جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مال تو بهتر از مال من است‏

زمان مطالعه: 3 دقیقه

توجه کردن به تفاوت‏ها و مقایسه کردن، طبیعى، اجتناب ناپذیر و در حقیقت جزئى اساسى از زندگى ماست. توانایى تمیز دادن تفاوت‏ها، عاملى مهم در مهارت حیاتى مشاهده کردن است. براى کودکان آموختن مشاهده‏ى تفاوت‏ها، نخستین گام به سوى توانایى تفکر خرده گیرانه است. نتایجى که ما بر اثر مقایسه‏هایمان به آنها مى‏رسیم، مى‏توانند ما را به سوى مشکلات سوق دهند – به سوى احساسات مخرب رشک و حسد.

بچه‏ها در حیاط مشغول بازى بودند و مادر سرگرم جمع و جور کردن خانه که پدر با یک خودروى جدید از راه رسید. مادر خوشحال بود که خودرو رنگ دلخواهش را دارد. دخترها هم از داشتن آن بسیار خوشحال شدند. این نخستین خودروى خانواده‏ى آنان بود. بى‏اندازه ذوق زده شده بودند. پدر به کارى که انجام داده بود، افتخار مى‏کرد.

مراقبت کردن از خودروى تازه وظیفه‏اى خانوادگى شد که همه از آن لذت مى‏بردند. در طى ماه‏هاى تابستان، آخر هفته‏ها، دخترها در شستن خودرو کمک مى‏کردند و وقتى سوار آن مى‏شدند کاملا مراقب بودند آن را کثیف نکنند.

در پاییز همان سال، یکى از همسایه‏ها خودروى جدیدى خرید. یک‏

مدل بالاتر با قیمت پایین‏تر.

پدر وقتى خبر را شنید، ناراحت شد. «شاید بهتر بود من هم از این مدل مى‏خریدم. اگر تنها چند ماه صبر مى‏کردم، معامله‏ى بهترى انجام مى‏دادم.«

مادر سعى کرد او را از این فکر بیرون آورد. «مهم نیست خودروى ما خیلى هم خوبه!«

پدر احساس کرد او نمى‏فهمد و تنها مى‏خواهد وى را دلدارى دهد. بچه‏ها به طور دقیق نمى‏دانستند در مورد خودروى بسیار خوبشان چه مشکلى پیش آمده؛ ولى کاملا متوجه شدند که نظر پدرشان درباره‏ى آن تغییر کرده است. آنان نگاه رشک آلود پدر را به خودروى همسایه تشخیص مى‏دادند. مى‏دانستند که پدر حسادت مى‏کند، اگر چه دلیل آن را نمى‏فهمیدند. متأسفانه، کم شدن هیجان او مسرى بود. خودروى تازه ویژگى خود را براى دخترها نیز از دست داد. رفته رفته وقتى بر روى صندلى عقب مى‏نشستند و خوراکى مى‏خوردند، خرده‏هاى آن را بر کف خودرو مى‏ریختند. به این ترتیب، پس از مدتى خودروشان دیگر چندان هم خوب به نظر نمى‏رسید.

طرز فکر پدر نه تنها در احساس رفاه خود، بلکه در احساس خانواده‏اش نیز تأثیر گذاشت. حسادت او این پیام را به فرزندانش منتقل مى‏کرد که احساس ارزش فردى به ثروت و مالکیت اشیا بستگى دارد. این پیامى نیست که ما مى‏خواهیم به فرزندانمان بدهیم.

مقایسه کردن همیشه به مشکل نمى‏انجامد – بلکه به سادگى مى‏تواند به تحسین و قدردانى منجر شود. اگر پدر مى‏توانست فرصتى را که همسایه‏اش به دست آورده بود شکستى براى خود تصور نکند، ممکن بود بتواند به همسایه‏اش بابت توانایى انجام دادن معامله‏اى خوب، احترام بگذارد و خودروى او را تحسین کند و از آنچه خود دارند همچنان لذت ببرند.

گاهى اوقات مالکیت اشیاى مادى نیست که حسد ما را بر مى‏انگیزد، بلکه فرزندان دیگران هستند که موجب حسادت ما مى‏شوند. این شرایط وقتى پیش مى‏آیند که ما به کودکانمان به چشم مایملک و بخشى از خودمان نگاه و باور مى‏کنیم آنچه آنان به دست مى‏آورند، در ما تأثیر مى‏گذارد. درگیر کردن هویت آنان با هویت خودمان صحنه را براى مقایسه‏اى که به طور مستقیم به رقابت ناسالم مى‏انجامد، آماده مى‏سازد. ناگهان براى ما اهمیت فراوانى پیدا مى‏کند که کودک چه کسى زودتر راه مى‏افتد، زودتر وارد تیم مى‏شود، جایزه را مى‏برد، بهتر به نظر مى‏رسد، دوستان بیشترى دارد و در امور تحصیلى پیشرفت بیشترى مى‏کند.

مادرى جوان با من درد دل مى‏کرد و مى‏گفت: به یاد مى‏آورم زمانى که فرزندم حتى به کتاب داستان‏هاى بسیار ساده هم توجهى نداشت، در حضور من کودکى همسن او داستانى پیچیده را مى‏خواند. از رشک و حسد پر شدم. احساس کردم نه تنها آرزو دارم فرزند من هم بتواند مانند او بخواند، بلکه دلم مى‏خواست آن کوچولوى چهار ساله نتواند یک کلمه‏ى

سه بخشى را بخواند و ساکت شود. در این لحظه، بدخواهى را در حسادت خود شناختم و بیزار شدم.«

همیشه هستند کودکانى بهتر، سریع‏تر، باهوش‏تر یا جذاب‏تر از کودکان ما، و همه‏ى اینها مى‏توانند موقعیت‏هاى فراوانى براى حسادت به وجود آورند. ولى در اینجا هم ما مى‏توانیم چگونگى نگاهمان را انتخاب کنیم. مى‏توانیم به جاى آنکه ضعف‏هاى فرزندانمان را ببینیم، بر توانایى‏هاى آنان تمرکز کنیم. به این ترتیب، زمانى که، به ناگزیر، مقایسه پیش آید خواهیم توانست ویژگى هر کودکى را جداگانه تحسین کنیم. افزون بر آن، باید بپذیریم که موفقیت‏ها یا شکست‏هاى فرزندانمان به خودشان تعلق دارد، نه به ما. ما کودکانمان را دوست داریم و طبیعى است که وقتى موفق مى‏شوند، شاد و به هنگام شکست آنان ناراحت شویم. اما باید مطمئن شویم که امیدها و انتظارات ما با شخصیت و توانایى آنان مناسب و سازگار باشد، نه هماهنگ با آرزوهاى تحقق نیافته‏ى خود ما.