ما مىتوانیم در ابتدا به فرزندانمان بیاموزیم که صداقت و راستگویى وجوه گوناگون یک امر واحدند، صداقت طیف وسیعى از رفتار ما را شامل توانایىمان براى دیدن و تجربه چیزها همان گونه که هستند – بدون
تحریف، اجتناب و تکذیب یا تأثیر دادن تمایلات ذهنى – شامل مىشود. راستگویى به توانایى ما براى انتقال درست و روشن آنچه مىبینیم و تجربه مىکنیم، مربوط مىشود. به تدریج که کودکان بزرگتر مىشوند، مىتوانیم به آنان در بالا بردن قدرت تشخیصشان کمک کنیم، به طورى که بتوانند تصمیم بگیرند در پارهاى موارد و با توجه به زمان و مکان از گفتن حقیقت، یا دست کم همهى حقیقت، خوددارى کنند. افزون بر این، لازم است آنان تفاوت میان دروغ و دروغ به اصطلاح مصلحت آمیز را بشناسند. دروغگویى صفتى فریبکارانه و عمدى و، به همین دلیل، نادرست است.
نخستین گام براى آموزش راستگویى به کودکان این است که به آنان کمک کنیم حقیقت را تشخیص دهند و با آن رو به رو شوند؛ حتى هنگامى که مایل به این کار نیستند یا انجام دادن آن را مشکل مىبینند. ما مىخواهیم آنان بتوانند در مورد رخدادى هر آنچه را اتفاق افتاده، یا خود انجام دادهاند، به طور دقیق و کامل گزارش دهند. آموزش تشخیص میان حقیقت و انواع آن، انواع گوناگون تخیل، تمایلات ذهنى و گزارش آنچه تصور مىکنیم دیگران تمایل دارند بشنوند، به جاى آنچه واقعا هست، نیز در این راه بسیار اهمیت دارد.
کودکانى که در توضیح صادقانهى وقایع دچار مشکل مىشوند، معمولا از نتایج راستگویى خود نگراناند و مىخواهند از خود یا دیگران در
مقابل سرزنش یا تنبیه حمایت کنند. براى حل این مشکل ما باید محیطى ایجاد کنیم که در آن فرزندان ما، حتى زمانى که کار نادرستى انجام دادهاند، به خاطر راستگویى تشویق شوند و همچنین بدانند باید مسئولیت و پیامد رفتار نادرست خود را بپذیرند. آنان باید بدانند گفتن حقیقت بار مسئولیت را از دوششان برنمىدارد. در عین حال نباید کارى کنیم که به دلیل ترس از واکنش ما مجبور به دروغگویى شوند. براى موفقیت در این راه بهتر است به جاى آنکه در پى سرزنش یا شناختن گناهکار برآییم، توجهمان را بر چگونگى ماجرا و درک آن متمرکز سازیم.
مادر از دو دختر نه و یازده سالهاش مىپرسد: «چطور شد که دیشب یک راکت تنیس توى ایوون جا موند؟«
دخترها با نگرانى به یکدیگر نگاه مىکنند و مىفهمند که احتمالا به دردسر افتادهاند.
دختر کوچکتر مىگوید: «خب، من اونو با کوله پشتى و بقیهى وسایلم از ماشین بیرون آوردم و حدس مىزنم اونو زمین گذاشتم تا بتونم در جلویى رو باز کنم.«
دختر بزرگتر مىگوید: «من گفتم که اونو برمىدارم؛ اما فراموش کردم برگردم.«
مادر از ماجرا به درستى آگاه مىشود و بسیار جدى از آنان مىخواهد: «لطفا از این به بعد مراقب باشین همهى لوازمتون رو توى خونه بیارین.
راکت تنیس اگه یک شب بیرون بمونه، به احتمال زیاد خراب مىشه.«
نوع برخورد مادر با ماجرا و پرسش دربارهى چگونگى جاماندن راکت در بیرون از منزل به جاى «چه کسى راکت را در ایوان جا گذاشت» موجب شد اطلاعات دقیق و درست را به دست آورد. اگر مادر بر مسئول این ماجرا تمرکز مىکرد، دخترها احتمالا یکدیگر را مورد سرزنش قرار مىدادند. ولى با رفتار درست مادر، آنان حقیقت ماجرا و نقش خود را در آن شرح دادند و مادر نیز هر دو نفرشان را در ارتکاب اشتباهى درک کردنى پاسخگو شناخت.