تقدیم به جویندگان حکمت
نه آنچه داریم دانیم
نه آنچه دانیم داریم!
»پیر هرات«
»ای درویش! آدمی نه چنان است که هرچه بشنود «بداند» و نه چنان است که هرچه بداند در آن «مقام» باشد. زیرا که از شنودن تا دانستن راه بسیار است و از دانستن تا به عمل آوردن، عقبات بی شمار. پس هرکس که این رساله بخواند باید که گمان نبرد که آنچه مراد گوینده است تمام معلوم کرده و هرکس که مراد گوینده معلوم کند باید که این دعوی نکند که این مقام وی گشت. و آن که در این مقام باشد او را حاجت به گفت زبان نباشد که من در این مقامم. اقوال و افعال وی خود گواهی دهد که وی در این مقام است.«(1)
و اما بعد. . . امروزه، گرداگرد جریان ها و نظام های تعلیم و تربیت رسمی و غیر رسمی هرج و مرج مشمئز کننده و مسموم کننده ای برقرار است. صوری نگری های کودکانه، آزمون و خطاهای ناشیانه، در جازدگی های «دوارگونه» و برنامه ریزی ها و تصمیم گیری های کوته نظرانه، فرایند تعلیم و تربیت را از یک جریان «سیال» و «خلاق» به یک کارخانه ی ریخته گری در حد کتاب های آشپزی تقلیل داده است. اتلاف منابع نیروهای انسانی و هدر دادن سرمایه های مادی، نازایی و عقیم بودن شیوه های تبلیغی، عایق بودن روش های تربیتی و وارونه گشتن نتایج نصایح اخلاقی، همه و همه حاکی از جدا شدن از «ریشه» ها و پیشینه های اصیل فرهنگی، فراموش کردن «سرچشمه«ها، و بریده شدن از شاخسار تنومند و پربار «فرهنگ خودی» است.
دور شدن از گنجینه های عرفان و ادب فارسی و رها کردن آثار گران بار و شور انگیز و بی نظیر فرهنگ و میراث ایران اسلامی به منزله ی جدا شدن ساقه از ریشه و ریشه از خاک است. بازگشت به «ریشه» ها برای کشف و باز تولید «حکمت» های گم شده در متون دیرینه و در فرهنگ کهن این مرز و بوم- که از دوران های گذشته به عنوان «سرزمین فرشتگان» شناخته شده است- نشانه ی فرهیختگی، عظمت و شکوه اندیشه ورزانی است که از جهان » قیل و قال» و از سیطره ی حاکمیت جزمی «علم و آمار» و از فضای» داده و داده پردازی» به گستره ی طربناک «حال و ذوق«، عشق و هنر، شوریدگی و سرخوشی وارد می شوند تا به دور از جزمیت های علمی و فارغ از آزمایشگاه های حیوانی، نگاهی دیگر از نوعی دیگر به «خود» و فرهنگ خویش بیندازد تا از این چشم انداز بلند، زیبایی و عمق حیات طیبه را آن گونه که خداوند رحمان در فرقان درخشان خود بیان کرده است بیابند.
نگاهی «نو» به متون «کهن» و برداشتی تازه از اندیشه های اندیشمندان دیرین که برخاسته و برگرفته از تعالیم عالیه ی دین اسلام و فرهنگ و عرفان پویای علوی است، به دست یافتن اقیانوسی بیکران و زلالی می ماند که عطش هر تشنه ای را با هر ذوق و سلیقه ای فرو می نشاند. و گمشده ی هر جوینده ای را که به دنبال حکمت های جاودانه و روشنگر است پاسخ می دهد.
و اما باز هم برگردیم به «تربیت» این واژه همیشه «رایج» اما پنهان و غایب، این قربانی شونده ی تربیت کنندگانی که خود قبل از تربیت خویش به تربیت دیگران می پردازند. قبل از باریدن، سیل به راه می اندازد و قبل از بال درآوردن به پرواز می آیند و قبل از به پا ایستادن با شتاب می تازند! این گونه است که تربیت «فطری» قربانی تربیت «تصنعی» و «تزئین» رفتار جایگزین «تعمیق» روان شده و تظاهر به گفتار خوب مانع زبان باطنی و خلوص و زلالیت وجود گشته است و تربیت «بیرون«، تربیت «درونی» را تعطیل و تبلیغات صوری، بلاغت و رسایی کلام را خنثی و شعار و لفاظی و حرافی، تشنگی و عطش درونی را به اشباع کاذب و تهوع آور تبدیل کرده است.
در چنین شرایطی است که آنچه در پی تقویت آن هستیم، تضعیف می گردد و آنچه تبلیغ می کنیم به ضد تبلیغ بدل می شود و آنچه برای ایجاد «گرایش» انجام می دهیم به «زدایش» تبدیل می گردد.
بنابراین، طبیعی خواهد بود که در این کنش و واکنش «وارونه» و معامله ی خسران زده، هرگونه معرفتی که به دست می آید و هر روشی که برای نزدیک شدن به هدف آغاز می گردد و هر ابزاری که برای دستیابی به تعلیم و تربیت مطلوب به کار گرفته می شود خود به دامی خطرناک و
ضربه ای ویرانساز تبدیل شود، یعنی در همان لحظه که می خواهیم به طور عمدی و دیکته ای و آمرانه تربیت فرزندان خود را آغاز کنیم، در همان حال، مانع تربیت آنها شده ایم و در همان زمانی که آموزش کودکان را اراده می کنیم اراده ی آنها را به درس و مدرسه تضعیف می کنیم. در همان هنگامی که در پی هنجارپذیری و فرهنگ پذیری آنان بر می آییم به هنجارگریزی و فرهنگ ستیزی آنها دامن می زنیم! به همین ترتیب، از زمانی که برای مشارکت دادن صوری و مکانیکی نوجوانان در فعالیت ها و مسئولیت های اجتماعی اقدام می کنیم، زمینه ها و شرایط خودانگیخته و خودجوش آنان در فعالیت های اجتماعی را از بین می بریم. و در همان حالی که در پی تقویت ارزش ها و پرورش روحیه ی دینی و مذهبی آنها بر می آییم، پسرفت در گرایش و پذیرش درونی آنها آغاز می گردد.
اشکال کار کجاست؟ منشاء این وارونگی و نابسامانی ها چیست؟ ریشه ی این انجام بد فرجام در کجاست؟
به نظر می رسد پاسخ این سؤالات در سطور قبل به طور ضمنی داده شده است و آن را بی اعتنایی به «حکمت» های فراموش شده و ریشه های به جا مانده و گنجینه های مدفون شده است. زیرا حکمت انسانیت را رها و به علوم انسانی تکیه کرده ایم و در عین برخورداری از این دریای بیکران، دل به شبنم ها سپرده ایم و «کل» را رها و به جزء اکتفا کرده ایم. به قول مولانا:
چون به دریا می توانی راه یافت
سوی یک شبنم چرا باید شتافت
هرکه داند گفت با خورشید راز
کی تواند ماند با یک ذره باز
هر که کل شد جزء را با او چه کار
وانکه جان شد عضو را با او چه کار
گر تو هستی مرد کل، کل را ببین
کل طلب، کل باش، کل شو، کل گزین
ما باید به کلیت خویش، که همان کلیت دین و فرهنگ و ادبیات عرفانی است باز گردیم و از حکمت های بالنده و گوهرهای تابنده و هنرهای زیبنده ی آن توشه برگیریم که راه بس دراز و پیچیده است و حکایت تعلیم و تربیت آدمی بسی راز آلوده و پیچیده تر. از این رو، آنچه از نگاه حکمت جویانه ی خود می گذرانید تلاشی است برای راهیابی به این اقیانوس زلال و صید کردن صدف های گهربار خزائن اسلامی و مکاشفات عرفانی و شهود و اشراق معنوی در فرهنگ دیرینه مان تا از این رهگذر آنچه که در قلمرو روش ها و منش های تربیتی است، به دست می آید. امید است که جویندگان اهل حکمت از این گزینه ها، گزیده های نیکوتر در اندیشه های حکیمانه ی خویش خلق کنند و این کمترین را نیز از اندیشه و بصیرت خویش بی نصیب نگذارند.
عبدالعظیم کریمی
پائیز 76
1) کشف الحقایق: عزیز الدین نفسی، به اهتمام احمد مهدوی دامغانی، ص 65.