جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

هیچ چیز به جز حقیقت‏

زمان مطالعه: 2 دقیقه

کودکان پیش از آنکه «نباید» را یاد بگیرند، با دروغ گفتن آشنا مى‏شوند. بنابراین، ما باید چگونگى برخورد با موقعیت‏هایى را که پیش مى‏آید، بیاموزیم. ما باید به ایشان بفهمانیم که طرف آنان هستیم و وادارشان سازیم بر ترس خود چیره شوند. نباید هیچگاه از روى عمد آنان را به تله بیندازیم یا در بن بستى قرار دهیم که ناچار شوند دروغ بگویند. اما وقتى هم متوجه مى‏شویم که دروغ مى‏گویند، باید کارى کنیم بفهمند که صداقت تا چه اندازه براى ما اهمیت دارد.

ارین، چهار ساله، و مادرش شیرینى پخته‏اند تا براى شرکت در برنامه‏ى

فروش شیرینى به کودکستان ببرند. بعد از ظهر آن روز، وقتى مادر پشت میز کارش سرگرم کار است، ارین به اتاق او مى‏رود تا چیزى بگوید. خرده‏هاى شیرینى و تکه‏هایى از شکلات دور دهان او چسبیده‏اند.

مادر مى‏گوید: «ارین، من خرده‏هاى شیرینى و شکلات روى صورت تو مى‏بینم، از قفسه شیرینى برداشته‏اى؟«

دختر کوچولو سرش را تکان مى‏دهد و با نگاهى نگران به مادر مى‏گوید: «نه مامان.«

مادر بى‏درنگ مى‏فهمد که گفت و گوى بسیار حساسى در پیش رو دارد. از این رو، به آرامى مى‏گوید: «عزیزم، بیا از اول شروع کنیم و خواهش مى‏کنم راستشو به من بگو. آیا تو از شیرینى‏هایى که با هم پختیم چیزى برداشتى؟ اگر این کارو کردى اشکالى نداره، فقط من مى‏خوام بدونم.«

ارین اعتراف مى‏کند: «خب، شاید. . . فقط یکى. . .» و انگشتهایش را لیس مى‏زند.

مادر مى‏پرسد: «فقط یکى؟«

ارین پاسخ مى‏دهد: «نه؛ دو تا.«

مادر مى‏گوید: «حالا دیگه واقعا راستشو گفتى.«

حلقه‏هاى طلایى گیسوان دختر کوچولو مغرورانه تکان مى‏خورند.

مادر مى‏گوید: «خیلى خوشحالم که تو دختر راستگویى هستى. راستگویى براى من خیلى اهمیت داره.«

ارین مى‏گوید: «خب، حالا مى‏تونم یه شیرینى دیگه بردارم؟«

مادر پاسخ مى‏دهد: «حالا نه. اول به این دلیل که وقت شام خوردنه، دوم اینکه، ما باید بیشتر شیرینى‏ها رو براى میز فروش مدرسه‏ى تو نگه داریم. براى همینه که من مى‏خوام تو دفعه‏ى دیگه قبل از برداشتن شیرینى، اول از من اجازه بگیرى. باشه؟«

ارین مى‏گوید: «باشه مامان، حالا مى‏تونم برم بازى کنم؟«

مادر در این ماجرا درس مهمى را آموزش مى‏دهد و به ارین کمک مى‏کند بفهمد که بسیار مهم است با مادرش صادق باشد؛ حتى اگر احساس کند ممکن است مادر از کار او راضى نباشد. مادر همچنین این را روشن ساخت که راستگویى تا بدان اندازه اهمیت دارد که او حاضر است کار خود را متوقف و آن قدر با فرزندش گفت و گو کند که حقیقت آشکار شود. او همچنین شرح داد چرا مایل نبود ارین شیرینى بردارد و چرا بهتر است ارین در آینده، پیش از هر کارى، از مادر اجازه بگیرد.

اگر ماجرا را از سوى دیگر ببینیم، از آنجا که این تخلف چندان اهمیت نداشت و مادر هم سرگرم انجام دادن کار بود، احتمال داشت وسوسه شود ماجرا را نادیده بگیرد. ولى در این صورت او یک موقعیت طلایى را براى آموزش دادن اهمیت راستگویى به دخترش از دست مى‏داد. بعضى از پدر و مادرها ممکن است در چنین ماجرایى به راحتى از گناه فرزند خود چشم نپوشند و به این ترتیب تنها نتیجه‏اى که از رفتار خود مى‏گیرند،

احتمالا این است که به کودک مى‏آموزند دروغگوى بهترى باشد، یا اعمال دزدکى و زیرکانه را بهتر انجام دهد. اصل صداقت میان پدر و مادر و فرزندان اهمیت بسیارى دارد و لازم است کاملا مورد توجه قرار گیرد. ما باید به گونه‏اى رفتار کنیم که کودکان ما به خاطر آنکه به ارزش‏ها و اعتقادات ما احترام مى‏گذارند راستگویى را بیاموزند نه به آن دلیل که از ما مى‏ترسند.