جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کاربرد نمادها و نماهای رازآلود در تربیت

زمان مطالعه: 9 دقیقه

ضرورت بازگشت به تعلیم و تربیت رازآلود

روش رازآلود کردن پیام های تربیتی در بیان نمادین آن در پوشش الفاظ بدیع و نظرگیر، با توجه به نیاز و قابلیت های ذهنی و انگیزشی مخاطب می تواند در درونی ساختن پیام، نقشی بنیادی داشته باشد و مخاطب را به سیر و سلوک معنوی در گشایش معنای بلند و نهفته مفاهیم وادار سازد. با زبان «رمز» است که می توان به ذهن «رمزگشا» دست یافت و نیروی کنجکاوی ذهنیت پرستش پرداز مخاطب را به تحریک و تهیج واداشت. احتمالاً جایگاه تأویل نیز در قرآن کریم نیز از همین معنا برخوردار است تا مخاطب فرصت کشف و پرده برداری از لایه های عمیق آیات را فراهم نماید:

اساساً شأن خدا، رمزگویی و تنزیل است و شأن انسان رمز فهمی و تأویل. و هر پدیده ی مادی و غیر مادی، آیت و نشانه ای از حقیقتی والا و ازلی است. خدا، کلام و احکام خود را تا مرتبه ادارک بشری تنزیل کرده است. با این حال کلام و احکام خدا ذوبطون است و هر انسانی، قومی و نسلی بر اساس مرتبه ادراک خود، بطنی از بطون دین را در می یابد. حروف،

واژگان، ارقام، آیات قصص الهی همه رموزی هستند که به صورت نمادین معنای قدسی و باطنی، مقاصد ماورایی و اسماء، و صفات خدا را بیان می کنند و رخدادهایی را یادآور می شوند. بیشتر این رموز هیچ قرینه صارفه ای ندارند و انسان با تأمل در این آیات رازآلود، ذهن خود را صیقل داده معانی را در آن متبلور می کند و ابعاد روحانی خود را بسط می دهد.(1)

گویا آیه بودن موجودات و تأویل پذیری آیات قرآنی نیز حاکی از همین اصل «پنهان سازی» و «راز آمیز ساختن» مفاهیم است تا کشش رمزبینی و انگیزه ی رازگشایی در حوزه شناخت و معرفت قلبی آدمی تحریک شود. چرا که به گفته شکسپیر: این همه، به راستی «نمود» است اما آن چه در «من» است به «نمایش» در نمی آید.(2)

پایگاه اشراقی فهم رمز و رازها و ساختار شکنی اسرار آفرینش و ورود به کلمات و آشنایی با روح و جوهره آنها نه در آموزه های اکتسابی و حفظی و نه به واسطه محرک های مادی و مشوق های بیرونی، بلکه در کشف و شهود باطنی و به واسطه شور و شوق درونی حاصل می شود.

این کشف و شهود در راز گشایی آیه ها و نشانه های هستی، هم در مقام رؤیت و ابصار اتفاق می افتد و هم در مقام سمع و استماع که مرکز و کانون آن در «قلب» مخاطب است رخ می نمایاند.

در قرآن، این معنا در سوره ی آل عمران آیه ی 13 چنین آمده است که:

قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فی‏ فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ أُخْرى‏ کافِرَةٌ

یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاء.

قطعاً در برخورد میان دو گروه برای شما نشانه و درس عبرتی بود گروهی در راه خدا می جنگیدند و دیگر گروه کافر بوند که مؤمنان را به چشم دو برابر خود می دیدند و خدا هر که را بخواهد به یاری خود تأیید می کند.

و بعد می فرماید: إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصار

به درستی که برای آنان که بینشی دارند عبرتی است در این ماجرا، آنان می توانند از این مرتبه گذر کنند یعنی بینند و عبور کنند، (به مقام قلبشان(. اما آیه ای که اشاره به سمع می کند این آیه است: إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهید(3)(.

براستی در آن «یادی» است برای آن کس که «قلب» دارد و یا گوش نهاده به سمع قبول و نیوشایی رسیده و در مقام مشاهده و دیدار است.(4)

در واقع راه پیام رسانی و هنر «بلاغت» در ارسال پیام، رازآلود ساختن آن با جلوه های «زیباشناختی» است تا قوه ی باصره و سامعه و معرفت قلبی فرد تحریک شود. به یک معنا می توان گفت، دین و عناصر دینی سراسر در هاله ای از راز و رمز تزیین یافته است و در کتاب آسمانی قرآن شأن نزول آیات و ظرافت تأویل گری آنها به پاس وجود زبان «پنهان» و پدیده ی «راز نمایی» آن است.

اساساً می توان گفت که مفهوم «آیه» خود کاشف از نشانه است؛ نشانه ای که راز سر به مهر نهاده ای را در متن و بطن خود دارد.

اصل تفسیر و تأویل آیات و نشانه های قرآنی به یک معنا، پویشی

»معرفت شناختی» برای نفوذ به فراسوی آن چه که «هست» و آن چه که در مرحله «شهادت» است می باشد تا دیده «تأویل نگر» از طریق رازگشایی و پرده افکنی، به فضای بیکران و ناب «غیبت» وارد شود.

رمز آمیز بودن آیات و پیام های آسمانی، ریشه در همین اصل «مکاشفه» و «مشاهده درونی» دارد تا انگیزه کشف و شهود و اشراق و الهام درونی تقویت گردد، چرا که حس «متعالی» آدمی در پویش دایمی برای شناخت امور «ناشناخته» در جهان «غیب» متبلور و متجلی می شود و تنها با ورود به دنیای رازآلود آفرینش است که می توان حسیات آدمی را از روزمرگی، عادت زدگی، قالب پذیری و شرطی سازی رهایی ساخت. ذهن رازگشا، ذهنی فعال، خلاق و پویاست و هر لحظه جهانی تازه و بدیع در فراسوی خود می گشاید. آن جا که چشم های «عادی بین» هر چیز «غیرعادی» را «عادی» می بینند، صاحب دلان اهل «نظر» و راز گشایان اهل «معرفت«، با بصیرت «درونی» هر چیز عادی را «غیرعادی» می بینند و این است راز خلاقیت و کلید کشف حقیقت در جان علم و هنر که متأسفانه در نظام تعلیم و تربیت کنونی به فراموشی سپرده شده است.

دست یابی به شناخت رازگشا، متضمن برخورداری از حس «متعالی«، عقل «اشراقی» و بینش «شهودی» است.

زبان مرز، زبان خلاق است و تجربه تاریخی نشان داده است که انسان های بزرگ، بزرگی آثار خویش را در هنر رازگشایی پدیده ها به نمایش گذاشته اند. انسان هایی که جهان را لحظه به لحظه در قالبی نو می آفرینند و این آفرینش را نه در دانش «رایانه ای» و معلومات «اکتسابی» و نه در خودآگاهی های «کتابی» و «دانشگاهی«، بلکه فراتر از آن در خودیابی های «فطری» که ریشه در «دل آگاهی» و جان آگاهی می جویند.

آن دلی خواهم که از ذوق نظر

هر زمان خواهد جهانی تازه تر

ذوق «نظر» اگر با «دل آگاهی» همراه شود، بنیش و نگاه آدمی هر لحظه به جهان هستی، «دگرسان» می شود و شور «خلاقیت» و شعور «ابداع گری» در هنر مشاهده و کاشفه او پدید می آید.

بدین ترتیب، «راز» به معنای یک مفهوم غریب و بیگانه ای که در سرزمین «ناکجاآباد» قرار دارد تلقی نمی شود، بلکه برعکس؛ اسرار آمیزترین پدیده ها و رازآمیزترین نشانه ها و وقایع در «آشناترین» و «عادی ترین» آنها است! پس به قول «آندره ژید«، باید عظمت را در نگاه جست و جو کرد و نه در آن چه که بدان نگریسته می شود.

رمز و راز به خودی خود در حوزه های حسی، اشراقی و شهودی وجود دارد، و به همین خاطر است که دین و دانش، فلسفه و هنر، همه و همه رازمند و رازآلود هستند و به فراخور هر یک باید از ابزارهای خاصی بهره جست تا به گشایش راز آنها دست یافت.

هنر «تأویل گری» و بطن جویی و «رازپویی» پدیده ها و نشانه های «هستی«، در دست یابی به همین بینش اشراقی می باشد.

تأویل از یک قدرت الهی و زهد درونی و تزکیه نفس و باز بودن بصیرت حکایت می کند و کسی می تواند تأویل کند که از این قدرت برخوردار باشد. تا زمانی که انسان نتواند از راه ریاضت، حواس ظاهر را تعطیل کند یا حجاب حس و محسوسات را به کناری زند و به درون خود سفر کند و به تأویل رموز وجود درونی خود بپردازد، قادر به تأویل حقایق نخواهد بود. با اماته نفس مادی و دنیوی است که انسان به

چشم و زبان و گوش برزخی مجهز می شود. روحانیت یوسف در مرتبه خیال به نورالهی منور گردید و او معانی متجسده را در این مرتبه مشاهده کرد. «سرآگاهی» او به تأویل و تعبیر خواب در همین قضیه نهفته است.(5)

تازه بینی، تازه نگری و تازه گرایی، مستلزم غبارروبی از چشم و گوش باطنی و نیروزایی ایمان قلبی است. بنابراین تا حال و هوای درون تازه نشود، اشیا و پدیده های بیرونی شگفت آور و رازآلود نمی شوند و تا قید و بند نفس و هواهای شیطانی آدمی را به بند می کشد، گشایش اندیشه و انبساط بینش رخ نمی دهد:(6)

تازه کن ایمان نه از گفت زبان

ای هوی را تازه کرده در نهان

تا هوی تازه است ایمان تازه نیست

کین هوی جز قفل آن دروازه نیست

از طرف دیگر، یافته های پژوهشی در قلمرو زبان شناسی نشان داده است که مبدأ «زبان» به اشاره ی معنی دار متکی است و هر اشاره ای در نزد فرهنگ ها و اقوام مختلف، معانی متفاوتی دارد که همین تفاوت در معنا، رازگشای نمودها و نمادهای کلامی و غیر کلامی می باشد. عده ای نیز بر این باورند که زبان در شکل نمادین و رازمند آن بیانگر مفاهیم درونی است و هر قدر این زبان از فرهنگ نمادین و اسطوره ای بیشتر برخوردار باشد، به غنا و عمق آن بیشتر افزوده می شود.

گویا فلسفه ی «خودشناسی» و راهیابی به «خداشناسی» از طریق آن، ناظر بر همین شناخت رازآلود از «خود» و «خدا» باشد، چرا که انسان به منزله ی جهان «صغیری» که فراتاب دهنده راز و رمزهای جهان کبیر است تلقی می شود. بنابراین، راز خودشناسی در رازگشایی دنیای پیچیده درون می باشد و کلید رمز و کاشف اسرار آفرینش در کاوشگری لایه های پنهان و رازآلود خویشتن آدمی است.

باید یادآور شد که آموزه های کنونی در نظام تعلیم و تربیت، فارغ و یا غافل از این گنج بزرگ معرفت می باشد. تعلیم و تربیت امروز از «تأمل» در این راز بزرگ دست کشیده است و نسلی که در دامان این نظام و در قالب روش های «ماشینی» و برنامه ریزی های «شرطی ساز«، پرورش می یابد از شأن و منزلت «رازدانی» و «راز گشایی» اسرار آفرینش بیگانه است.

نسلی که در چارچوب تنگ و تاریک روش های عادت زا و قالبی بار می آید و ذهن و قلب خود را مالامال از دانش بیرونی و معلومات اکتسابی می کند و به پاس نمره و جایزه و مدرک، خود را ارتقاء می بخشد، به همان میزان که از نردبان مدارک تحصیلی بالا می رود، از نردبان مدارج کمال و عبودیت و مراحل اشراق و حکمت فرو می افتد و در نهایت از فطرت و سیرت الهی خویش نیز خارج می شوند.

هر رفتار یا کنش انسان، بازتاب گفت و گوی روح آدمی با یک روح غایب (پنهان، رازآلود و نادیدنی) است و انسان با رازگشایی و پرده برداری از این روح پنهانی است که وجود خود را آشکار می سازد. اگر انسان قادر به ایجاد توان و بینشی این چنین باشد، می تواند امید به کشف وجود خود داشته باشد.

رازآموزی، رازیابی، رازگشایی، رازبینی و رازگویی از سلسله آموزه های «نظری» و «حکمی» ما رخت بربسته است و دانش اموزان و دانش جویان به

»اسفنج» های گیرنده ای تبدیل شده اند که به طور «فعل پذیر» و یک سویه دریافت کننده ی اطلاعات و داده های بسته بندی و استاندارد شده هستند و علم و معرفت از جویش و زایندگی خارج و تبدیل به محموله های سفارشی شده است.

فرصت تحلیل، ترکیب و تألیف و خلق و بازآفرینی و بازسازی واقعیت از یادگیرندگان گرفته شده است. مراکز آموزشی به مراکز داد و ستد اطلاعات و معلومات از پیش تعیین شده تبدیل گشته است. هر چیز عجیب و شگفت آوری با توضیحات و تفسیرهای سفارشی و از پیش طراحی شده به خورد مخاطبان داده می شود. یادگیرندگان، همچون عناصر فعل پذیر خود را تسلیم بسته های آماده شده می کنند و حقایق همچون کالاهای تولید شده در دسترس گیرندگان و سفارش دهندگان قرار می گیرد. در چنین نظامی، تعلیم و تربیت از عمق و کیفیت و پویش و جوشش تهی می شود. معلم و متعلم یا مربی و متربی در یک چرخه «تولید به مصرف» به داد و ستد تجاری بر اساس عرضه و تقاضای تحمیلی و تبلیغی، محدود و محصور می شوند.

انسان هایی که از مدار خروجی این گونه نظام های تربیتی خارج می شوند، فاقد «کنش وری» اخلاق و پایا هستند. آنها نمی توانند در فرآیند تفکر به کشف دانش بپردازند، بلکه خود تبدیل به فرآورده های ماشینی می شوند و باید مطابق برنامه های قبلی و بر اساس هدف های رفتاری و پاسخ های شرطی شده کنش و واکنش خود را تنظیم و سازگار کنند.

بنابراین، بجاست که برای نجات انسان ماشینی شده و برای رهایی او از تعلیم و تربیت شرطی شده، به فلسفه تعلیم و تربیت و ارزش های یاددهی و یادگیری، تردیدهای بنیادی وارد سازیم.

انسان کنونی، انسان «برنامه ریز» نیست، بلکه انسان «برنامه ریزی شده«

است. یعنی از اراده و انتخاب و شوق و ذوق و عشق و شور درون نسبت به دانش و هنر و دین تهی است. او بیش از آن که ذهن «کنش گر» داشته باشد، دارای یک ذهن «کشانگر» است که باید توسط یدک کش های دیگران بکسل شود! در حالی که انسان متعالی کسی است که به حسب راز و رمزی که در درون خود دارد و به برکت هنر رازگشایی و رازدانی که از آن برخوردار است بتواند به قرب الهی دست یابد.

انسان بر حسب میزان تعالی روح و تبلور معنوی و آمادگی دریافت حقایق راز و رمز جهان های ناشناخته غیب، سپهر زرین و برین را در می یابد. زشتی، زیبایی، فجور و تقوای درونش به او الهام می شود و به حقایق نامریی دست می یابد.(7)

کسی که به بینش شهودی و عقلانیت اشراقی دست یابد، قابلیت رازآموزی و رازگشایی را در خود پرورش می دهد و در نتیجه، صلاحیت و شایستگی دریافت الهامات درونی را در خود می یابد، چرا که الهام از جنس معرفت الهی است که در هاله ای از رمز و راز درونی در هم تنیده شده است و با پرده برداری و اکتشاف درونی است که می توان به آن دست یافت.

الهام که منشأ بینش اشراقی، دریافت ناگهانی و سرچشمه ی نور و روشنایی ربوبی است. زائیده ی نگاه رازیاب است. خلاقیت، نوآفرینی و ابلاغ گری به واسطه بارش و وزش الهام و اشراق درونی صورت می گیرد. اگر در جستجوی انسان های بزرگ و پرورش نسلی خلاق و پویا هستیم، اگر خواهان جامعه ای سعادتمند و معنایات هستیم و اگر در آرزوی تربیت نسلی هوشمند، خردپیشه و هنرورز هستیم، باید نظام تعلیم و تربیت را از فرآیند رازیابی و رازگشایی

برخودار سازیم تا دانش آموزان و دانش آموختگان به رمز پنهان سازی و پنهان یابی در فرآیند تعلیم و تربیت دست یابند.


1) ر. ک: سینما از نگاه دین، مقالات دومین هم اندیشی دین از چشم سینما، جلد اول: رمزگرایی و زبان نمادین در سینما؛ غلامرضا جلالی؛ انتشارات حوزه هنری؛ سال 1377.

2) هملت، پرده ی اول، صحنه ی دوم.

3) سوره ق، آیه 37.

4) بنگرید به «نظریه های زیباشناسی فیلم«، مقاله سینما، هیروگیلف جدید، ص 257.

5) همان منبع؛ ص 23.

6) جهان درون آدمی بسیار پیچیده و رازآلود است، انسان در روابط روزمره ی خود با دیگران، تنها بخشی از این جهان را کشف می کند و بسیاری از لایه ها و ابعاد آن همچنان پوشیده و پنهان می ماند و شاید هرگز به منصه ظهور نرساند.

7) همان منبع صص 27 و 28.