کودکان ما به ما اعتماد دارند که آنچه را بر زبان مىآوریم به انجام مىرسانیم، وقتى قولى به آنان مىدهیم به آن وفا مىکنیم و اگر نتوانیم به آنان مىگوییم. کودکان آنچه را به ایشان مىگوییم مىپذیرند و اطمینان دارند که براى انجام دادن آن تلاش خود را مىکنیم و اگر بیشتر وقتها این کار را بکنیم، آنان به ما اتکا خواهند کرد.
ما، در طى سالهاى رشد بچهها، بسیارى قولها به آنان مىدهیم. شاید ما آنها را قول به حساب نیاوریم؛ اما آنان چرا. اگر مىگوییم سر ساعت
معینى به دنبالشان مىرویم، انتظار دارند این کار را انجام دهیم. اگر به طور مرتب تأخیر داشته باشیم یا فراموش کنیم، آنان مىفهمند که نباید به ما اعتماد کنند و، به حق، احساس خواهند کرد که نادیده انگاشته شدهاند.
بسیار مهم است که ما همان توجه و اهمیتى را که براى یک مشترى یا سرپرست در محیط کار قایل مىشویم، براى کودکان خود نیز ضرورى بشناسیم. چنانچه در آخرین لحظه، به دلیل پیش آمدن کارى ضرورى نتوانیم خود را سر وقت به آنان برسانیم، باید آگاهشان سازیم. کودکانى که همیشه منتظر پدر و مادر خود مىمانند، یا آخرین نفرى هستند که به دنبالشان مىآیند، نگاهى غمگین دارند و به خوبى مىتوان دید که مىکوشند ناراحتى و ناامیدى خود را پنهان سازند؛ و البته چندان موفقیتى در آن ندارند.
کلاس شناى مدرسه تمام شده و مادر باز دیر کرده است. مندى(1)، هفت ساله، وقتى سوار خودرو مىشود، نفس عمیق مىکشد. مادر شروع به پوزشخواهى مىکند و توضیح مىدهد که چرا باز هم آخرین مادرى است که به دنبال فرزندش آمده است. مندى چیزى نمىگوید و تنها به هوا خیره شده است. او از مادر خود ناامید شده و بر این تصور است که باید از انتظاراتش بکاهد و بکوشد در مقابل ناامیدى و ناامنى از خود حمایت
کند. مادر اعتماد کردنى نیست و مندى این را مىداند. او این شرایط را پذیرفته است؛ اما به چه بهایى؟ این رفتار، ایمان مندى را به مادر و به خود خدشه دار ساخته است. مندى نتیجه گرفته است که اگر به راستى براى مادر اهمیت دارد، باید متوجه شود که براى مندى چقدر مشکل است همیشه آخرین نفرى باشد که به دنبالش مىآیند و بکوشد کارى انجام دهد.
به تازگى شنیدم که چند دختر دانش آموز کلاس چهارم قرار گذاشته بودند یک بعد از ظهر شنبه با یکدیگر به سینما بروند. یکى از دخترها به دیگرى گفت: «بذار مادر تو ما رو ببره، این جورى مىدونیم که سر وقت به سینما مىرسیم.» بقیهى دخترها هم، با تکان دادن سر، موافقت خود را ابراز کردند. آنان به طور دقیق مىدانستند به کدام مادر بیشتر مىتوان اعتماد کرد.
1) Mandy.