاطر اداى شکر الهى است که چنین نعمتى به من ارزانى فرموده است که هر چه کوشش مىکنم نمىتوانم شکر نعمت ادا نمایم.
علامه مجلسى با شنیدن این سخن فرمود: اقرار به عدم قدرت براى شکر گزارى خداوند، نهایت شکر بندگان است(1)
ملاحظه مىکنید اولا مجلسى با کرامت تمام وسائل تحصیل علوم عالیه را براى دختر خود فراهم آورد، تا او به قلهاى از عظمت علمى رسید، ثانیا آن دختر با کرامت را معدنى از عفت و عصمت و حیا و آزرم و مجسمهاى از اخلاق اسلامى و تواضع و قناعت بار آورد، ثالثا در مسئلهى ازدواج آن دختر آسانترین راه را انتخاب کرد و بدون چون و چرا وى را با هم کفوش از نظر ایمان و اخلاق و عمل به قید زوجیت داد، رابعا ملا صالح را به عنوان شوهر به او تحصیل نکرد، و در این داستان تکبر نورزید، بلکه همانطور که معارف الهیه انسان را هدایت کرده، انتخاب همسر را به اجازه دختر و رضایت وى وا گذشت، و از همه مهمتر بدون تکبر پس از گذشت سه روز از ازدواج که ملا صالح در مقام شکر گزارى بود و از اجراى زناشوئى خوددارى نموده بود به تصور اینکه آن مرد آن زن را نمىخواهد به او پیشنهاد کرد، اگر این همسر لایق تو نیست بگو تا همسر دیگرى براى تو انتخاب کنم!!
این است اخلاق اولیاء حق، و عاشقان حقیقت، و مردان صالح و شایسته، و دختران با عفت و ایمان، و خانوادههاى پاک و پاکیزه.
اینگونه ازدواجها از برکات الهى موج مىزند، و رحمت و لطف حق در فضاى آن
حاکم است.
ملا صالح از آن بانوى عالمه داراى شش پسر دانشمند و فقیه و ادیب و سخنور و دو دختر فاضله شد.
یک دختر وى همسر ابوالمعالى کبیر و مادر میرابوطالب است که این پدر و پسر هر دو از علماى نامى بودهاند.
سید محمد بروجردى جد پنجم آیت الله العظمى بروجردى که خود نیز نوهى دخترى مجلسى اول بوده داماد این میرابوطالب است و از اینجا فرزندان وى به خاندان مجلسى مىپیوندند، دختر دوم وى همسر سید عبدالکریم طباطبائى جد ششم آیت الله بروجردى و مادر سید محمد طباطبائى است.
از امامان معصوم علیهمالسلام روایت شده که: خداوند هر چه مورد نیاز بشر بوده به رسولش تعلیم داده، از جمله روزى پیامبر بالاى منبر رفت، و پس از حمد و ثناى حق فرمود: اى مردم امین وحى از جانب راز دان آگاه بر من نازل شد و گفت:
دوشیزگان همچون میوه شاخسارانند، به محض رسیدن باید چید، و گرنه حرارت خورشید و وزش بادها تباهش مىکند، دوشیزگان چون به دوران بلوغ رسند، طغیان غریزه آنان جز شوهر درمانى ندارد، اگر نه ممکن است فاسد و آلوده شوند، چه آنان نیز انسانند(2)
پدران و مادران باید به این معنا توجه دقیق داشته باشند، که چون دختر به رشد لازم و صلاحیت شوهر دارى، و تناسب سنى با مرد مورد نیازش رسید، و از استعداد مزاجى لازم برخوردار شد زمینه ازدواج او را به سادگى و آسانى فراهم نمایند، تا به دستور حق عمل کرده، و از این راه به کسب اجر عظیم و ثواب بىنهایت برسند.
1) زندگى آیت الله بروجردى نوشتهى دوانى، ص 79.
2) مستدرک الوسائل ابواب مقدمات نکاح، باب 23.