بیشتر وقتها هدف ما در انتقاد از فرزندانمان این است که آنان را تشویق کنیم کارهایشان را بهتر انجام دهند و افراد بهترى باشند. شاید این همان روشى است که پدر و مادر ما هنگامى که کودک بودیم با ما رفتار مىکردند، یا شاید ما زمانى به این روش عمل مىکنیم که خسته یا در زیر فشار هستیم. ولى کودکان، انتقاد را تشویق نمىبینند. براى کودک، انتقاد بیشتر به حملهى شخصى شبیه است و بیشتر احتمال دارد که او را به دفاع
از خود وادارد تا همکارى، و خردسالان ممکن است درک نکنند که رفتارى که در پیش گرفتهاند نپذیرفتنى است، نه خودشان.
با این همه، هنوز هم مىتوانیم به فرزندانمان بگوییم که تنها رفتارشان را دوست نداریم. اگر ما براى توجه به اثر کلماتمان وقت صرف کنیم، مىتوانیم آنچه را لازم است بگوییم، بدون اینکه شخصیت کودک را تحقیر کنیم. صرف نظر از آنچه اتفاق افتاده است، ما مىتوانیم به آنان بفهمانیم که خودشان خوباند؛ حتى اگر رفتارشان خوب نبوده باشد.
پدر ویلیام همین که صداى شکستن را شنید، دقیقا فهمید چه اتفاقى افتاده است. او به آرامى از آشپزخانه به سوى پنجرهى اتاق نشیمن رفت، جایى که خردههاى شیشهى شکسته بر روى زمین پخش شده بود. پسر هشت سالهى او بهت زده و نگران بیرون ایستاده بود. چوب بیسبال نزدیک او بر روى زمین قرار داشت و توپ بیسبال در اتاق نشیمن بود!
پدر پرسید: «حالا دلیل این قانون را که هیچ وقت نباید نزدیک منزل بیسبال بازى کنى فهمیدى؟«
ویلیام نگاهش را به زمین دوخت: «بله پدر؛ ولى من خیلى مراقب بودم.»
پدر خیلی محکم پاسخ داد: «نه ویل، قانون نمىگه مراقب باش، مىگه دور باش.«
ویلیام از پدر پوزش مىخواهد و امیدوار است بحث تمام شود.
پدر خیلى محکم به او نگاه مىکند. «خب، بذار ببینم تعمیر شیشه
چقدر خرج داره، بعد حساب مىکنیم چند وقت طول مىکشه تو پول تو جیبیت رو براى پرداخت اون پس انداز کنى.«
ویلیام کم کم معنى کلمات را درک مىکند و به نتیجهى اشتباهاتش پى مىبرد. پدر مىبیند که شانههاى کوچک ویلیام در زیر سنگینى بار مسئولیت فرومىافتد.
پدر که دید پسرش با دقت گوش مىدهد، اعتراف کرد: «مىدانى، یک بار وقتى به سن تو بودم و شیشهى پنجرهاى را شکستم پدربزرگت وادارم کرد پول آن را بپردازم.«
»واقعا؟«
پدر پاسخ داد: «خیلى هم طول کشید و باید بگم که بعد از اون من هرگز شیشهاى رو نشکستم. حالا برو یک جارو و خاک انداز بیار تا خرده شیشهها رو جمع کنیم.«
تأکید زیاد بر تنبیه و سرزنش موجب جدایى مىشود، نه نزدیکى. حقیقت این است که همهى ما اشتباه مىکنیم و اتفاق هم پیش مىآید. رویارو شدن دوستانه و مساعدت آمیز با این اشتباهها و اتفاقها موجب مىشود فرزندان ما آسانتر و به طور تجربى میان آنچه آنان انجام دادهاند و آنچه «اتفاق افتاده است» ارتباط برقرار سازند و تصمیم بگیرند چه کنند تا در آینده کارها به درستى پیش برود.