در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم.
—
من کتابی دیدم، واژه هایش همه از جنس بلور؛
کاغذی دیدم، از جنس بهار؛
موزه ای دیدم، دور از سبزه؛
قاطری دیدم، بارش، «انشا«؛
اشتری دیدم، بارش سبد خالی «پند و امثال«؛
»سهراب سپهری«
از یاد برده ایم که نگاه کردن از «دیدن» آمد و گوش فرادادن از «شنیدن«، و. . . .
برای آن که نگاه کردن دوباره دیدن شود و گوش فرا دادن دوباره شنیدن شود.
نگاه کردن را با نگاه کردن، سرشار کن و گوش دادن را با گوش دادن
تا نگاه کردن و گوش دادن، سرشار و آسان شود؛
سپس به نگاه کردن نگاه کن و به گوش دادن گوش کن.
اندیشه را از چشم و از گوش بیرون کن.
نگاه کن، بی نگاه کردن که دیدن این است؛
گوش کن، بی گوش دادن که شنیدن این است.
»دائو؛ رابطه ها؛ ص 107«
آن چه مردم را دانشمند می کند، مطالبی نیست که اجبارا می خوانند؛ بلکه چیزهایی است که شخصا یاد می گیرند.
»فرانسیس بیکن«
شهرک علمی، کوچه پس کوچه های بسیاری دارد. ورود به هر بخش آن، برای ما فرصتی مغتنم است و ما می خواهیم از حداقل امکانات، بیشترین بهره را ببریم.
»فرازی از سند مجلس دانش آموزی«
تمام پیشرفت های جهانی بشر را مدیون مطالعات و مشاهدات آزاد و خودجوش می دانم.
»ادیسون«
زمانی که پنج سال داشتم، از موزه ی طبیعی دیدن کردم، این دیدار سرنوشت علمی مرا در همه ی مراحل زندگی تعیین کرد.
»جی گولد، دیرین شناس«
»موزه ها نه تنها حاوی چکیده ای از حکمت اند، بلکه عرصه ی نظریات و افکار مختلف نیز هستند. تلاش موزه ها بیش از آن که با دانش سر و کار داشته باشد، به «روایت موضوع» اختصاص دارد. در واقع در موزه ها، صحبت کردن درباره ی معناسازی و یادگیری در میان بازدید کنندگان و یا هر کس دیگری که ارتباطی با مجموعه های موزه دارد. امری مرسوم است. اشیا دارای مفاهیم و حکمت های متعددی هستند و با توجه به محتوای موزه، همه ی این حکمت ها و معانی، فی نفسه با ارزش اند. امروزه امر آموزش نه تنها مفهوم تفسیر اشیا و موضوعات را در بر می گیرد، بلکه شامل رمزگشایی و درک این تفسیر نیز می شود.«
»روبرت، 1997«