جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کودک وخلاقیت

زمان مطالعه: 7 دقیقه

آزادی عمل، اعتماد به نفس، احساس مفید بودن و مسأله جویی و چراگویی، زیرساز، ذهنی آفریننده و خلّاق است. به کودکان خود اجازه ی این فرصت ها واظهارات گستاخ گرانه را بدهیم!

در بعضی از خانواده ها، محیط خانواده به علت وجود تلویزیون، کارکرد طبیعی خود را از دست می دهد و مناسبات طبیعی در آن از بین می رود. تلویزیون چنان اوقات اعضای خانواده را پر می کند که برای گفت وگو و فعالیت های مشترک به ندرت وقتی باقی می ماند. همچنین اگر تماشای تلویزیون جایگزین جنب و جوش، ورزش، بازی با دیگران، کارهای دستی، نقاشی، تفکر، دستکاری اشیاء، خواندن کتاب و. . . شود دیگر امیدی به ابتکار، نوآوری و مهارت آموزی کودک نمی توان داشت.

رمز خلاقیت و نبوغ در کودکان، ریشه در شیوه تفکر آن ها دارد. اگر روش نگاه آنان را نسبت به خود و محیط پیرامون تغییر دهیم؛ بگونه ای که هرچیز عادی و کهنه را تازه و نو ببینند و هر معلوم و دانسته ای را با دید نقّادی تحلیل کنند و هر واقعه ای را از نو بیافرینند، راه و رمز نبوغ را به آنان نشان داده ایم. زیرا نبوغ نابغه ها نه در کثرت معلومات و محفوظات آن ها بلکه در کثرت سؤالات و مجهولات آنان از پدیده ها و مشاهدات اطراف خود بوده است.

خلاقیت، نیروی ترکیب کننده ای است که می تواند افکاری کاملاً تازه را که هیچ علمی پیش بینی نکرده است، ترکیب کند. این تنها ممیزه از خلاقیت است. باید به کودکان خود اجازه دهیم در ترکیب این افکار، عناصر و مفاهیم ظاهراً بدون ارتباط، رابطه معنی داری برقرار کنند. زیرا خلاقیت به یک معنا یعنی ایجاد رابطه ی تازه بین مفاهیم کهنه!

ارزش «فراموشی» تا اندازه ای به میزان ارزش «یاد آوری» است. همان گونه که حافظه در رشد و خلاقیت ما نقش دارد، فراموشی نیز به رشد و خلاقیت ما کمک می کند اگر فراموشی نبود، یادگیری های قبلی، قالب ها و رسوب های فرا گرفته قبلی که غالبا هم مخدوش و ناقص است، مانع یادگیری مطالب جدید و نوآوری می گردید.

افرادی که مدت ها موضوعی فکرشان را به خود مشغول داشته و به راه حل آن دست نیافته اند، گاهی اوقات بدون ارتباط با موقعیت های زمانی و مکانی مربوط، موفق به حل مسأله خود گشته اند و در بیشتر موارد، فرد معمولاً مسأله را مدتی به دست فراموشی سپرده و به تفکراتی دیگر پرداخته است که ناگهان، انعکاس و تفکر مجدد رخ داده و راه حل ناگهانی کشف شده است. پس به اوقات فراغت و تفکرات و تأملات کودکان، بدور از ساعات و فضاهای کلاسی، به گونه ای دیگر بیندیشیم و به آن ها فرصت آزاد و رها شده ای بدهیم تا آن ها بدون فشار و کنترل، به تداعی آزاد در ذهن خود بپردازند.

تشویق کردن نه به معنای جایزه و پاداش، بلکه به معنای ایجاد شوق درونی است تا کودک از طریق لذّت درونی و انگیزه های طبیعی و فطری اش، به رفتار مورد نظر مشتاق گردد و اگر تشویق صرفاً بیرونی و با چشم داشت جایزه و کارت آفرین و تحسین دیگران همراه باشد، خود ضد تشویق است و مانع کنجکاوی و زایندگی درونی می شود.

قدرت دانش هر کس در قدرت درک مجهولاتی است که دارد و اگر بخواهیم فرزندانمان را عالم بار آوریم باید دامنه مجهولاتشان را افزایش دهیم.

دشوارترین و پیچیده ترین لایه های حقیقت در ساده ترین و سطحی ترین لایه های واقعیت نهفته است. تنها کافی است ذهنی نیوتنی داشته باشیم که از عادی ترین پدیده، چون افتادن سیب از درخت، یکی از شگفت انگیز ترین قوانین علمی را کشف کنیم. اگر کودکان حس کنجکاوی خود را از دست ندهند، هر کدام دانشمندی کوچک هستند که در آینده دانش های بزرگی را خلق می کنند.

تلویزیون، یک سرگرمی یک جانبه است که به کودک اجازه فعالیت متقابل نمی دهد. تماشای بیش از حد تلویزیون مانع رشد طبیعی کودک است. زیرا کودک در هنگام تماشای تلویزیون مجبور است فیلم ها و صحنه های مختلف را همان گونه که به طور غیر فعال به او عرضه می شود، بپذیرد و قوه تخیل و نیاز به نوآوری او بتدریج خاموش می گردد. شاید این تعبیر درست باشد که گفته اند «تماشای تلویزیون در حکم آدامس برای چشم است!»

عامل تعیین کننده در خلاقیت، نه استعداد و هوش، بلکه از آن دو مهم تر «انگیزه» برای انجام کارهای خلاق است. استعداد و ویژگی های شخصیتی و مهارتی، به والدین و مربیان نشان می دهد که کودک چه می تواند انجام دهد، ولی انگیزه نشان می دهد که چه کاری انجام خواهد شد.

برای افراد خلاق، پر مشغله ترین ایام، ایام فراغت است؛ زیرا تنها در این ایام، آن ها احساس آزادی، رغبت و لذت از زندگی را در خود می پرورانند و در چنین اوقاتی است که ذهنشان آزاد و افکارشان بارور و فعّال می گردد. پس لحظه لحظه ی این اوقات فراغت، با کار و کوشش در راه کشف و ابداع و نوآوری سپری می شود. کودکی، سرشار از این لحظات ناب است.

هرچیزی که کودک انجام می دهد و یا می گوید، می تواند خلاق به حساب آید؛ در صورتی که دو ضابطه را تأمین کند: اول آن که باید اساساً با کارهایی که قبلاً انجام داده و تمام چیزهایی که قبلاً دیده و یا شنیده متفاوت باشد. دوم آن که فقط نباید متفاوت باشد، بلکه باید صحیح بوده و در جهت رسیدن به یک هدف مفید باشد.

بهترین راه پرورش قوای ذهنی کودک این است که هر کاری را که به آن «رغبت» دارد و شخصاً می تواند از عهده اجرای آن برآید، انجام دهد تا در توسعه تفکر و خلاقیت او مؤثر باشد. پس اگر می خواهیم فرزندانمان مطالب و مفاهیمی را که در پی آموزش های آن هستیم بهتر فرا بگیرند، باید در شرایط و موقعیتی آن ها را مطرح کنیم که با آمادگی روانی ـ عاطفی همراه باشد.

توانایی های بالقوه ی خلاقیت، نوآوری، انعطاف و روانی تفکر در طبیعت کودکان، لایتناهی است. آن ها همه چیز را تازه و بدیع می نگرند و هر چیز عادی برای آن ها غیر عادی و حیرت انگیز است و این زیبا ترین و ظریف ترین احساسی است که آدمی در طول عمر خود تجربه می کند، اما متأسفانه با آموزش های تحمیلی و روش های ناشیانه ی تربیتی بزرگسالان، این قابلیت ناب و ظرفیت بی نظیر، به تدریج از بین می رود.

فرد خلاق در مرحله ی آفرینش و کشف، گذشته و آینده ی خود را از دست می دهد و تنها غرق در همان لحظه زندگی است که آن لحظه، فراتر از یک عمر، می تواند برای او کیفیت زندگی داشته باشد. او با تمام وجودش در آن لحظه ی غنی، در وضعیت جاری و در زمان و مکان، حضور دارد. کودکی که در لحظه خلاقیت خویش بسر می برد هم چون بازی غریزی و خودبه خودی همه وجودش را در اکنون خود گم می کند. این توانایی گم شدن در حال، ضمن آن که شرایط لازمی برای هر نوع خلاقیت است، آینده کودک را نیز می سازد.

خلاقیت هدیه ی خدا به ماست. این هدیه را به کودکان خود تقدیم کنیم.

قدرت کنجکاوی، قوت تخیل و ظرفیت هوش از زمانی تضعیف می شود که کودک را به اجبار به درس خواندن و حفظ کردن پاسخهای آماده وا می داریم. علت این است که او خود را از قید فکر کردن به اصطلاح «آزاد» می کند؛ آن هم درست زمانی که می باید حداکثر نیروی خود را صرف اندیشیدن و خلق کردن بنماید.

خلاقیت اغلب از دریچه ای وارد می شود و در لحظاتی به وجود و در شرایطی پدید می آید که هیچ انتظاری برای آن نیست. شاید اگر این انتظار را رسمی و قطعی کنیم، دیگر خلاقیتی پیش نیاید بنابر این با زور و اجبار و تهدید و تنبیه نمی توان کسی را به خلاقیت وادار کرد.

هیچ چیز به اندازه خلاقیت، کودکان را سرزنده و زنده دل نمی کند. شادی، نشاط، عشق، تلاش و کوشش وجدآور در نیروی خلاقیت و فزونی کنجکاوی نهفته است.

بهترین زمان برای آموزش یک مفهوم به کودک، وقتی است که درباره ی همان مطلب از ما سؤال کند و اگر بخواهیم بدون مقدمه و به دور از نیازها و کنجکاوی های خود انگیخته، به او چیزی را یاد بدهیم، اثر وارونه و ناپایداری به جای خواهد گذاشت.

هنگامی که به کودکان بیاموزیم که از تلاش برای هم رنگی با الگوهای خودمان یا دیگران دست بکشند و به آن ها یاد بدهیم که در تمامی لحظات، راه طبیعی خود را بر اساس اقتضای طبیعت و فطرتشان بپیمایند، آن گاه شاهد خلاقیت، نبوغ و نوآوری آن ها خواهیم بود.

کودک، در رؤیاها و خیال پردازی ها، بسیار بیش از زمان عادی در خلاقیت و ابداع به سر می برد. در این لحظه، هنگامی که دریچه ی ذهن از محدوده ی واقعیت ها به گستره ی خیال باز می شود، کنترل ها چارچوب های ذهن و قالب های از پیش ساخته شده، رنگ می بازد.

افراد نواندیش و خلاق، معمولاً اهل شوخی و تفریح هستند، و همیشه از یک وجه درونی و نگاه مثبت به زندگی برخوردارند. تبسّم، وجود آن ها را زیبنده کرده است. از ترش رویی و گرفتگی چهره بیزارند. آن ها همیشه با روی گشاده، لبی خندان و چهره ای بشاش، دیگران را می پذیرند. تا چه اندازه این خصوصیات را به خود و فرزندان خود القاء کرده ایم؟

آنچه خلاقیت کودکان را امکان بروز و ظهور می دهد، نگاه خلاق والدین به فرزندان است.

گواراترین خوراکِ علم برای کودک، خوراک «گرسنگی» است و اشتها آورترین دارو برای تحریک تفکر و خلاقیت او، چیزی جز طرح سؤال و پرسش نیکو نیست. به همین سبب است که در آموزه های دینی ما، «گرسنگی» و «تفکر» با هم در ارتباط هستند و این دو، با عبادت و پرستش همراه می شوند.

اکثر والدین بر این اعتقاد هستند که پاداش در مقابل یک رفتار موجب بهبود آن رفتار می گردد. اما همیشه چنین نیست. هزینه های پنهان و خسارت های نامریی و نهفته ای در پاداش های بیرونی وجود دارد، یکی از آن ها کاهش انگیزه ی درونی است و دیگری که ناشی از اولی می باشد محدود کردن خلاقیت و تضعیف کنجکاوی است.

خلاقیت در کودک با سرمایه تخیل و خیال ورزی کودکانه معنا می گیرد و غنی می شود. آنچه در بزرگ سالی نام خلاقیت می گیرد بازیابی همان تخیل دوران کودکی است.

بدترین و خطرناک ترین جهل، احساس اشباع از دانش است و اگر کودکان ما احساس اشباع شدگی در معلومات کنند به مرگ تفکر و جمود کنجکاوی و خلاقیت ذهنی رسیده اند. هنر اولیا ومربیان، تشنه کردن و تحریک کردن ذهن است.

خلاقیت نه در سطح آگاهی و نه توسط منطق عقلانی، بلکه در عمق ناخودآگاه و بواسطه ی هوشِ غریزی یا بازی غریزه ای انجام می گیرد و به صورت یک نیروی درونی عمل می کند. به همین خاطر است که بازی را جدی ترین فعالیت برای رشد خلاقیت دانسته اند!

برای یک زندگی خلّاق و یادگیری فعال، باید جزای خطا کردن را جایگزین خطا گریزی کنیم. آن کس که جسارت اشتباه کردن را داشته باشد، می تواند در فرایند اصلاحِ خطا به پیشرفت و خلاقیت دست یابد.

تنها چیزی که باید کودک به آن عادت کند این است که به هیچ چیز عادت نکند. این نوع عادت شکنی منجر به گسترش ذهن و تحول در شخصیت کودک می شود.

عادت دادن، تربیت کردن نیست، بلکه شرطی کردن است و شرطی کردن کودک، مانع خلاقیت و نوآوری او می شود.

تنها شناخت حقایق کافی نیست، بلکه نوسازی و بازسازی و کشف آن ها نیز مطرح است. آنچه که کودک را در فهم حقیقت یاری می رساند نه اکتساب حقایق، که اکتشاف آن هاست.

زمانی کودک می تواند خلاق باشد که بتواند پدیده های نو را از راه انس با پدیده های کهنه بشناسد. این نوع نگرش به محیط، یک نگرش زنده و معنایاب را در درون خود دارد که متأسفانه با افزایش سن و آموزش های مدرسه ای، از بین می رود!

اگر کودک به امر نیکویی عادت کند که مرکز فرماندهی آن درونی باشد، عادتی پسندیده است و اگر مرکز فرماندهی آن در مکانیزم های بیرونی و ابزاری فرد باشد، عادتی آسیب زا و تخریب کننده است که مانع آزادی اندیشه و ایمان درونی و خلاقیت ذهنی می شود.

عادت زندگی مانع حیرت زدگی انسان می شود. زیرا هرآن کس که به شگفتی رسید به شکفتگی نیز می رسد و هر کس که به شکفتگی خود دست یافت به شیفتگی حقیقت نایل می شود.

تنها راه پرورش تفکر خلاق در کودکان، «لاغر» کردن دائمی «تفکر» آن هاست تا آن جا که آن ها شخصاً طعمه ی خود را شکار کنند. «لاغر» کردن یعنی ایجاد «نیاز«، «تشنگی» و»گرسنگی ذهنی» در کودک تا او با نیروی کنجکاوی و سایق شناختی، به رفع نیاز اقدام کند.