جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

راه حل، نه همدردى‏

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

جانیس ده ساله، خودش را بر روى کاناپه‏ى اتاق نشیمن در کنار مادرش مى‏اندازد و مى‏گوید: «من تنها کسى هستم که به مهمانى ملیسا دعوت نشده‏ام.«

مادر بى‏درنگ در مى‏یابد این گفت و گو به کجا مى‏انجامد. او دستهایش را دور شانه‏هاى جانیس حلقه مى‏کند و مى‏پرسد: «تنها کسى که دعوت نشده؟» جانیس اعتراف مى‏کند: «خب، چند تا دیگه از بچه‏ها هم دعوت نشده‏ان.«

مادر مى‏پرسد: «دوست دارى اون شب رو چه کار کنى؟«

جانیس کمى جدى پاسخ مى‏دهد: «مى‏تونم توى خونه پرسه بزنم و غصه بخورم«؛ اما زیر چشمى و با علاقه به مادرش نگاه مى‏کند.

مادر، بدون اینکه در دام دلسوزى براى دخترش بیفتد، پاسخ مى‏دهد: «خب این یک راهشه.«

جانیس مى‏پرسد: «من مى‏تونم با چند تا از دخترهاى دیگه که دعوت نشد‏ن، شب رو با هم باشیم؟«

مادر پاسخ مى‏دهد: «ممکنه خوش بگذره. . . در ضمن، تو مى‏تونى اون شیرینى‏هاى شکلاتى رو که دوست دارى، بپزى!«

در اوقاتى که مشکلاتى این چنین براى فرزندانمان پیش مى‏آید، ما فرصت داریم با گفت و گو به آنان کمک کنیم راه حل‏هاى خوبى براى مسائلشان بیابند. ما مى‏توانیم این کار را با گوش کردن به ابراز احساساتشان و پیشنهاد راه حل‏هاى ممکن یا حتى بهتر، هدایت آنان براى یافتن راه حل‏هاى خودشان، انجام دهیم. به این ترتیب، آنان را از دلسوزى براى خود دور مى‏سازیم و به سوى تصمیم گیرى هدایت مى‏کنیم. اعتماد ما، به توانایى فرزندانمان کمک مى‏کند تا آنان ایمانى را که براى تکیه بر خود نیاز دارند به دست آورند. این کار بسیار مهم‏تر از «همدردى» هر روزه و بى‏اندازه زیاد است.

راه دیگرى که بچه‏ها ممکن است به کمک آن حس ترحم پدر و مادر را برانگیزند، گفتن «نمى‏توانم» است. دلى این کار امکان دارد تنها جبهه گیرى کودک در برابر آموختن مهارت‏هاى جدید باشد.