در مورد کودکان خردسال بسیار طبیعى است که پیش از هر چیز به خودشان توجه داشته باشند. نوزادان و کودکان نوپا بر این تصورند که دنیا حول محور آنان مىچرخد و وجود دیگر آدمها تنها براى این است که نیازهاى آنان را برآورده سازد. این خودمحورى در سن رشد آنان طبیعى
است. درک و فهم اینکه دیگران نیز نیازهایى به اهمیت نیازهاى آنان دارند با آهنگى تدریجى همراه با بلوغ کودکان به دست مىآید. توانایى ایجاد تعادلى در این باره – در حالى که نیازهاى خود را دنبال مىکنند، به نیازهاى دیگران نیز توجه داشته باشند – حتى به زمان بیشترى نیاز دارد.
فرصتهاى حیاتى راهنمایى کودکان براى ما پدر و مادرها ممکن است در موقعیتهاى پیش بینى ناپذیر فراهم شود. چنانچه ما در مورد فرارسیدن این لحظهها هشیار باشیم، مىتوانیم از آنها براى هدایت فرزندانمان در جهت رفتار محبت آمیز و ملاحظه کارانه بهره گیریم.
زمانى نه چندان دور در فروشگاهى شاهد رفتار مادرى بودم که این مهربانى و ملاحظه کارى را به خوبى به فرزندش آموزش مىداد. این مادر و دو پسرش در قسمت غذاى حیوانات سرگرم خرید بودند که کیف خانم مسنى به زمین افتاد و محتویات آن بر روى زمین پخش شد. پسر بزرگتر بىدرنگ دست از کار کشید و به آن خانم کمک کرد وسایلش را جمع کند. پسر کوچکتر همچنان سرگرم گذاشتن غذاى گربه درون چرخ دستى بود تا اینکه مادر، با ظرافت و بدون به کار بردن کلمهاى، به او پیشنهاد کرد به برادرش کمک کند. مادر، براى جلب توجه فرزندش، اول بازوى او را به آرامى فشار داد و بعد سرش را در جهت صحنهاى که پیش رویشان بود تکان داد. پسر کوچکتر که از کار خود دست کشیده بود، به کمک برادر
خود رفت که داشت به آن مشترى کمک مىکرد. این مادر، با رفتارى آرام، دربارهى رفتار محبت آمیز به دیگران درس مهمى به فرزند خود داد.
بازىهاى تخیلى شیوهى دیگرى است که به وسیلهى آن مىتوان کودکان را در مورد محبت و توجه به دیگران آموزش داد. شبى پیش از خواب، وقتى کنى(1) چهار ساله و مادرش سرگرم مرتب کردن اتاق او هستند، مادر خرس عروسکى کنى را به آرامى بر روى تخت مىگذارد و با مهربانى او را نوازش مىکند و با خشنودى مىگوید: «شرط مىبندم که خرسمون حالا حسابى راحته.«
کنى به سوى خرسش مىرود و، در حالى که پتوى او را مرتب مىکند، مىگوید: «خوب بخوابى تدى.«
مادر مىداند که کنى احساس وابستگى عمیقى به خرس خود دارد و تصمیم ناخودآگاه او مىتواند در مورد رفتار محبت آمیز و توجه به دیگران براى فرزندش الگوى مناسبى فراهم سازد. کنى از اینکه مادر به دنیاى بازى او وارد شده و به چیزى که مورد علاقهى اوست محبت نشان مىدهد، بسیار خوشحال است. او همچنین دربارهى چگونگى نشان دادن توجه و علاقه به کسى که به مراقبت نیاز دارد، آموزش مىبیند.
ما همچنین مىتوانیم کمک کنیم تا احساسى ژرفتر از احترام و
همدلى در کودکانمان تقویت شود. وقتى در موقعیتى مشخص فرزند ما تنها به احساس و اندیشهى خود توجه دارد، مىتوانیم از او بخواهیم احساس و اندیشهى دوستش را نیز مورد توجه قرار دهد.
جنى و ماریا که هر دو هفت سال دارند و سرگرم بازى شطرنج هستند، بر سر قوانین بازى دچار اختلاف مىشوند. ماریا ناگهان بازى را رها مىکند و به خانه مىرود. جنى با ناراحتى به آشپزخانه مىرود و با مادر شروع به گفت و گو مىکند. او مىگوید: «ماریا بازیکن بدیه. چون داشت مىباخت بازى رو به هم زد!«
مادر مىپرسد: «چى شد؟ ماریا که این بازى رو دوست داره؟«
جنى دربارهى اختلافى که پیش آمده است توضیح مىدهد و ماریا را سرزنش مىکند.
مادر به فکر فرومىرود و مىگوید: «متأسفم که بازى این جورى تموم شد. . . حالا نمىدونم ماریا چه فکرى مىکنه.«
جنى که گویى از این حرف متعجب شده است، مىگوید: «چى؟!. . . من نمىدونم.«
او به فکر فرومىرود و پس از چند دقیقه مىگوید: «خب، شاید بهتر باشه بهش تلفن کنم.«
وقتى دو دوست با هم حرف مىزنند به این نتیجه مىرسند که بهتر است دربارهى اینکه کدام یک امکان دارد بیشتر اشتباه کرده باشد، گفت و گو
کنند. این گفت و گو ابرهاى تیرهى کدورت را کنار مىزند و آن دو براى بازى بعدى با یکدیگر قرار مىگذارند. دو کودک همچنین مىآموزند بار دیگر که سوء تفاهمى پیش مىآید بهتر و منطقىتر با مسئله رو به رو شوند.
پرسشهاى به جا و حساس مادر به جنى کمک کرد که از علایق خود فراتر رود و دیدگاه ماریا را در نظر بگیرد. توجه و علاقهى مادر به دوست جنى او را تشویق کرد به احساس دوست خود نیز، پس از بگو و مگو با او، توجه کند؛ چیزى که در خلق دوستى پایدار، بىتردید، عنصرى مهم به شمار مىآید.
این گونه درسها خود آموختنى نیست و با توجه به دشوارى به کارگیرى آنها در زندگى، لازم است در این راه فرزندانمان را یارى دهیم. کودکان ما اگر در دوران رشد و بلوغ مهارتهاى اساسى را براى به دست آوردن ارتباطها نیاموزند، زندگى براىشان بسیار سختتر از آن چیزى که باید باشد، خواهد بود.
1) Kenny.