کودکان در دنیایى متفاوت با دنیاى بزرگسالان زندگى مىکنند و همیشه هم به ما نمىگویند در دنیاى آنان چه مىگذرد. بسیار ساده است که پدر و
مادر به چیزهایى که هر روزه ممکن است فرزندانشان را بترساند بىتوجه باشند. براى مثال، بسیارى از کودکان هر روز مورد تهدید دیگر بچهها در مدرسه، در محله یا حتى خواهر و برادرهاى خود در خانه قرار مىگیرند. آنان ممکن است مورد زورگویى یا تهدید قرار گیرند، به اسمهاى ناخوشایند نامیده شوند یا مورد تمسخر واقع شوند. بچههاى کوچکتر امکان دارد ندانند چگونه ترس و ناراحتى خود را بیان کنند و بچههاى بزرگتر ممکن است چنین بپندارند که باید خودشان از عهدهى مشکل برآیند. ما باید براى شناختن روابط فرزندانمان با کسانى که در اطرافشان هستند وقت کافى صرف کنیم.
مادر معمولا از اندرو، پسر پنج سالهاش، مىپرسد: «امروز در مدرسه چه خبر بود؟» (این جمله نسبت به جملهى «مدرسه امروز چطور بود؟» اطلاعات بیشترى را مىطلبد.)
»جوئى ماشین بارى منو برداشت. اول من داشتم با او بازى مىکردم.»
»خب، بعد چى شد؟«
اندرو سرش را پایین مىاندازد و زیر لب مىگوید: «هیچى. نمىدونم.»
در اینجا مادر تشخیص مىدهد که جوئى به پسرش زور گفته است و مىکوشد به اندرو کمک کند راهى براى مقابله با این گردن کلفت بیابد. پس مىگوید: «به نظر من جوئى کار خیلى بدى کرد که ماشین بارى رو از تو گرفت. به نظر خودت، مىبایست در مقابل اون چه کار مىکردى؟» او به
این ترتیب سعى مىکند اندرو را آماده کند که به راههاى مقابله با این مشکل بیندیشد.
اندرو دربارهى قاپ زدن ماشین بارى از دست جوئى، شکایت کردن به آموزگار، بازى کردن با اسباب بازىهاى دیگر، ترک کردن جوئى و بازى با دیگر بچهها حرف مىزند. حتى لازم نیست مادر به اندرو بگوید که چه باید بکند. فقط لازم است به حرفهاى اندرو گوش کند تا خود او به جاى «هیچى» راههاى ممکن براى مقابله با جوئى را پیدا کند. مادر همچنین مىتواند بپرسد: «در این مورد دلت چى مىخواست؟»
اندرو ممکن بود جواب دهد: «دلم مىخواست ماشین بارى مال من مىشد.«
هنگامى که کودک خواستهاش را مشخص مىسازد، مىتواند نقشهاى سازنده طرح کند. «من فکر مىکنم که فردا صبح ماشین بارى را از جوئى پس بگیرم و اگر او سعى کند آن را از من بگیرد، به او مىگویم نه!«
براى بسیارى از کودکان خردسال، روبهرو شدن با موقعیتهاى جدید ترس آور است. نخستین روز مدرسه، نخستین ملاقات با دندانپزشک، نخستین پرواز با هواپیما، همه مىتواند باعث ترس و وحشت او شوند. ما مىتوانیم در این موارد با حمایت خود و شهامت دادن به فرزندانمان به آنان کمک کنیم. نشان دادن اعتماد به کودکان راه بسیار قدرتمندى براى آموزش اعتماد به نفس به شمار مىرود. بار دیگر وقتى به فرزندتان
مىگویید: «تو از عهدهاش برمىآیى، من مطمئنم.» به واکنش و حالات چهرهى او توجه کنید.
کودکان خردسال ممکن است براى اولین رویارویى با موقعیتى جدید به آمادگى بیشترى نیاز داشته باشند، مانند دیدن کلاس کودکستان جدید پیش از آنکه به طور رسمى شروع شود. مادر سندى پس از نشان دادن همه جاى کلاس به دخترش، از او پرسید: «اولین کارى که مىخواهى انجام دهى چیست؟» سندى، بدون لحظهاى تردید، پاسخ داد: «غذا دادن به ماهى.» او گام بزرگ تصور کردن خودش را در مدرسه، پیشتر برداشته بود.
یکى دیگر از سرچشمههاى ترس بعضى از بچهها تلویزیون است، با آن برنامههاى پر از خشونت و گریه آورى که در اخبار، فیلمها، و تبلیغات پخش مىکند. کودکان خردسال ممکن است نتوانند میان واقعیت و خیال تفاوت قایل شوند و نیاز داشته باشند در مقابل هر دوى آنها حمایت شوند. بعضى از بچههاى بزرگتر مىتوانند صحنههاى حوادث، ضربههاى تکان دهنده، خشونت و قتل را از تلویزیون تماشا و آن را در نهایت خونسردى تحمل کنند. در حالى که بعضى دیگر غمگین مىشوند و ذهنشان به شدت تحت تأثیر این برنامهها قرار مىگیرد. لازم است هر یک از ما توانایى فرزندانمان را براى تحمل این برنامههاى خشونت آمیز ارزیابى و بر اساس آن محدودیتهایى براىشان تعیین کنیم.