رابطهى میان پدر و مادر احتمالا تأثیرگذارترین رابطهاى است که فرزندان ما شاهد آن هستند. در این رابطه است که آنان چگونگى احترام گذاشتن به یکدیگر را در زندگى روزمره مىآموزند. صرف نظر از آنچه ما دربارهى چگونه رفتار کردن به کودکان مىگوئیم، روش رفتارى ما با یکدیگر تنها پیام مهمى است که آنان به راستى مىگیرند.
آن روز دوقلوهاى هشت ساله، آنا و امیلى، تمام وقت در حال بگو مگو و جر و بحث بودند. مادر سرانجام تحمل خود را از دست مىدهد و فریاد مىزند: «بس کنید! دیگر نمىتوانم دعواهاى شما رو تحمل کنم!«
هر دو دختر با تعجب به مادر نگاه مىکنند و سرانجام آنا مىگوید: «اما شما و پدر هم تمام مدت با هم دعوا مىکنین. مگه ما با شما چه فرقى داریم؟«
مادر سکوت مىکند. او پیشتر هرگز این گونه به مسئله فکر نکرده بود؛ ولى مىدانست که حق با آنا است.
کودکان به شیوهى حرف زدن ما با یکدیگر توجه مىکنند: لحن حرف زدن ما، طرز برخورد ما و احساسات ابراز نشدهى ما. و این توجه تنها به جر و بحث و دعواهاى ما مربوط نمىشود. روشى که مسائل مورد اختلاف را حل مىکنیم، چگونه براى روشن شدن سوء تفاهم با یکدیگر ارتباط برقرار مىسازیم و چطور به نیازهاى یکدیگر پاسخ مىدهیم، همه و همه مورد توجه آنان قرار مىگیرد. کوچکترین اشاراتى که میان پدر و مادر رد و بدل مىشود از نظر کودکان دور نمىماند و یک الگوى ذهنى براى کودکان فراهم مىسازد که در رفتار با شریک زندگىشان سرمشق قرار مىگیرد. وقتى آنان اصطلاحات رفتارى مؤدبانه مانند: «لطفا«، «متشکرم«، «خواهش مىکنم» را مىشنوند که به شکل طبیعى و صادقانه ادا مىشود و هنگامى که پرسشهاى ملاحظه کارانه و از روى فکرى همچون: «مىتونم چیزى برات بیارم؟» یا: «کمکى از دست من ساخته است؟» در زمینهى ذهنى آنان از زندگى روزانه قرار دارد، راهى را که مردم مىتوانند در لحظههاى کوچک و بزرگ زندگى به یکدیگر کمک کنند، مىشناسند.