جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کاسب نمونه

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

پدر مادرم مى‏گفت، آن زمانى که سفر از شهرى به شهرى با چهارپایان صورت مى‏گرفت، با دوستانم از اطراف اصفهان از منطقه خوانسار به سوى زیارت حضرت رضا علیه‏السلام حرکت کردیم.

من در جمع دوستان مأمور خرید لوازم مورد نیاز بودم، در شهر دامغان اول صبح وارد مغازه‏اى شدم، جنسى مى‏خواستم، مرا به درون مغازه دعوت کرد، به عنوان این که زائرم شروع به پذیرائى کرد، شخصى براى خرید به او مراجعه کرد، قصد خرید مفصل داشت، به او گفت لطفا از مغازه روبروى من، این جنس را تهیه کنید، مشترى رفت، به او گفتم شما که این جنس را بیش از درخواست مشترى داشتید، چرا با او معامله نکردید، به من گفت اول صبح چهره‏ى صاحب مغازه آن طرف خیابان را غمناک دیدم، سبب را از او پرسیدم، پاسخ داد بدهکارم و امروز روز اداى دین

است، ولى از دیروز تا به امروز به اندازه‏اى که بتوانم اداى دین کنم خرید و فروش نداشتم، غصه و رنج او را نمى‏بایست تحمل کنم، مشترى خود را به سوى او فرستادم، تا از درد و رنج بدهکارى خلاص شود، چرا که مؤمن باید هواى برادر مؤمن را داشته باشد، آراى همه باید در همه‏ى امور هواى همدیگر را داشته باشیم، بخصوص شوهر باید هواى همسر را داشته باشد، و محصول آن خانه فرزندان با کرامت و رشیدى گردند.

برادران عزیر خانه را بخصوص به وقت نماز صبح با قرائت قرآن معطر کنید، که صداى ملکوتى شما در هنگام خواندن قرآن، گوش دل، و سمع قلب زن و فرزندانتان را نوازش دهد، و آنان را با عبادت و قرآن بیش از پیش آشنا کند، و از آنان منبع خیر و تقوا و کرامت پدید آورد.