وقتی کودکی هیجان زده است، مهمترین گام در آموزش هیجان یاری او در نامیدن این هیجان ها است. در نمونه بالا، پدر کایل را یاری کرد احساس ناخوشایندش را
حسادت بنامد. مادر مگان برای یاری دخترش به شناخت مشکل چندین برچسب به احساسات او زد از جمله: «مضطرب«، «نگران«، «آزرده«، «عصبانی«، «ناراحت» و «ترسیده«. بیان واژه ها بدین شیوه به کودکان یاری می کند تا احساسات مبهم، ترسناک و ناخوشایند را به چیزی معنادار تبدیل کنند، چیزی با حد و مرز و بخشی طبیعی در زندگی روزمره. خشم، ناراحتی و ترس تجاربی هستند که همه انسان ها دارند و می توانند با آنها رو به رو شوند.
نامیدن هیجان ها با همدلی همراه است. والدی فرزندش را گریان می بیند و می گوید: «ناراحتی، مگه نه؟» اکنون نه تنها کودک می داند والدش او را درک کرده است، بلکه واژه ای برای توصیف احساس شدید خود دارد.
پژوهش ها نشان می دهند نامگذاری هیجان ها تأثیر آرام بخشی بر سیستم عصبی و یاری کودک برای بهبود سریع تر از پیشامد ناخوشایند دارد. گر چه مطمئن نیستیم این تأثیر آرام بخش چگونه روی می دهد، اما به نظر من گفتگو در مورد احساسی که تجربه می کنید نیمکره چپ مغز که مرکز زبان و منطق است را درگیر می کند و این امر می تواند کودک را در تمرکز و آرام شدن یاری کند. همانطور که پیشتر شرح دادیم آموزش شیوه های آرام ساختن خود به کودک بی شمار هستند. کودکانی که خود را از سنین پایین آرام می کنند چندین نشانه هوش هیجانی را در خود نشان می دهند: داشتن تمرکز بهتر، رابطه بهتر با گروه همسالان، پیشرفت تحصیلی بیشتر و سلامت عمومی مطلوب.
بنابراین پیشنهاد من به والدین، یاری فرزندشان برای یافتن واژه هایی برای توصیف آنچه احساس می کنند است. نه به این معنا که به کودکان بگویید چه احساسی باید داشته باشد بلکه به معنای یاری او برای یافتن واژگانی که به وسیله آنها هیجانش را بیان کند.
کودکان هر قدر دقیق تر بتوانند احساسات خود را به صورت واژه بیان کنند بهتر است، بنابراین تلاش کنید این شیوه را دقیق و درست به آنان آموزش دهید. برای مثال، اگر فرزند شما خشمگین باشد، افزون بر این خشم ممکن است احساس
ناتوانی و شکست، حالت انفجاری، سردرگمی، مورد عهد شکنی قرار گرفتن یا حسادت نیز داشته باشد. اگر غمگین باشد گاهی احساس آزردگی، نادیده گرفته شدن، حسادت، پوچی و دلگیری نیز دارد.
به خاطر داشته باشید که افراد معمولا هیجان های دوگانه را تجربه می کنند که برای برخی کودکان این امر می تواند مشکل آفرین باشد.
برای مثال، کودکی که به اردو می رود، به دلیل استقلال خود احساس غرور می کند و به خاطر دوری از خانه و دل تنگی احساس ترس نیز دارد. ممکن است کودک اینگونه فکر کند: «هر کس دیگری به غیر من برای رفتن به اردو خوشحال است، اما من هیجان زده هستم، پس چه ام شده؟» در این شرایط والدین می توانند به وسیله هدایت کودک به شناخت هیجانش و همچنین اطمینان دادن به او که داشتن چنین احساسات دوگانه ای امری طبیعی است، او یاری کنند.