جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آموزش ارزش‏ها از راه تحسین‏

زمان مطالعه: 2 دقیقه

وقتى ما کودکانمان را براى چیزهایى بیش از دیگر چیزها تحسین مى‏کنیم، به آنان مى‏آموزیم براى ما چه چیزى مهم‏تر است. متأسفانه، در جامعه‏ى

مصرفى ما، بچه‏ها بى‏اندازه تحت تأثیر این پیام قرار دارند که ارزش و اعتبار هر کس با نوع وسایلى که دارد سنجیده مى‏شود. بسیار مهم است که ما بتوانیم براى ایجاد تعادل میان ارزش‏هایى که فرزندان ما مرتب در معرض آن قرار دارند و ارزش‏هاى کمتر مادى خودمان راه‏هایى پیدا کنیم. نخستین گام در این راه مى‏تواند آن باشد که به کودکانمان اجازه دهیم بدانند ما آنان را به خاطر آنچه هستند دوست داریم.

ما براى مقابله با پیام‏هاى گاه مبهم، گاه آشکارى که بچه‏هاى ما روزانه در معرض آن قرار مى‏گیرند مى‏توانیم به خوبى تلاش کنیم. براى شروع در سنین خیلى پایین مى‏توانیم یارى‏شان دهیم این واقعیت را درک کنند که تبلیغات و پیام‏هاى فرهنگى فراوانى که آنان را احاطه کرده، طراحى شده است تا آنان را به این اندیشه بکشاند که نیازمند همه‏ى چیزهایى هستند که ندارند. ما مى‏توانیم آنان را متوجه سازیم که ادعاى این پیام‏ها، که مالکیت آن وسایل مى‏تواند شادى، دوستى و عشق به وجود آورد، به هیچ وجه درست نیست. آموزش تردیدى سالم به تبلیغات و چگونگى گفتن تفاوت میان خواستن و نیاز داشتن، به آنان کمک خواهد کرد مصرف کنندگان عاقل‏تر و در عین حال انسان‏هاى متعادل‏تر و شادترى باشند.

وقتى ما به فرزندانمان نشان مى‏دهیم آنان را براى آنچه هستند تحسین مى‏کنیم، آموزششان مى‏دهیم درباره‏ى آدم‏هایى که در زندگى با

آنان رو به رو مى‏شوند چگونه قضاوت‏هاى درست داشته باشند. وقتى تیموتى، شاگرد جدید، به کلاس پنجم پا گذاشت، حرف‏هاى یکى از همکلاسهاى او، جیک، موجب شد که او در نظر بچه‏ها اهمیت ویژه‏اى پیدا کند. تیموتى با خانواده‏اش در خارج از کشور زندگى کرده بود، چند زبان خارجى مى‏دانست و ورزشکار خیلى خوبى بود. این حرف‏ها به سرعت دهان به دهان گشت که آنان خانه‏اى بزرگ دارند، و همه‏ى بازى‏هاى جدید ویدئوئى با یک صفحه تلویزیون بسیار بزرگ و استخرى با تخته‏ى شیرجه. این تبلیغات موجب شد همه‏ى پسرها براى دعوت شدن به خانه‏ى او جهت بازى اشتیاق نشان دهند.

با این همه، وقتى جیک به منزل تیموتى دعوت شد فهمید که تیموتى در بازى سلطه‏گر، مشکل ساز و گاهى واقعا بد جنس است. وقتى که پدر جیک به دنبالش آمد تا او را از منزل تیموتى به خانه برگرداند، در تمام طول راه جیک در خودرو ساکت نشسته بود.

پدر پرسید: «خب، امروز بعد از ظهر خوش گذشت؟ دوتایى چه کردین؟»

جیک شروع کرد به شرح دادن فعالیتهایشان و سپس شکایت کردن از اینکه «تیموتى همیشه حرف، حرف خودشه و مى‏خواد در هر بازى فقط خودش برنده باشه و منصفانه بازى نمى‏کنه.«

پدر جیک، با توجه کامل، به حرف او گوش داد و سپس پرسید: «خب، تو درباره‏ى رفتار تیم چه نظرى دارى؟«

جیک محکم پاسخ داد: «از اون خوشم نیومد.»

پدر پرسید: «خب، از چى خوشت نیومد؟»

جیک بغضش ترکید و گفت: «اون مى‏تونه یک خونه‏ى پر از وسایل عالى داشته باشه؛ ولى من دلم نمى‏خواد با اون بازى کنم.«

پدر اجازه داد حرف‏هاى جیک تمام شود و بعد گفت: «من به تو افتخار مى‏کنم که مى‏دونى چیزى که اهمیت داره خود انسانه، نه چیزهایى که اون داره.«

پدر از تصمیم جیک براى ارزش نهادن به آدم‏ها به جاى وسایلى که آنان دارند، حمایت مى‏کند. گفت و گوهایى این چنین ساده که در میان روزهاى شلوغ ما به طور اتفاقى پیش مى‏آیند، موقعیت‏هایى فراهم مى‏سازند براى تأیید ارزش‏هاى مثبتى که فرزندانمان مى‏شناسند و شناساندن ارزش‏هایى که ما به آنها پایبندیم. در این موقعیت‏ها ما همچنین مى‏توانیم به آنها نشان دهیم این ارزش‏ها چگونه مى‏توانند به وضعیت‏هایى که در زندگى روزانه پیش مى‏آیند، منتقل شوند.