تشویق کردن براى کارى که خوب انجام گرفته، طبیعى است؛ اما تشخیص و تشویق گامهاى کوچکى که کودکانمان به سوى هدفهایشان برداشتهاند نیز بسیار مهم است. شاید انتظار زیادى باشد که از سامانتاى سه ساله بخواهیم همهى مدت با برادر کوچکش رفتار خوبى داشته باشد. اما هنگامى که احساساتش او را وا مىدارد دست برادرش را با مهربانى نوازش کند، یا هنگام رانندگى پدر یا مادر او را مىخنداند و سرگرم مىکند، بسیار مهم است که این رفتار او را آگاهانه مورد توجه قرار دهیم.
مادر با علاقه مىگوید: «نگاه کن تو چقدر خوشحالش کردى!» سامانتا خوشحال مىشود. و احساس غرور مىکند!
ما همچنین با کمک به کودکانمان مىتوانیم آنان را براى رسیدن به هدفهایشان تشویق کنیم و براى این کار راههاى زیادى وجود دارد. گاهى اوقات بهتر است پیش از آنکه در موقعیتى گرفتار شوند به یارىشان بشتابیم و گاهى بهتر است در کنارى بایستیم و اجازه دهیم خودشان مشکلات خود را حل کنند. اما حتى زمانى که حل مشکلاتشان را به خودشان وا مىگذاریم، مىتوانیم با چند کلمهى محبت آمیز، نوازشى دلگرم کننده یا پیشنهادى به جا در کنارشان باشیم.
هنگامى که کودکان ما در کارى شکست مىخورند مىتوانیم به جاى تمرکز بر این واقعیت که هنوز در مورد هدفشان به توفیق نرسیدهاند، بر آن جنبه از کارى که موفق به انجام دادن آن شدهاند، یا دشوارى آنچه به دست آوردهاند، توجه کنیم.
ناتان که پنج سال دارد، یک برج اسباب بازى ساخته است. او ساختمانى پیچیده، اما لرزان درست کرده است که به طور حتم به زودى فروخواهد ریخت. وقتى این اتفاق مىافتد، بغض او مىترکد و از شدت ناراحتى گریه را سر مىدهد. خوشبختانه پدر با کلامى دلگرم کننده در آن جا حاضر است. او مىگوید: «من متوجه شدم که تو ساختمون واقعا بلندى ساختى؛ تقریبا به بلندى قد خودت. مىخواى کمکت کنم یکى دیگه درست
کنى؟» در حین کار کردن براى ساختن برج جدید، پدر، براى سر پا ماندن برج، فنونى را به او یاد مىدهد. ناتان از اینکه کوشش قبلى او مورد تحسین و تشویق قرار گرفته خوشحال و اکنون در حال آموختن فنون تازهاى است که به او کمک مىکند در آینده برج خود را بهتر بسازد.
تشویق کودکان چیزى بیش از تحسین ساده است. سوزى، چهارده ساله، مشغول نوشتن گزارشى تاریخى است. پدرش از اینکه مىبیند او براى تهیهى گزارش و فراهم ساختن منابع تحقیق تا این اندازه وقت گذاشته خوشحال است با این حال، فراوانى اطلاعاتى که سوزى جمع کرده او را سرگردان ساخته است و در حالى که تنظیم گزارشى از این منابع وقت زیادى مىطلبد، سوزى تنها دو روز دیگر براى تحویل دادن گزارش مهلت دارد.
پدر به سوزى مىگوید: «آفرین به تو! به نظر مىآد خیلى زحمت کشیدهاى و اطلاعات زیادى جمع کردهاى!«
سوزى پاسخ مىدهد: «بله! ولى نمىتونم اونها رو به موقع سر و سامون بدم.«
پدر مىپرسد: «کدوم یکى از این منابع براى گزارش تو ضرورىتر به نظر مىرسن؟ بهتره اول روى اونها وقت بگذارى و بعد، چنانچه باز هم زمان داشتى، مىتونى به سراغ بقیهى اطلاعات برى.«
سوزى با علاقهمندى به او نگاه مىکند و پدر متوجه مىشود که در
ذهنش سرگرم جست و جو است و پس از چند دقیقه با هیجان و در عین حال آرامش، مىگوید: «این سه کتاب از همه بهترن، بقیه رو فعلا کنار مىذارم.«
پدر سوزى را درست در همان زمینهاى که نیاز داشت کمک کرد؛ زیرا متوجه شده بود که گزارش دچار مشکل شده است. او براى کمک به سوزى وقت صرف کرد تا خودش به راه حل برسد و بتواند گزارش را به موقع تمام کند. یک چنین کمکى از «آفرین، احسنت» ساده بسیار پر ارزشتر است.