کنار آمدن (مقابله) را بیشتر بر مبنای رفتار بزرگسالان مورد بحث و بررسی قرار داده اند. اما چنین پدیده ای به ویژه در مورد کودکان، با در نظر گرفتن فرایند مقابله با تنش روانی بر مبنای «سبک زندگی» خانوادگی و راهبردهای تربیتی حائز اهمیت است (هانس و جانسون(1) هزار و نهصد و هفتاد و نه(. سازو کار مقابله با کنار آمدن، بر پایه اقدامات بی واسطه کودک در جهت تغییر شرایط تهدیدکننده و تغییر در ارزیابی عوامل تنش زا، آن هم به گونه ای که متناسب با ظرفیت شناختی و تجربیات عاطفی اوست، شکل می گیرد. به کودکان باید یاری داد تا با
توجه به ظرفیت درک خود با مفاهیم مرگ و مردن آشنا شوند. مشاهده مرگ حیوانات و گیاهان برای آشنا ساختن کودکان با این مفاهیم جالب و مفید است.
نحوه کنار آمدن با مسئله مرگ چنانچه در شرایط طبیعی و خودانگیخته و به دور از هر گونه صحنه سازی تصنعی باشد، مناسب تر است.
درواقع، فهم و درک کودک از مرگ باید یک درک ارتجاعی- به جای اکتسابی- باشد و کنار آمدن با آن نیز باید فرایندی «خودانگیخته«- و نه دگرانگیخته- باشد؛ بدین معنی که حوادث روزمره که کودک با آنها مواجه می شود، بهترین روش آشنایی با مهارت های کنار آمدن با رویدادهای تلخ و شیرین زندگی است. به عنوان مثال، در مورد درک مفهوم مرگ، کودکان در زندگی طبیعی خود به طور عادی شاهد مرگ گیاهان و جانوران هستند و چنانچه مرگ این موجودات و هیجان های ناشی از ان به طور متناسب و منطقی با کودک در میان گذاشته شود، او را در مواجهه با مفاهیم مرگ، مرده و مردن کمک می کند و از ترس وی می کاهد. برای نمونه می توانیم گفت و گو را با صحبت از گل ها که در بهار و تابستان می رویند و در خزان و زمستان از بین می روند، شروع کنیم. می توانیم بگوییم این تحولات ترادف زندگی و مرگ است. همه موجودات زنده زمانی متولد می شوند، رشد می کنند و سپس می میرند.
توضیحاتی که داده می شود، نباید متضمن هیچ گونه توصیف نگران کننده یا وحشت انگیز باشد، بلکه باید با متانت و سادگی و همچنین با صبر و آرامش مطرح شود. بنابراین، اگر در ابتدا بر روی
جنبه های ناخوشایند مرگ متمرکز نباشد، بلکه بر زیبایی زندگی تکیه کند، ترس از مرگ کاهش خواهد یافت.
کودکان احساسات، اضطراب و ترس والدین از مرگ را از طریق نوعی «همحسی«(2) دریافت می کنند. والدین هنگام یاری رساندن به کودک، جهت پذیرش حقیقت مرگ باید به گونه ای با کودک برخورد کنند که او در فرایند همانندسازی و همحسی با احساس و عواطف آنها، نحوه کنار آمدن با رویداد تنش زای مرگ را بیاموزد. پس تلاش و مبارزه واقعی تنها در این نیست که چگونه مرگ را برای کودکان توضیح دهیم، بلکه در این است که خودمان چگونه آن را درک می کنیم، با آن کنار می آییم و می پذیریم.
به منظور بررسی چگونگی کنار آمدن کودک با رویدادهای تنش زا به ویژه مرگ، باید به راه های متفاوتی توجه کرد که کودکان به وسیله آنها نسبت به حوادث و عوامل تنش زا واکنش نشان می دهند یا با آن مواجه می شوند. برای نحوه کنار آمدن با رویداد تنش زای مرگ علاوه بر اینکه باید مراحل تحول روانی کودک را در کلیه اقدامات ملحوظ داشت، عوامل دیگری نیز در این امر دخیل هستند که به اختصار به آنها اشاره می کنیم.
ویژگی های فردی: ویژگی های فردی در مقابله کودک با فشار روانی حائز اهمیت است. متغیرهای مربوط به این قبیل خصوصیات عبارت اند از: عوامل ژنتیکی، خلق و خو، هوش و مهارت های
مسئله گشایی.
الف) سن: چنین به نظر می رسد که در 9 ماهگی تا 4 سالگی، آثار فشار روانی، از جمله جدایی، از دست دادن مادر، فقدان افرادی که کودک به آنها دلبستگی دارد یا بستری شدن در بیمارستان، بیشتر از مقاطع سنی دیگر است. کودکان زیر 6- 7 ماه از این فشارها به طور تقریبی ایمن هستند؛ چرا که هنوز به مرحله دلبستگی نرسیده اند و از این رو قادر به تجربه اضطراب جدایی نیستند (بالبی 1977(.
از طرف دیگر، احتمال آسیب پذیری کودکان بالای 4 سال کمتر است؛ شاید به این دلیل که آنها دارای مهارت های شناختی پخته تری هستند و قادر به درک این نکته اند که جدایی الزاما به معنای قطع رابطه یا وداع همیشگی نیست. مسئله از دست دادن پدر یا مادر در این رابطه، ارزش تأمین بیشتری دارد، چرا که به وضوح نشان دهنده ی نکته ی دیگری است و آن هم نقش تعیین کننده سن در مورد آثار کوتاه مدت و درازمدت روانی به طرق مختلف است. یافته ها حاکی از این است که مدت زمان واکنش های بی درنگ غم و اندوه کودکانی که در مقاطع سنی پایین تر قرار گرفته اند در مقایسه با بزرگسالان و نوجوانان کوتاه تر، و شدت آن کمتر است (بالبی 1980- کلیمن 1968(- راتر 1960(. همان طور که در سطور قبل اشاره شد، کودکان به دلیل ظرفیت شناختی و تفاوت های فردی در تفسیر معنای مرگ و مسائل مربوط به آن، دارای برداشت های مختلفی هستند.
از سوی دیگر، می توان گفت که هر چند واکنش بی درنگ غم و اندوه کودکان خردسال نسبت به مرگ والدینشان کوتاه تر است، اما ممکن است عواقب آن در درازمدت موجب بروز اختلالات روانی
شدیدی شود (راتر 1966(. این اثرات در درازمدت، احتمالا در نتیجه عواملی هستند که پس از مرگ (به همان اندازه این واقعه) فشارهای روانی به کودک وارد می آورند. این عوامل عبارت اند از: تعویض مداوم پرستار کودک، از هم پاشیدن وضعیت خانه و خانواده، تغییر در نقش اعضای خانواده، زیان های مادی و معنوی، تأثیر مرگ یکی از والدین بر روی دیگری و ورود ناپدری یا نامادری (راتر 1966- فارمن(3) هزار و نهصد و هفتاد و چهار(.
بدیهی است که مرگ پدر یا مادر (همانند دیگر عوامل حاد تنش زا) حادثه ای است که در مدت زمان کوتاهی به وقوع پیوسته است اما، پیامدهای آن، دارای اثرات حاد و درازمدت است. از این رو، عامل «سن» در مورد انواع حوادث تنش زا متغیر مهمی به شمار می آید (هوچ(4) و پلمو(5) هزار و نهصد و هفتاد و نه(. با این حال، تأثیر و شیوه عمل آن بر حسب نوع رخدادها در همه جا یکسان نیست.
ب) تجربیات و زمینه های قبلی کودک: اینکه کودک در مشاهدات و تجربیات شخصی خود تا چه اندازه در موقعیت های طبیعی، با مسئله مرگ مواجه شده، یا در برابر مرگ موجودات دیگر، مثل گیاهان، جانوران و. . . چگونه با این مفهوم درگیر شده باشد، یکی از عوامل تعیین کننده در تسریع یا تأخیر دستیابی به مفهوم مرگ و نحوه کنار آمدن موفق یا ناموفق با مرگ عزیزان خود است. یافته های پژوهشی در این زمنیه نشان می دهد، کودکانی که در زندگی روزمره خود با حوادث و رویدادهای گوناگون مرگ و مردن موجودات زنده به شیوه
طبیعی و ارتجاعی برخورد کرده اند. آمادگی بیشتری برای پذیرش حقیقت مرگ دارند.
ج) جنسیت: یافته های متعدد پژوهشی نشان داده است که عملکرد دو جنس (دست کم پیش از بلوغ) در واکنش به انواع رخدادهای تنش زا یکسان است. از سویی پسران به ظاهر آسیب پذیرتر از دختران هستند (راتر 1982- 1970(.
مطابق تحقیقات اتود،(6) اسپیس، مارک(7) و برنت (1984(، عدم واکنش مناسب پسران نسبت به رویداد مرگ، به ویژه مرگ پدر، موجب اختلالات شدید تر و طولانی تر در آنها می شود. شاید بتوان گفت که آسیب پذیری پسران از نظر بیولوژیک نسبت به خطرات فیزیکی بیشتر است (راتر 1970(.
د) اعتقادات و توجیهات مذهبی خانواده: تلقی مرگ و تفسیر و تعبیری که از دنیای پس از مرگ برای کودک ارائه می کنیم، در نحوه کنار آمدن کودک با آن نقش مؤثری دارد. تحقیقات بین فرهنگی با تأکید بر اعتقادات مذهبی (مسیحیت- اسلامی- کلیمی-. . .) نشان داده است که کودکان مسلمان و دروزی از نظر سرعت دستیابی به مفهوم مرگ و نحوه کنار آمدن با آن، نسبت به مذاهب دیگر از موفقیت بالاتری برخوردارند. البته بی درنگ باید تأکید کرد که توجیه و تفسیری که از مفهوم مرگ به لحاظ دید مذهبی به کودک ارائه می دهیم، در صورتی برداشت مثبت و سازنده دارد که متناسب با ظرفیت ادراکی وی و همراه با پذیرش طبیعی و فطری او باشد.
1) Hansen and johnson.
2) Impathy.
3) Farman.
4) Hultsch.
5) Pelmo.
6) Atwood.
7) Mark.