براى ما بزرگها ممکن است مشکل باشد به خاطر آوریم کودک بودن یعنى چه. گاهى اوقات وقتى فرزندان ما عصبانى یا ناراحت مىشوند، به نظر ما مىرسد که لوس یا غیر منطقى هستند. ما باید به خاطر داشته باشیم که آنان در حال آموختن بیان احساساتشان هستند و براى توجیه یا
طبقه بندى آنها هنوز توانایى کافى ندارند. ما باید به آنان اجازه دهیم بدون اینکه سرافکنده شوند، احساسات خود را بیان کنند؛ خواه احساساتشان براى ما پذیرفتنى باشد یا نباشد.
دانى، کودک پنج سالهى باهوش و زرنگى بود که از رعد و برق بىاندازه مىترسید. متأسفانه در منطقهاى که آنان زندگى مىکردند، اغلب رعد و برقهاى سهمگین روى مىداد. هر بار که طوفانى پیش مىآمد، ترس دانى بیشتر مىشد. او در ابتدا با گفتن: «من مىترسم. مثل اینکه رعد به ما خیلى نزدیکه، ممکنه برق ما رو بگیره؟» و سپس با گریه و زارى و جیغ زدن و سرانجام در زیر پتویى پنهان شدن، ترس خود را نشان مىداد.
پدر دانى نمىتوانست این واقعیت را بپذیرد که پسر او مىترسد و نیاز دارد مورد حمایت و تسلى قرار گیرد. در ابتدا کوشید او را آرام سازد، از این رو گفت: «چیزى براى ترسیدن وجود نداره. نگران نباش، رعد و برق در اینجا به تو نمىرسه.«
وقتى این کار مفید واقع نشد، پدر دانى همان پیام را با صداى بلندتر و البته با کمى بىقرارى تکرار کرد. این کار همه چیز را بدتر کرد: دانى بیشتر هراسان شد و پدر بیشتر آزرده. در آخر ماجرا، پدر از خشم به جوش آمد: «من اگر جاى تو بودم، از خودم خجالت مىکشیدم! آخه تو چه مرگته؟» حالا دیگر پدر دانى تنها ترس او را دست کم نگرفته بود، بلکه به پسرش مىگفت به خاطر احساسش باید شرمنده باشد.
پدر دانى اگر مىتوانست ترسهاى دانى را بپذیرد، اقبال بهترى مىداشت. او مىتوانست پسرش را در آغوش بگیرد و مثلا به وى بگوید: «ببینم، دوست دارى به آقاى رعد و آقاى برق چى بگى؟» این جمله مىتوانست به دانى این شهامت را ببخشد که ترسش را به جاى اینکه تنها بیان کند، به درستى بشناسد. دانى حتى ممکن بود کشف کند که درست پس از شنیدن صداى رعد با فریاد «برو گمشو!» مىتواند بر ترسش غلبه کند.
پذیرش مهر آمیز ترسها و خطاهاى فرزندانمان و کمک ما به ایشان براى رویارویى با آنان به کودکان ما اجازه مىدهد با احساس خوبى دربارهى خودشان رشد کنند. صرف نظر از اینکه برخى از این احساسات تا چه حد ممکن است به نظر ما بىپایه و اساس باشند، هر کودکى براى بیان احساسات و برآورده شدن نیازهاى عاطفى خود از حق اساسى برخوردار است. آنان به تدریج که بزرگتر مىشوند، با احساس مسئولیت براى بیان احساسات خود رفتارشان را به شکلى که از نظر دیگران پذیرفتنى و قابل احترام باشد، مناسب مىسازند. اما تا زمانى که این توانایى را به دست بیاورند، تلاش براى سرافکنده کردنشان با تظاهر به اینکه این احساسات وجود ندارند، هیچ فایدهاى نخواهد داشت. اجازه دادن به کودکان براى بیان احساسات واقعىشان، نخستین گام به سوى حل مشکلات آنان است. وقتى بچههاى ما اجازه داشته باشند احساسات واقعى خود را براى
ما آشکار سازند، خواهیم توانست براى بیرون ریختن احساسات منفى، حرکت به جلو و رشد کردن به آنان کمک کنیم.