جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

داستان پردازى در برابر دروغگویى

زمان مطالعه: 3 دقیقه

همه ما، براى آموزش دادن اهمیت صداقت به کودکان، با امر دشوار دیگرى رویارو هستیم – تفاوت میان داستان پردازى و دروغگویى. بچه‏ها نیروى تخیل بسیار قوى دارند و ما نمى‏خواهیم آنان را از این لذت محروم سازیم. ما مى‏خواهیم مطمئن باشیم که در تعریف و تفسیرمان از راستگویى فضاى خالى براى لذت بردن از خلق داستان‏هاى تخیلى و تعریف آنها باقى مى‏ماند و بچه‏ها مایل خواهند بود این لذت را با ما و دیگران سهیم شوند. اگر این امر به درستى مورد توجه قرار گیرد، ما مى‏توانیم از گفت و گو درباره‏ى طبیعت داستان سرایى و قصه گویى به عنوان وسیله‏اى براى کمک به فرزندانمان در آموزش تشخیص میان حقیقت و خیال استفاده کنیم.

مادر و آنتونى دو ساله با هم در خانه هستند. مادر براى رسیدن به قرار ملاقاتى که داشته، دیر کرده است و نمى‏تواند کلیدهاى خودرواش را پیدا کند. مى‏گوید: «پیداشون نمى‏کنم. الان دستم بود. . . یعنى کجا ممکنه باشن؟«

آنتونى با لحنى جدى مى‏گوید: «به نظرم لولو اونا رو برداشته.«

مادر حرف او را تکرار مى‏کند: «هوم. . . لولو و ممکنه تو بدونى لولو اونا رو کجا گذاشته؟«

آنتونى مى‏گوید: «توى جعبه‏ى اسباب بازى‏ها» و با خوشحالى مى‏خندد.

مادر خود را به جعبه‏ى اسباب بازى‏ها مى‏رساند و کلیدها را برمى‏دارد. او به آنتونى مى‏گوید: «دارى قصه مى‏گى. مگه نه؟ مطمئنم که این طوره! و به نظر من لولوى واقعى خود تو هستى!» بعد خود را به او مى‏رساند و با قلقلک دادنش، خنده‏ى وى را بیشتر مى‏کند.

مادر، سپس، در حالى که به ذهن مى‏سپارد از این پس کلیدهاى خودرو را از دسترس کودک دور نگاه دارد، اضافه مى‏کند: «لولو، یادت باشه کلیدهاى ماشین اسباب بازى نیستن. اگه اونا گم بشن، ما نمى‏تونیم ماشینمونو روشن کنیم. لطفا دیگه اونا رو ورندار!«

در این سن و چنین موقعیتى، مادر براى روشن ساختن تفاوت میان حقیقت و خیال، هر کارى لازم بوده انجام داده است، آن هم به شکلى که آنتونى بتواند بفهمد گفتن داستانى خیالى مى‏تواند خنده دار باشد، به ویژه‏

اگر بدانیم همه‏ى آن «فقط قصه است.«

ما مى‏توانیم در محیط خانه مرز میان حقیقت و قصه را مشخص کنیم و، در عین حال، فضاى لازم را براى خیالپردازى باز گذاریم و لذت بردن از آن را ارج نهیم. ما همچنین مى‏توانیم به فرزندانمان کمک کنیم تا با شناخت چیستى حقیقت و تخیل به واقعیت نهفته در پشت افسانه‏ها بهتر پى ببرند. بعضى از پدر و مادرها ممکن است هرگز لزومى نبینند که بگویند «بابانوئل وجود ندارد.» و به جاى آن، به تدریج که بچه‏ها بزرگ‏تر مى‏شوند و ناگزیر درباره‏ى اعتبار این داستان سؤالاتى مى‏پرسند، آنان را به سوى این آگاهى راهنمایى کنند که بابانوئل یک اسطوره است و همچنان به تحسین رمز و رازى که بابانوئل نماینده‏ى آن است ادامه دهند.

کوین هفت ساله و پدر و مادر او در حال رفتن به خرید شب کریسمس هستند. کوین که در صندلى عقب خودرو نشسته است با پرسش ناگهانى خود پدر و مادر را غافلگیر مى‏کند: «بابانوئل واقعا وجود داره؟ مادر پل مى‏گه بابانوئل توى قطب شمال زندگى مى‏کنه. پدر جنیفر مى‏گه بابانوئل روح بخششه. خواهر بزرگ مرى مى‏گه بابانوئل فقط یک موجود خیالیه. خب، بالاخره واقعیه یا نه؟«

مادر نفس عمیقى مى‏کشه و با دقت پاسخ مى‏دهد: «مى‏دونى عزیزم، چیزهاى خیلى خیلى زیادى تو دنیا هست که ما نمى‏تونیم کاملا اونها رو بفهمیم. بنابراین، بهتره اجازه بدیم داستان بابانوئل به صورت یک راز

شگفت انگیز باقى بمونه.«

کوین به صندلى تکیه مى‏دهد و لبخند مى‏زند. اکنون، این پاسخ براى قانع کردن او کافى است. او مى‏خواهد به بابانوئل ایمان داشته باشد و این اجازه به او داده مى‏شود. پاسخ مادر در عین حال به رشد ذهنى او که وى را به مطرح ساختن چنین پرسشى برانگیخته است، احترام مى‏گذارد و همچنین فضاى لازم را براى تغییر شناخت از واقعیت وجودى بابانوئل خالى مى‏گذارد. او به تدریج که بزرگ‏تر مى‏شود، خواهد توانست مادر را تحسین کند؛ چراکه پرسش او را صادقانه، اگر چه تا اندازه‏اى طفره آمیز، پاسخ گفته او را به آرامى به سوى درک پیشرفته‏ترى از واقعیت وجودى بابانوئل هدایت کرده است.