ما در جایگاه پدر و مادر، مىخواهیم فرزندانمان ما را قوى بدانند و با تکیه به ما احساس امنیت کنند. ولى در عین حال لازم است شهامت آسیب پذیر بودن را نیز داشته باشیم و لحظههاى ضعف و بىپناهى خود را با نزدیکانمان قسمت کنیم؛ درست مانند شیر ترسو در داستان جادوگر شهر اوز. همهى ما ممکن است گه گاه از چیزى بترسیم. آنچه تفاوت مىآفریند چگونگى برخورد ما با ترسمان است. این به فرزندان ما کمک مىکند بفهمند که ما نیز انسانیم و کامل نبودن بخشى از انسان بودن است، و اینکه همهى ما گاهى به حمایت و قوت قلب نیاز داریم. نوازش دست کوچکى که صاحبش ما را در آغوش گرفته است به گونهاى شگفت انگیز آرامش بخش خواهد بود.
فوئب، هشت ساله، مىدانست مادرش در مورد ملاقات آن روز بعد از ظهرش با پزشک نگران است. فوئب همهى جزئیات را نمىدانست و نیازى هم نبود بداند. درک این مسائل براى او بسیار سنگین بود. ولى آن روز صبح، پیش از رفتن به مدرسه، وقتى مادر فوئب را مىبوسید، او محکمتر از روزهاى دیگر وى را در آغوش فشرد. مادر این تفاوت را احساس کرد و شگفت زده به او نگریست و گفت: «ممنونم عزیزم، تو خیلى به من کمک کردى.«
کودکان با مشاهدهى چگونگى برخورد ما با ترسها و نگرانىهاى خودمان، مىآموزند چگونه با ترسها و نگرانىهایشان رویارو شوند. اجازه بدهیم آنان راههاى کوچک و بزرگى را که ما به هنگام نیاز، از همسر، دوستان و اعضاى خانوادهى خود حمایت مىطلبیم، ببینند و همچنین شاهد باشند چگونه در وقتهاى دیگر به کسانى که به حمایت و قوت قلب ما نیاز دارند یارى مىرسانیم و از آنان پشتیبانى به عمل مىآوریم. چگونگى بیان احساسات ما و یافتن راه حلهاى مناسب در رویارویى با مشکلات، براى فرزندانمان سرمشقى است که به هنگام گرفتارى در بحرانهاى زندگى از آن الهام خواهند گرفت.
وقتى که طلاق رخ مىدهد، کودکان احساس مىکنند قدرت تسلط بر دنیایشان را از دست دادهاند. . . بنابراین، به عهدهى پدر و مادر است که وقتى پاى بچهها به میان مىآید آتش بس اعلام کنند.