پدر مادرم مىگفت، آن زمانى که سفر از شهرى به شهرى با چهارپایان صورت مىگرفت، با دوستانم از اطراف اصفهان از منطقه خوانسار به سوى زیارت حضرت رضا علیهالسلام حرکت کردیم.
من در جمع دوستان مأمور خرید لوازم مورد نیاز بودم، در شهر دامغان اول صبح وارد مغازهاى شدم، جنسى مىخواستم، مرا به درون مغازه دعوت کرد، به عنوان این که زائرم شروع به پذیرائى کرد، شخصى براى خرید به او مراجعه کرد، قصد خرید مفصل داشت، به او گفت لطفا از مغازه روبروى من، این جنس را تهیه کنید، مشترى رفت، به او گفتم شما که این جنس را بیش از درخواست مشترى داشتید، چرا با او معامله نکردید، به من گفت اول صبح چهرهى صاحب مغازه آن طرف خیابان را غمناک دیدم، سبب را از او پرسیدم، پاسخ داد بدهکارم و امروز روز اداى دین
است، ولى از دیروز تا به امروز به اندازهاى که بتوانم اداى دین کنم خرید و فروش نداشتم، غصه و رنج او را نمىبایست تحمل کنم، مشترى خود را به سوى او فرستادم، تا از درد و رنج بدهکارى خلاص شود، چرا که مؤمن باید هواى برادر مؤمن را داشته باشد، آراى همه باید در همهى امور هواى همدیگر را داشته باشیم، بخصوص شوهر باید هواى همسر را داشته باشد، و محصول آن خانه فرزندان با کرامت و رشیدى گردند.
برادران عزیر خانه را بخصوص به وقت نماز صبح با قرائت قرآن معطر کنید، که صداى ملکوتى شما در هنگام خواندن قرآن، گوش دل، و سمع قلب زن و فرزندانتان را نوازش دهد، و آنان را با عبادت و قرآن بیش از پیش آشنا کند، و از آنان منبع خیر و تقوا و کرامت پدید آورد.