قرب تو پایین به بالا جستن است
قرب حق از حبس هستی رستن است
شیخ ابوسعید یک بار به طوس رسید. مردمان از شیخ استدعای مجلس کردند، شیخ اجابت کرد. بامداد در خانقاه استاد، تخت بنهادند و مردم می آمدند و می نشستند. چون شیخ بر تخت شد و مقربان، قرآن برخواندند و مردم می آمدند چندانکه کسی را جای نماند. معرفت برخاست و گفت: «خدایش بیامرزد که هرکس، از آنجا هست، یک گام فراتر آید.«(1)
شیخ گفت: و صلی الله علی محمد و آله اجمعین، و دست بر وی فرود آورد
و گفت هر چه ما خواستیم گفت و جمله پیغامبران بگفته اند، و بگفت: خدایش بیامرزاد که، هرکس از آنجا که «هست» یک گام «فراتر» آید. چون این کلمه را بگفت، از تخت فرود آمد و آن روز بیش نگفت. و اما بعد. . . و این حکایت، حکایت حکمت از یاد رفته ای است که آن را نادیده گرفته ایم زیرا ما هنوز به دانش آموزان یاد نداده ایم چگونه از آنچه هستند به سوی آنچه باشند گامی فراتر نهند. چگونه از خود واقعی فاصله بگیرند و به خود آرمانی روی آورند! چگونه قالب های خود از خود بر کنند؟ و چگونه از خود میان بینی، خود محوری و خود مداری خارج شوند. این همه یعنی، آن بخشی از تربیت متعالی، که گاهی از دید ما و دانش آموزان پنهان مانده است.
ما هنوز به فرزندانمان یاد نداده ایم که چگونه برای به خود نزدیک شدن، از خود فاصله بگیرند و چگونه برای ماندگار شدن نعمت هایشان، آنچه را که دوست دارند، به دیگران هدیه کنند و چگونه برای آزاد شدن از خود، بنده ی خدا شوند و چگونه برای رهایی از ترس ها، خوف الهی را در خود زنده کنند و چگونه برای بی نیازی، قناعت را پیشه کنند و برای نجات از زجر و سختی، از دشواری ها لذت ببرند، و چگونه نعمت را در بلا (و نه در رفاه) بیابند و. . . و چه زیبا گفت که: «چه دانم های بسیار، ولیکن من نمی دانم» اینها، آن پنهانی های نهفته در پس زمینه های تربیت دینی است که گاه از آن فاصله گرفته ایم.
اما درسی دیگر از این حکایت، این که در تعلیم و تربیت فعال، برای آن که دانش آموزان پیام های تربیتی را بهتر درک کنند، باید قدری از هجوم
تبلیغی و غرقه سازی دائمی مفاهیم باز ایستاد. یکی از روش های وارونه در تربیت به ویژه در تبلیغات، این است که مخاطبان، قبل از آنکه خود احساس تشنگی به پیام را داشته باشند، ما آنها را غرق در پیام های خود می کنیم. قبل از آنکه فرصت دهیم تا خود را بشناسند، خودشان را برایشان می نمائیم. قبل از آنکه فرهنگ اصیل خود را در جامعه کشف کنند، با هجوم کلمات و تبلیغات اشباع کننده و نه اشتها آور! آنها را از ادراک آگاهانه و کشف و بازیابی فرهنگ خود، دور می سازیم.
رو کناری گیر، گر سیر جهانت آرزوست
کس در اثنای شنا، کی سیر دریا می کند
حال، اگر به همین طریق بخواهیم یک موضوع را بهتر بفهمیم و عمیق تر بشناسیم باید قدری از آن موضوع فاصله بگیریم. همچون خلبان هواپیما که وقتی از زمین فاصله می گیرد، بهتر می تواند آنچه را بر روی زمین است مشاهده کند. تنها با فاصله گرفتن از محیط است که می توان بر محیط مسلط شد. تا زمانی که یک پدیده را از درون می نگریم، غرق جزئیات آن هستیم و نمی توانیم کلیت آن را به خوبی مشاهده کنیم. اما اگر از آن فاصله بگیریم چشم انداز و افق دید ما در مشاهده ی آن پدیده قوی تر و وسیع تر می شود. جالب است بدانیم اغلب دانشمندانی که در یک رشته ی خاص به کشفیات و اختراعات بزرگی دست یافته اند، در وهله اول به هیچ وجه متخصص در آن رشته نبوده اند! به عنوان مثال در حوزه ی تعلیم و تربیت فلاسفه و مریبان بزرگی که در رشته ی خود واضع و بنیان گذار نظریه های جدید بوده اند در ابتدای امر در رشته ای غیر از آن رشته ای که در آن تحول بنیادی ایجاد کرده اند مشغول
تحصیل بوده اند. از جمله «ویلهم وونت» بنیان گذار روان شناسی علمی، در ابتدا فیزیولوژیست بود و از طریق این رشته به مکاشفات بزرگی در علم روان شناسی دست یافت و یا «فروید«، ابتدا عصب شناس و پزشک بود و یا «بی اف اسکیز«، از بزرگان روان شناسی رفتاری نگر، در ابتدا در رشته حقوق مشغول تحصیل بود. به همین ترتیب تعداد قابل توجهی از کسانی که در دانش آموزش و پرورش و فلسفه تعلیم و تربیت پایه گذار تحولات اساسی بودند از نظر حرفه در حیطه های دیگری غیر از تعلیم و تربیت فعالیت می کردند. برای مثال «کمنیوس«، مربی بزرگ، فردی روحانی و فیلسوف بود که به نوآوری هایی در ایجاد مدارس فعال دست زد، یا «ژان ژاک روسو» مربی بزرگ فرانسوی هیچگاه تجربه تجربه کلاس داری نداشت ولی بزرگ ترین نظریه های تربیتی را در روش کلاس داری و تربیت کودکان ارائه کرد. و یا «فروبل» که مبدع کودکستان و مدافع پرورش قوای حسی- حرکتی کودکان است اساساً شیمیدان و فیلسوف بود. پرورشکاران بزرگ معاصر نیز از جمله «جان دیویی«، «مونته سوری«، «کلا پارود» و «دکرولی» همگی در ابتدا پزشک بودند. پستالزی نیز که شاید یکی از مشهورترین دانشمندان آموزش و پرورش باشد، فقط به کار پرورشکاری پرداختهاست و به کار روی لوح (در تعلیم نوشتن) و آن هم بیشتر به دلایل اقتصادی مشغول بود. و یا پیاژه یک زیست شناسی و جانورشناس بود ولی یکی از جامع ترین نظریه ها را در تبیین تحول دوره های هوش کودک ارائه داده است. به هر حال، همه آنچه که گفته شد نشان دهنده ی آن است که برای بهتر فهمیدن و تسلط بیشتر بر یک رشته و یا موضوع مورد مطالعه در عین حالی که باید از درون و از نمای نزدیک به آن نگریست، دور شدن و
فاصله گرفتن از آن نیز یکی از شیوه های تفکر و مطالعه در پدیده ها است. به همین ترتیب برای شناخت خود و تسلط بر نفس خویش باید قدری از آن فاصله گرفت زیرا تا از خود کنده نشویم، به خود باز نمی گردیم. و تا به خود باز نگردیم به حقیقت خود پی نمی بریم. و تا به حقیقت خود نرسیم خدا را نخواهیم یافت که گفت «من عرف نفسه فقد عرف ربه«.(2)
1) تذکرة الاولیاءگر تو را میل عالم قدم استترک خود گفتن اولین قدم استنرسی تا تو با تو هم نفسیقدم از خود برون نهی برسیتا طلاق وجود خود ندهیپای در عالم قدم ننهیتا وداع جهان جان نکنیره بدان فرخ آستان نکنی.
2) غررالحکم، جلد 2، ص 625.