در پارهاى موارد به راحتى مىتوان راست و دروغ را از یکدیگر تشخیص داد؛ ولى این امر در همهى موارد به سهولت انجام نمىگیرد. کودکان وقتى در مورد زندگى در خارج از خانه تجربه کسب مىکنند، خیلى زود در مىیابند که دیدگاههاى متفاوت فراوانى وجود دارد که هر یک از آنها، در موقعیتهاى مختلف، مىتواند براى درک کلی ما از آنچه اتفاق مىافتد، اهمیت داشته باشد.
فرن، هفت ساله، از دست مادرش عصبانى است. او مىگوید: «تو دروغ گفتى، روز یکشنبه تو به خاله کارن گفتى غذایى که درست کرده دوست دارى؛ ولى بعد به پدر گفتى که غذاى اون افتضاح بود!«
مادر به او مىگوید: «حق با توست عزیزم، من نمىخواستم نظر واقعى خودمو دربارهى دستپخت اون بگم، چون نمىخواستم ناراحتش کنم. به نظرم رسید در اونجا مهربون بودن مهمتر از راست گفتنه!«
فرن، پس از دقایقى اندیشیدن، مىگوید: «پس من هم لازم نیست همیشه راست بگم؟» او تلاش جدى دارد قانونها را کشف کند.
مادر همهى توجه خود را بر دخترش متمرکز مىکند و با دقت مىگوید: «من از تو مىخوام که راستگو باشى؛ ولى بعضى وقتها مهربون بودن مهمتره. وقتى ما یک دروغ کوچولو مىگیم که از ناراحت شدن کسى جلوگیرى کنیم، به اون «دروغ مصلحت آمیز» مىگیم. اون هم دروغه؛ ولى گاهى اوقات اشکالى نداره.«
فرن به دقت گوش مىدهد؛ ولى گیج شده است.
مادر ادامه مىدهد: «ببین، فرض کن دوست تو آندرهآ اومده که لباس جدیدش رو به تو نشون بده و تو هم از اون خوشت نیومده، یعنى به نظرت رنگ اون بده. آیا اینو به دوستت مىگى؟«
فرن پس از کمى فکر کردن مىگوید: «اون ناراحت مىشه.«
»خب، تو چى مىتونى بگى که اونو ناراحت نکنى؟«
فرن مىگوید: «هوم. . . قشنگه. . . ؟» ولى از پاسخ خود رضایت ندارد.
مادر مىگوید: «شاید.«
فرن با هیجان بیشترى مىگوید: «مىدونم، مىتونم دربارهى اون چیزى که دوست دارم حرفى بزنم.«
»بله، فکر خوبیه. مىتونى حرف خوبى دربارهى اون بزنى. یا مثلا سؤالى دربارهى اینکه اونو کى و از کجا خریده بپرسى. مهم اینکه دوستت بتونه از خرید چیزى که براش مهمه خوشحال باشه.» مادر اضافه مىکند: «و مىدونى، مهم اینه که به خاطر بسپرى ممکنه همه از یک چیز خوششون نیاد.«
اکنون فرن نه تنها دربارهى اهمیت مهربان بودن چیزهایى یاد گرفته است. بلکه درک مىکند راههاى متفاوت فراوانى براى نگاه کردن به دنیا وجود دارد و همهى آنها با اعتبارند.
البته، اگر مادر مراقب بود و از حرف زدن دربارهى دستپخت خواهرش در حضور فرن خوددارى مىکرد، اصلا چنین موضوعى مطرح نمىشد. ضرب المثل قدیمى «اگر نمىتوانى حرف خوبى بزنى، اصلا حرف نزن.» شاید موجب شود بعضى از آدمها از بیان احساسات خود کاملا روى گردان شوند؛ ولى حکمتى در آن نهفته است. بىتردید اگر ما، در بیان احساسات خود بدون پرده پوشى زیاده روى کنیم – به ویژه آنهایى که ممکن است فرزندان ما را ناراحت کند – باید آماده باشیم براى گفت و گو دربارهى آنچه
مورد توجه آنان است وقت کافى صرف کنیم؛ همان کارى که مادر فرن کرد.