جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

یادیگری یعنی؛ تجربه خطا

زمان مطالعه: 5 دقیقه

نقدی بر نگاه خطا گریزی در آموزش و پرورش

من چه غم دارم که ویرانی بود

زیر ویران گنج سلطانی بود(1)

باغبان از آن جهت شاخ سبز را می برد تا نخل، قد کشیده و شاخ و بر دهد. شخص دانا علف ها را از باغ می کند تا باغ میوه دار و خرم گردد. طبیب دندان بد را از آن جهت می کند که بیمار از درد راحت شود.

می کند دندان بد را آن طبیب

تا رهد از درد بیماری حبیب

زندگی و حیات بالنده در مرگ قاهرانه است.(2)

آورده اند: هیچ چیز تا «نشکست«، «آباد» نگشت. . . نه گشایش خرابی کم از افزایش عمارت است و نه ولایت خزان،

که از سلطنت بهار است.(3)

همه ی این لطافت ها از زبان لطیف نگران عالم عقبی از آن جهت آمد که نگاهمان را به نعمت «شکست» و برکت «خطا» و ظرافت «نقص» و عطش «نیاز» و گنج «رنج» و زایندگی «مرگ» تغییر دهیم! چرا که اگر تنها یک عامل برای موفقیت در زندگی وجود داشته باشد، آن عامل قابلیتی است که آدمی برای بهره برداری از «شکست» و توشه گیری از «خطا» و زیاده طلبی از «نقص» و گنج خواهی از «رنج» و حیات ورزی از «مرگ» دارد. هر موفقیتی در زندگی افراد، از آن جهت رخ داده که آنها توانسته اند شکست ها، خطاها، نقص ها و رنج های خود را سرمایه ی رشد و تعالی و بهانه ی کشف لایه های پنهانی شخصیت خود قرار دهند. شکست و جرئت خطاپذیری نه تنها ما را برای موفقیت های متعالی آماده می کند، بلکه هیچ چیز به اندازه ی میل شدید به کسب پیروزی، خطا و نواقص را جبران نمی کند.

از این روست که گفته اند؛ شجاع کسی است که از شکست نهراسد، و انسان کامل عاشق کسی است که اشتهای «طلب» را به اشباع از «مطلوب» ترجیح دهد.

گویا برای همین است که از ویژگی های بزرگان هنر و خالق اندیشه های تازه و زالال آن بوده است که شهامت «خطاپذیری» را بر ذلت «خطاگریزی«،

ترجیح می دادند. آن ها خطا را ننگ و عار نمی دانستند؛ بلکه راز پیشرفت خود را در اصلاح خطاهای خود می دیدند. پس هر قدر تجربه ی خطاپذیری شان فزون تر، تجربه اصلاح گری آن ها بیشتر، این در حالی است که در مقابل چنین نگاهی به پیشرفت واصلاح، تفکری است که راه پیشرفت خود را در «خطاگریزی» و پرهیز از «شکست» می جوید.

شاید این تعبیر شگفت انگیز از سینماگر بزرگ معاصر دور از منطق این گفتار نباشد که؛ «ما نه از راه افزودن، بلکه از راه کاستن خلق می کنیم«.(4)

از این گفته ها و نکته ها به همراه تفسیر و تعبیری کوتاه که به عمل آمده، مشخص می گردد که پیشرفت به یک معنی تجربه ی خطاها و به معنای وسیع تر، اصلاح خطاهاست. پس هر چه تعداد خطاها بیشتر باشد، فرصت کشف و ابداع بیشتر است!

اگر بخواهیم یادگیری فعال را در اذهان خلاق بارور سازیم، راهی جز این نداریم که آموزش را در قلمرو انتقال شیوه های کشف حقیقت از راه «تجربه خطا» معنا کنیم و به دانش آموزان جرئت خطا کردن و شهامت «افتادن» برای برخاستن را بدهیم تا ایستادن را تجربه کنند. هم چون کودکی که در هنگام راه افتادن، تمام موفقیت های خود را برای به پا ایستادن، از افتادن های خویش هزینه می کند.(5)

باید این باور را با تمام وجود آشکار ساخت که تربیت، «زیستن با حقیقت«

است، حقیقتی که در پس خطاها کشف می شود. معلم باید در نقش تربیتی خود، حقیقت را با وجود خود و در متن زندگی خویش به دانش آموزان بیاموزد. این آموزش نه از راه اتقال، که از راه اکتشاف و نه از مسیر همگانی که از گذرگاه های منحصر به فردی که پیمودن آن برای هر یک از یادگیرندگان متفاوت است میسر است.

حال اگر بخواهیم، آموزش و پرورش «خطاپذیر» را جایگزین آموزش و پرورش «خطاگریز» کنیم باید منظر، نگاه و نگرش خود را در زاویه ای دیگر قرار دهیم. این تغییر زاویه دید یا بهتر بگوییم این تحول در باورهای موجود، نیازمند انقلاب بنیادی در «روش«ها، «بینش» ها، «منش«ها و «نگرش» های تربیتی است.

»گاستون باشلار«، شناخت شناس بزرگ فرانسوی در مورد نظام تربیتی مبتنی بر «خطا» بر این عقیده بود که: نباید «خطا» را بازتاب ذهن خسته تلقی کنیم؛ بلکه باید آن را یک مانع شناخت شناسی و یا بهانه ای بدانیم که در برابر عمل شناخت و معارضه جویی با واقعیت قرار می گیرد و از ناحیه کسی صادر می شود که می خواهد با واقعیت به طرز منحصر به فردی مواجه شود. «پائولوفریر» صاحب نظر در تعلیم و تربیت معاصر، در تفسیر این گفته «باشلار» می افزاید: مفهوم خطا در نظریه ی باشلار را باید همگانی کرد. اگر تمام معلمان و مربیان خطا را به خودی خود مانعی در برابر شناخت ندانند، خود خطا تبدیل به مرحله ی ضروری در شناخت می شود.(6)

از این رو، و افزون بر آن چه گفته شد باید تأکید کنیم که: معلمان و مربیان هم در گفتار و نگرش و هم در رفتار و عمل باید به دانش آموزان خود بفهمانند

که خطا، نشانه ی نقص دانش آنها نیست و دلیل عدم صلاحیت آنان شمرده نمی شود، بلکه بر عکس. «خطا» مرحله ی شروع فرآیند یادگیری است. برای مثال، ممکن است کسی برای یافتن چیزی در ابتدا به طور تصادفی یا طبیعی به سمت راست خود نگاه کند؛ حال آن که سرانجام آن را در طرف چپ خود خواهد یافت.

کیست که نداند این درست یافتن مرهون خطایی است که در ابتدا مرتکب شده و این خطا خود جلوه ای از درست دیدن است؟ بنابراین، وقتی «خطاکردن» را پی آمد منطقی پیشرفت و جست و جو بدانیم، دیگر نباید دانش آموزان را برای ارتکاب آن تنبیه کنیم. بلکه برعکس، باید فرصت تجربه خطا را برای کشف درستی به او بدهیم. هم چنان که ادیسون در اختراع برق صدها راه خطا را طی کرد تا راه صواب را دریافت و این صواب به برکت خطاهایی بود که انجام داده بود.

پس درست تر آن است که نیروی محرکه ی پیشرفت را در اصلاح خطا تلقی کنیم و راه ترقی را در فرآیند شکل گیری خطا و صورت بندی جبران آن به حساب آوریم. پیشرفت عقل و نیروی خردورزی و اندیشه زایی انسان متضمن پی بردن به خطاهایی است که پی در پی کشف می کند و آن چه ما را عاقل تر می کند دانستن چیزی است که پیش از آن نمی دانستیم.

تاریخ تمدن چیزی جز شرح فرآیند خطاپذیری و جبران آن نیست. امید است روزی و روزگاری به مرحله ای از نظام برنامه ریزی آموزشی و نظام ارزشیابی دست یابیم که این دیدگاه به منزله ی عنصر کلیدی در بنیادهای نظری و عملی آن، کارکرد خود را نشان دهد. آن گاه به وضوح هر چه تماتر و با حیرت هر چه بیشتر تماشاگر صحنه هایی ناب و تازه و جلوه هایی زیبا و شگفت انگیز از عملکرد آموزش و پرورشی خواهیم بود که یادگیری را در گذار از خطاهای کمال زا تجربه می کند و موفقیت را در بهره گیری از شکست های

آگاهی بخش توسعه می دهد.


1) مولوی.

2) اشاره به آیه ی شریفه ی «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون‏«؛ به نقل از کتاب: حکمت آمیز و عبرت آمیز، نوشته ی محمدرضا رنجبر؛ ص 105.

3) اساساً انسان به عنوان ذهن شناسانده (سوژه) در گذار دائمی از نادانستگی به دانستگی، از خطا به اصلاح از جهل به علم، متحقق می شود. گذاری که بر آمده از خطاگری و انسان است و تلاش هایی که برای اصلاح آن خطاها انجام می دهد. بنیان خطاپذیری مواجهه ی شجاعانه با جهان است. چه جهان طبیعی و چه جامعه انسانی و یا به طبع خود آدمی. انسان با مواجهه شدن با خطا و اصلاح گری آن است که به توسعه ی خرد و گسترش دانش و تجربه ی خویش می افزاید، تاریخ پیشرفت و توسعه ی جامعه انسانی و تمدن های بزرگ بشری مرهون شکست ها و خطاهای بزرگ بوده است.

4) رو بربرسون؛ باد هر جا بخواهد می وزد؛ ترجمه ی بابک احمدی؛ تهران؛ انتشارات فیلم؛ 1319، ص 94.

5) آلن در کتاب مربیان بزرگ می گوید: تفکر واقعی هرگز جز از اشتباهات پشت سر گذاشته شده نمی زاید. از این راه کودک یاد می گیرد اشتباه کند و از خطا نترسد و از اندیشیدن نهراسد! صفحه 345.

6) گفتگوی پائولوفریره با مارسیودولنه کامپوس؛ پیام یونسکو، دی ماه 1369؛ ص 4.