جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

در گرماگرم ماجرا

زمان مطالعه: 4 دقیقه

ابى، شش ساله، در کنار میز آشپزخانه ایستاده، گلهایى را که چیده در تنگى گذاشته است و مى‏خواهد آن را از آب پر کند، ناگهان، تنگ واژگون مى‏شود، آب مى‏ریزد، گلها و برگها در همه جا پخش مى‏شوند. ابى، خیس و گریان در این میان ایستاده است که مادر سر مى‏رسد.

با خشم فریاد مى‏زند: «واى، نه! تو چقدر دست و پا چلفتى هستى؟» همه‏ى ما چنین جملاتى را گه گاه به کار مى‏بریم. گاهى بدون فکر کردن واکنش نشان مى‏دهیم، کلمات آن چنان سریع از دهان ما بیرون مى‏آیند که موجب شگفتى خودمان مى‏شوند. ممکن است خسته باشیم، یا از موضوعى که به این ماجرا هیچ ربطى ندارد نگران باشیم. با این حال، براى تغییر آهنگ و جلوگیرى از اینکه این حادثه‏ى جزیى به انفجارى بزرگ تبدیل شود که به احساس خودارزشى کودک آسیب جدى برساند، دیر نیست. اگر مادر ابى خود را آرام سازد و از اینکه فریاد زده است پوزشخواهى کند، ماجرا بهتر سر و سامان مى‏گیرد و ابى احساس بدى درباره‏ى خودش پیدا نخواهد کرد؛ حتى اگر در مورد آن حادثه احساس بدى داشته باشد. در صورتى که، چنانچه مادر به سرزنش کودک خود ادامه دهد، ممکن است ابى به تدریج خود را شخصى دست و پا چلفتى و بى‏عرضه ببیند.

من مى‏دانم مهار کردن احساسات زیان آور ما، حتى زمانى که آگاهیم براى کودکانمان بهترین کار است، همیشه آسان نیست. بیشتر ما براى درک و تسلط بر واکنش‏هاى عاطفى خود باید به طور جدى بکوشیم، به کار بردن جملاتى مانند «چطور این اتفاق افتاد؟» که بر حادثه تأکید دارد، نه بر کودک در چنین مواردى بسیار مفید است. این کار نه تنها سبب مى‏شود احساسات شکست و بى‏کفایتى در کودک فروکش کند، بلکه براى‏

آموزش سازنده نیز فضا ایجاد مى‏کند. با تشویق کودک به سخن گفتن درباره‏ى صحنه‏هاى ماجرا، شما از موردى به مورد دیگر هدایت مى‏شوید و حتى ممکن است دریابید در آینده چگونه مى‏توانید متفاوت رفتار کنید.

با صرف وقت بیشتر براى برنامه‏ریزى و تعیین مرزها در آغاز کار مى‏توان از بعضى رخدادها جلوگیرى کرد. بیشتر وقت‏ها فرزندان ما مى‏خواهند ما را خوشحال کنند و ما در ابتدا با روشن ساختن آنچه از آنان مى‏خواهیم مى‏توانیم این کار را برایشان آسان‏تر سازیم. پیشنهادهاى ما باید ویژه و مناسب سن آنان باشد و به شکلى گفته شود که اطلاعات واقعى را به کودک بدهد و او بتواند آنها را به عنوان راهنماى رفتارش به کار گیرد.

یک روز بارانى بن(1) چهارساله از مادرش اجازه خواست تا او و دوستش با خمیرهاى بازى، حیوان درست کنند. مادر که سرگرم محاسبه‏ى صورتحسابها بود وسوسه شد که به سادگى موافقت کند و بچه‏ها را با وسایل بازى تنها بگذارد. او، پس از چند لحظه، تصمیم خود را تغییر داد، بلند شد و پرده‏ى حمامى را که براى این منظور نگاه مى‏داشت بیرون آورد، بر روى زمین پهن کرد و به بچه‏ها گفت: «وسط این پرده بنشینید، اطراف آن را صاف کنید و به این ترتیب جاى حسابى براى مزرعه‏ى حیوانات خود خواهید داشت.«

در حالى که پسرها خمیرهاى بازى را روى پرده‏ى نایلونى مى‏گذاشتند بن از مادر پرسید: «ما مى‏توانیم از کاردهاى آشپزخانه استفاده کنیم؟«

مادر پاسخ داد: «کارد نه. کاردهاى آشپزخانه براى بازى نیستن. تیزبرهاى شیرینى چطوره؟«

بن گفت: «خوبه. و چند تا هم قاشق چوبى؟«

مادر گفت: «باشه.» و وسایل مورد نیاز را به آنان داد و گفت: «بچه‏ها، یادتون باشه بعد از بازى، خودتون همه چیز رو مرتب کنین.«

چند دقیقه وقتى که مادر در آغاز بازى بچه‏ها صرف کرد، کار او را دچار وقفه ساخت؛ ولى مانع از آن شد که در آخر بازى مجبور شود براى ناراحت نکردن آنان خودش وقت بیشترى را صرف پاک کردن فرش از خمیرهاى بازى کند. زمانى که او صرف بچه‏ها کرد، همچنین به بن این فرصت را داد که درباره‏ى لوازم آشپزخانه که مى‏خواهند با آن بازى کنند با مادر گفت و گو کند. اگر چه این راه به صرف وقت نیاز دارد، اجازه مى‏دهد امکانات آشکار و گزینش‏ها مشخص شود. همچنین موجب مى‏شود کودکان فرصت مناسبى براى تمرین تصمیم گیرى داشته باشند. شرکت مؤثر کودکان در تصمیم گیرى، به آنان کمک مى‏کند از خودشان به عنوان انسانى با کفایت تصویرى مثبت به دست آورند.

با واقع بینى، در خواهیم یافت که ما همیشه وقت کافى و فرصت آینده نگرى لازم و دقیق براى اداره کارهاى روزانه نداریم.

روزى یکى از دوستانم سعى داشت دختر پنج ساله‏اش، کتى، را تشویق کند زودتر آماده شود تا با هم از خانه بیرون بروند که کارهایى را انجام دهند مادر تصمیم داشت کتى را به آرایشگاه ببرد و موهاى او را کوتاه کند. هنگام حرکت مادر مى‏گوید: «عزیزم عجله کن.» ما داریم مى‏ریم موهاى تو رو کوتاه کنیم. و من نمىخوام دیر برسیم.«

کتى که غافلگیر شده است، ناگهان به شدت خشمگین مى‏شود و شروع به داد و فریاد و مخالفت مى‏کند. مادر بسیار ناراحت مى‏شود و او را «خودسر و لجوج» مى‏خواند. این حرف آنچنان موجب ناراحتى کتى مى‏شود که نمى‏تواند هیچ حرفى بزند. پیامى که کتى از این کلمات مى‏گیرد این است: «تو بدى؛ زیرا خودسرى«

سرانجام، وقتى کتى آرام مىگیرد، توضیح مى‏دهد که تصمیم داشته است چتریهاى مویش را بلند کند و نمى‏خواهد آنها کوتاه شوند. مادر، با فهمیدن دلیل این همه جار و جنجال، ناباورانه به او خیره مى‏شود و سپس مى‏گوید: «بسیار خب عزیزم، ما به آرایشگر توضیح مى‏دیم و به اون مى‏گیم که چتریهاى تو رو کوتاه نکنه!«

اگر مادر کتى هنگام خوردن صبحانه درباره‏ى رفتن به آرایشگاه با او گفت و گو کرده بود، احتمالا مى‏توانست از بروز چنین جار و جنجالى جلوگیرى کند.

البته، صرف نظر از اینکه ما تا چه حد انعطاف پذیر و صبور باشیم تا

بتوانیم مشکلات را از قبل پیش بینى و پیشگیرى کنیم، همیشه اوقاتى وجود دارد که ما با فرزندانمان مخالف هستیم. پس مسئله این است که چگونه با کمترین آسیب اختلافات را برطرف کنیم. هیچ کس در بن بست پیروز نمى‏شود. به همین دلیل، مادر کتى به حق دخترش در تصمیم‏گیرى براى مدل موهایش احترام گذاشت. این سهیم شدن در تصمیم گیرى‏هاى جزیى، همچنان که کودکان به سنین نوجوانى مى‏رسند موجب ایجاد اعتماد در گفت و گوهاى آینده بر روى مسائل بزرگ‏تر مى‏شود. اگر فرزندان ما بدانند به گفته‏هایشان گوش مى‏دهیم و به عقایدشان احترام مى‏گذاریم، به گفت و شنود با ما و تبادل نظر براى حل مشکلات، تمایل بیشترى خواهند داشت.


1) Ben.