ما واژهى «دوست داشتن» را براى توصیف پویاترین و حیاتىترین تجربهى انسانى به کار مىبریم. آنچه ما دوست داشتن مىنامیم، بزرگتر از هر چیزى است که مىتوانیم دربارهى آن سخن بگوییم. بیشتر آدمها موافق هستند که در زندگى هیچ چیزى مهمتر از دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن نیست. وقتى ما فرزندانمان را دوست داریم و بدون قید و شرط پذیرایشان هستیم، آنان شکوفا مىشوند. عشق خاکى است که فرزندان ما در آن رشد مىکنند، نورى که مسیرشان را تعیین مىکند و آبى که رشد آنان را با تغذیهى مناسب میسر مىسازد.
کودکان از لحظهاى که متولد مىشوند – و حتى پیش از آن – نیاز دارند که مورد محبت قرار گیرند. توجه مثبت ما احساسات آنان را در مورد تمایل به مورد محبت واقع شدن و متعلق بودن تغذیه مىکند. بچهها، به تدریج که بزرگتر مىشوند، همچنان نیاز دارند از محبت ما به خودشان مطمئن باشند. آنان محبت ما را از مهربانى و توجه ما به ایشان درک مىکنند. پذیرش کامل آنان از سوى ما سرچشمهى محبت ما
به آنان است. عشق نیاز اساسى بشر است که هرگز از آن بىنیاز نمىشود. و در حالى که براى کودکان ضرورى است احساس کنند مورد علاقه هستند، بزرگسالان نیز به چنین عشق و محبتى نیاز دارند. همهى ما به ارتباط انسانى، دوستى، محبت و نوازش احتیاج داریم. همهى ما مىخواهیم براى آنچه هستیم مورد پذیرش واقع شویم و با کسانى که احساس تعلق به ایشان داریم، روابط محبت آمیز داشته باشیم.
کودکان ما، هنگامى که با آنان مهربانانه رفتار مىکنیم و رفتار محبت آمیز را با کلمات محبت آمیز و نوازش همراه مىسازیم، مىفهمند مورد علاقه و پذیرش ما هستند. لازم است بدانیم گفتن «دوستت دارم» به تنهایى کافى نیست. من، در کار با پدران و مادران، همیشه به ضرورت همراه بودن وجوه سه گانهى محبت تأکید دارم: پذیرش، محبت و تحسین. بچههاى ما نیازمند زندگى در محیطى هستند که مطمئن باشند با وجود کمبودهایشان همیشه مورد پذیرش و محبت قرار دارند. وقتى آنان به این شکل مورد محبت قرار مىگیرند مىتوانند به توانایى براى دوست داشتن دیگران دست یابند.