کودکان نیز، درست مانند ما، براى اقرار کردن و ابراز احساساتشان، از جمله خشم، از حقى ذاتى برخوردارند. این به آن معنا نیست که حق دارند به دیگران آسیب برسانند یا به چیزى خسارت وارد آورند. برخى از رفتارها، مانند آسیب رساندن، کتک زدن، گازگرفتن و هل دادن تحمل کردنى نیستند و در وقت مناسب باید حتما به طور جدى با آنها برخورد شود. کودکان خردسال به ویژه به کمک ما نیاز دارند تا یاد بگیرند احساساتشان را، به جاى حرکات، به وسیلهى کلمات بیان کنند. ما، به عنوان والد، باید احساسات کودکانمان (از جمله خشم آنان) را بپذیریم و به آن احترام بگذاریم، در حالى که به آنان کمک مىکنیم قانون و محدودیت ابراز آن را نیز بیاموزند. دستیابى به توازنى همیشگى مىتواند کارى سترگ براى ما باشد.
در یک بعد از ظهر، مادر جر و بحثى را که میان دختر نه سالهاش ترزا و دوست او که به دیدنش آمده بود پیش آمده است، قطع مىکند و مىگوید: «عزیزم، درست نیست که از دست دوستت عصبانى شوى. . . حالا هر دو شما، تمامش کنید.»
چندى بعد، وقتى مادر ترزا بر سر او فریاد مىکشد که چرا دندانهایش
را مسواک نزده است. مادر مورد حمله قرار مىگیرد. ترزا مىگوید: «مامان درست نیست از دست دخترت عصبانى شوى!»
اگر مادر لحظهاى تأمل کند و نفسى عمیق بکشد خواهد فهمید که ترزا نمىخواهد او را مسخره کند یا قدرتش را دست کم بگیرد. بلکه فقط مىخواهد در مقابل بىثباتى پیام مادرش بایستد. هدف ترزا این پرسش است که آیا بزرگترها مىتوانند عصبانى شوند؛ ولى بچهها این حق را ندارند؟ یا اینکه دیگران مىتوانند از دست او عصبانى شوند؛ ولى او نمىتواند؟ آموزش این دوگانگى به کودکان هدف ما نیست.
پیشنهاد من این است که پدران و مادران به فرزندانشان اجازه دهند خود، احساساتشان را مشخص کنند. جایگزین ساختن جملات با پرسشها یکى از راههاى کمک به آنان است. به جاى گفتن: «من مىدانم تو به خاطر. . . عصبانى هستى.» بهتر است بگویید: «چه چیزى باعث عصبانیت تو شده؟» یا: «چه چیزى تو را ناراحت کرده است؟» و بعد ادامه دهید: «چه چیزى مىتواند کمک کند احساس بهترى در این باره پیدا کنى؟»
این کار به بچهها کمک مىکند احساسات خود را دسته بندى کنند و گسترهى وسیعترى از راهها را براى کنار آمدن با آنها بیابند.