انسان، جمله ای است که نخستین واژه اش «کودکی» است. نخستین واژه اگر «خوش» نشیند، زندگی در بزرگسالی با خوش بینی و نیک اندیشی، همراه و نگاهی مثبت و معنی دار به خود و دیگران خواهد داشت. اما آن چه مانع رشد کودکان می شود، «شتاب کودکانه» ما بزرگسالان برای تسریع در بزرگ کردن کودکان است! ما صبوری و تحمل کودکیِ کودکان را نداریم. بخش عظیمی از کودکان، کودکی خود را به طور طبیعی تجربه نمی کنند، آنان قبل از آن که کودک بودن را تجربه کنند نگران تقلید از بزرگسالان و اطاعت زودرس از خواسته ها و دستورهای آنان هستند.
انسان تا کودک نشود بزرگ نمی شود! و چقدر بزرگ اندیش و بزرگوارند، «بزرگانی» که کودک وار احساس می کنند و کودک وار رفتار می کنند و کودک وار می بینند!
صفحه=26@
دنیای پیرامون، با آن همه ی فراز و نشیب و تلخی و شیرینی آن، استعداد های کودک را که طبیعت حسّاسی دارد. برای برخورد عاقلانه و تجربه عاطفی صیقل می دهد. کودکی که از موهبت چنین آزمونی برخوردار است نمی تواند نسبت به درد و رنج و مصایب دیگران بی اعتنا بماند. وجدان او از او می خواهد که به یاری همنوعان خود بشتابد. این حساسیت را باید والدین در میدان عمل بروز دهند.
دوران کودکی، دوران کشفِ تازه به تازه ی جهان است این کشف بر اساس امکاناتی که محیط اجتماعی و خانواده در اختیارش می گذارند حاصل می شود. هر قدر این امکان وسیع تر، عمیق تر و سازنده تر باشد نیروی کشف و کنجکاوی او پر بارتر و غنی تر خواهد بود.
کودکانِ دردانه و گلخانه ای، در مواجه با زندگی واقعی، از هرگونه نیرو و مهارت حل مساله عاری اند و طبعاً تحمل شکست مختصری را هم ندارند. به همین دلیل در سنین بالاتر، دیر یا زود، تمایلات انزواجویانه در آن ها پدیدار می شود. و همه تلاش خود را مصروف ایجاد موقعیتی نظیر دوران کودکی خویش می کنند (تثبیت مراحل کودکی) و این روش انگل وار را که در دوران کودکی آموخته اند محفوظ نگه می دارند.
صفحه=27@
ما احتمالاً بیشتر از فرزندانمان می دانیم اما لزوماً «بهتر» از آن ها نمی دانیم. دریافت و انگاشت کودک از «واقعیت اشیاء» نسبت به ما بزرگ سالان در پاره ایی از موارد به «حقیقت» نزدیک تر است.
فرزند هرچه کوچکتر، دل زنده تر است. اگر ما دو چشم داریم او صد چشم دارد. اگر ما بینایی محدود داریم، او دارای بینایی بیشتر است. اگر ما از روبرو می بینیم او از پس سر و در خواب نیز می بیند! پس کودکان بیناتر، شنواتر و رئوف تر از ما هستند؛ این خصوصیات را اگر نمی توانیم تقویت کنیم لااقل ضعیف و نابود نکنیم.
چقدر ناگوار و خسران آور است که بخواهیم «زندگی کودکانه» کودک را به امید ساختن آینده او خراب کنیم. مطمئن باشید در این شتاب زدگی، کودک هم حال را از دست می دهد و هم آینده را.
تصویری که از آینده ی کودک خویش دارید باید منطبق بر طبیعت و نیاز و توان او باشد، نه محدود به نیازها و آرزوهای خود؛ زیرا در این حالت، نه شما به آرزوی خود می رسید و نه فرزندتان آن چه باید بشود می شود. بنابراین بگذارید کودک «خودش» باشد و «خودش» بشود!
صفحه=28@
اغلب والدین به جای پذیرش احساسات فرزندان خود، سعی می کنند آن ها را از احساسات دور کنند دور نمایند. برای مثال؛ وقتی کودک، پرخاشگری می کند فوراً به او فرمان می دهند دست از پرخاشگری بردارد. یا اگر او به خاطر ناکامی و ناراحتی گریه می کند می گویند: گریه نکن همه چیز درست می شود؛ در حالی که به احتمال زیاد هیچ چیز درست نخواهد شد و کودک نیازمند است که گریه کند تا از درد هیجان او کاسته شود.
کودکان موجودات ویژه و منحصر به فردی هستند که قابل تقسیم بندی به گروه های مشخص و معین یا قابل تبدیل شدن به قطعات انسانی نمی باشند. هر کودکی جوهره و تمایز یافتگی خاص خودش را دارد. حدّ کمال هر کودک، همان است که طبیعتش اقتضا می کند. زیبایی، خلوص، یک پارچگی، سادگی و صمیمیت کودک در این است که بتواند خود را همانگونه که هست بنمایاند. همراهی والدین در حفظ این حس یگانه بسیار مهم است.
بزرگ سالان برای اشیا مادی ارزش زیادی قائل هستند در حالی که کودکان برای این اشیا، ارزش چندانی قائل نمی باشند. بیشتر جنجال ها و کشمکش های بین کودکان و والدین از همین مساله ناشی می گردد.
صفحه=29@
ریشه ی اغلب خشونت ها و زود رنجی های کودکان در این است که آن ها دوست دارند با افرادی که برخورد می کنند مطابق انتظار خودشان رفتار کنند. اصولاً تمام نزاع ها بر این محور استوار است که: اگر تو این طور که من می خواهم بودی، آنقدر حرص و جوش نمی خوردی! «اگر ملاحظه کنید، خواهید دید که اغلب درگیری های والدین با فرزندان خود نیز بر اساس این اصل خود خواهانه آغاز می گردد.
تربیت کنونی کودکان در اغلب اوقات، تحمیلی، بیرونی و تصنعی است و بیش از هر چیز، در پی پنهان ساختن حالت طبیعی و فطری کودکان است. همین ظاهر سازی ها و تزیین های بیرونی مانع می شود تا به فکر رشد و پرورش درون مایه های باطنی آن ها باشیم.
کودک اگر در کودکی کاملاً کودکی نکند، در دوران بزرگ سالی به شکل وقیحانه ای کودکی خواهد کرد و اگر در دوره ی خردسالی بچگی نکند در بزرگ سالی با روحی کوچک باقی خواهد ماند. اگر بچه ای بر اساس فشار والدین و به طور تصنعی، مؤدب، ساکت، سربزیر و منظم باشد فردا که بزرگ شود، به شدت حیله گر و متظاهر خواهد بود زیرا در درون بسیار نا آرام و در ارتباط اجتماعی وابسته و نابالغ است.
صفحه=30@
فرایندِ «تربیت اثر گذار» امری ذوقی، درونی و تعاملی است؛ نه اجباری و تقابلی. اگر بخواهیم صرفاً از طریق منابع کنترل بیرونی (تشویق و تنبیه و…) شخصیت کودک را شکل دهیم احتمالاً به ناپایداری و مصنوعی بودن رفتار آن ها کمک کرده ایم.
لازمه ی به وجود آمدن شادی و نشاط درونی در افراد قرار گرفتن در»وضع طبیعی» و درشرایط «بودن» است. اگر بتوانیم «حال» را درک کنیم و لحظه ی کنونی زندگی را حس کنیم، می توانیم فراتر از «بودن» و جلوتر از «حال» حرکت کنیم. هنر ما این است که سکان زندگی خود را بدست خود بگیریم. در مورد فرزندان خود نیز باید همین روش را پیش گیریم. والدین دلسوز کسانی هستند که بتوانند فرزندان خود را فارغ از انتظارات و آرزوهای خود تربیت کنند و به آن ها اجازه دهند خود را در لحظه لحظه ی زندگی حس کنند.
تنها راه بلوغ و پختگی، بازگشت به دوران کودکی است! بازگشت به احساسات ناب و دست نخورده، بازگشت به بینش زلال و پاک و روان و سیال دوران کودکی؛ دورانی که هر چیزی از دنیای پیرامون تازه و با طراوت و دلنشین است. این فرصت بزرگ را با بزرگ خواهی و بزرگ نمایی برای کودکان از دست ندهیم.
صفحه=31@
مهمترین و مفیدترین قاعده ی تسریع در مراحل تربیت کودک، دوری کردن از «صرفه جویی» در وقت است. باید حداکثر وقت را «اسراف» کرد تا در این تاخیر و تامل، شخصیت کودک، پختگی و عمق یابد. اگر کودک رای رسیدن به حقیقتی سه روز وقت صرف کند تا آن را شخصاً به کمک توانایی و استعداد درونی اش کشف کند به صرفه تر از آن است که همان حقیقت را در عرض یک ربع ساعت برایش توضیح دهیم!
یکی از عواملی که بچه های امروز، ارزش های پدر و مادر را نفی و رفتار بزرگ سالان را رد می کنند، این است که از راه نصیحت شنوی مجبور به «بزرگی کردن» شده اند ولی همیشه از این گونه بزرگ بودن و بزرگ شدن بیزار بوده اند و خاطره های بدی دارند. در این صورت، اگر در پاره ای از موارد هیچ کاری نکنیم و نگذاریم که هیچ اقدامی صورت گیرد، به تربیت فطری کودکان نزدیک تر شده ایم!
خود مداری و «خود میان بینی» از ویژگی های طبیعی کودکان در سنین پایین رشد است و اگر از آن ها بخواهیم که این خصوصیات را کنار بگذارند، به طور نا خواسته، زمینه ای را فراهم ساخته ایم که او در بزرگ سالی فردی خود خواه و خود پسند شود.
صفحه=32@
تعریف ها و تمجید های بیرونی که از روی لطف و محبت والدین به کودک ابراز می شود اگر بیش از اندازه و مغایر با توانایی ها و صلاحیت های واقعی فرزند باشد به جای آن که زمینه ی تکریم و احساس ارزشمندی در او ایجاد کند، بر عکس، آثار وارانه ای از جمله احساس ترحّم و زبونی در کودک به جای می گذارد. والدین باید به فرزندان خود یاد بدهند و یا این باور را در آن ها درونی کنند که هیچگاه برای تایید و تکریم خود صرفاً به دنبال عوامل ناپایدار بیرونی نباشند. اگر کودکان این عوامل را ملاک ارزشیابی و منبع اعتبار یابی خود تلقی کنند، به گونه ای تربیت می شوند که برای آرامش و رضایت خاطر خود همیشه به دنبال قضاوت و تایید دیگران هستند، در حالی که احساس ارزشمندی و اعتماد به نفس مفاهیمی نیستند که بتوان از طریق این تکیه گاه های کاذب و پست بوجود آورد. البته این عوامل می تواند کمک کننده باشد اما نقش اصلی را احساس درونی به عهده دارد.
کودکی اساسی ترین دوره ی زندگی است. این دوره صرفاً تدارک بزرگ برای زندگی دوره ی بزرگ سالی نیست بلکه خود حقیقت زندگی است. این که کودکان امروز، فردا چگونه خواهند بود رابطه ی مستقیمی با زندگی کودکانه ی فعلی اشان دارد.
صفحه=33@
یک ضرب المثل قدیمی می گوید: «ما آنقدر وقت نداریم که بخواهیم شتاب کنیم!» این تصور که سرعت پیشرفت، در شتاب و تعجیل است یک اندیشه ی غلط و نارواست. به کودکان بیاموزیم که اگر خواهان سرعت هستند باید آرام حرکت کنند! کودکی که عجله داشته باشد، آرامش ندارد و چون آرامش ندارد، تمرکز ذهنی و نظم فکری نیز ندارد. انسان عجول، پر تلاش و بی طاقت در اغلب موارد از کارها عقب می افتد. بارها تجربه کرده ایم که هر گاه با شتاب و تعجیل بیش از حد کاری را انجام داده ایم مجبور به تکرار آن شده ایم. بنابراین به بچه ها کمک کنید تا به جای تعجیل و شتاب داشتن در امور، آرامش و متانت خود را خفظ کنند. این آرامش و تأنی خود موجب صرفه جویی در وقت می شود!
هیچ موجودی به اندازه ی کودکِ آدمی، آماده ساخته شدن نیست؛ اما انسان، کودک خود را در محدوده ظرفیت زمان و مکان خویش رشد می دهد آن هم ناقص و نا موزون.
نحوه ی گذار از کودکی به نوجوانی باید تدریجی و طبیعی و به دور از شتاب زدگی های تباه کننده باشد. هر قدر این گذر با آهنگ طبیعی طی شود سرعت و پختگی رشد دوره های بعدی بیشتر و عمیق تر است.
صفحه=34@
همواره باید تلاش کنیم ـ البته تلاش هنرمندانه و ماهرانه ـ کودکان ما همانگونه تربیت شوند که که طبیعت آن ها اقتضا می کند، نه آنگونه که آرزو و انتظار ما و یا طبیعت ما اقتضا می کند! هر کس در زمانی به زیباترین وجه خود را بیان می کند که بتواند به ذات خود نزدیک شود و هر کس بتواند به ذات خود نزدیک شود زیبا و دیدنی است!
اگر پیوسته در جستجوی امنیت و آرامش باشید خود را نا ایمن و مضطرب خواهید یافت. همان لحظه که سعی می کنید فردی هوشمند باشید، هوشمندی خود را از دست می دهید. همان زمان که تلاش می کنید خوب صحبت کنید، به لکنت زبان دچار می شوید. در موقعیتی که تمامی توجه شما معطوف به آن است که طبیعی باشید، به رفتار های تصنّعی نزدیک تر می شوید. همان لحظه که سعی می کنید خندان و خوشحال باشید، سردی لبخند و خوشحالی کاذبی در شما نمایان می گردد. از همان هنگام که قصد می کنید درست راه بروید راه رفتن شما مختل می شود. چرا این چنین است؟ پاسخ این سوال ها را نخواهید یافت مگر این که فرق بین رفتار طبیعی و صمیمی را با رفتار تصنّعی و ظاهری دریابید! بنابراین به کودکان خود طبیعی بودن و صمیمیت را بیاموزید تا آن ها هنر «خود بودن» را تجربه کنند.
صفحه=35@
اغلب کودکان بیش از بزرگ سالان بالنده هستند. حقیقت این است که بزرگ سالان هر چه بزرگ تر می شوند هویت و اصالت خویش را بیشتر از دست می دهند. یک بزرگ سال کسی است که توانسته است نقش های مختلف را به خوبی بازی کند و از نقش خود غافل بماند، ولی کودک هنوز به این سازگاری نقش و از دست دادن خود تن نداده است.
اغلب اختلافات، ناهنجاری ها و روان رنجوری های دوره ی کودکی، اعتراض سالم کودک به روابط، رفتارهای و هنجار های ناسالم محیط (خانواده، جامعه، فرهنگ) است.
تنها راه پختگی فرزند آدمی، این است که به اندازه کافی فرصت دهیم در دوران کودکی کاملاً پخته شود و نباید به طور زودرس و شتاب زده او را راهی دوران بزرگ سالی کنیم؛ چرا که خلاق ترین و پاک ترین اندیشه های یک بزرگ سال، آن دسته از اندیشه هایی است که به اندیشه های کودکی شباهت دارد.
مردان بزرگ، «قلب های کودکانه» در سینه دارند و چگونه است که ما خواهان «قلب های بزرگ سالانه» در کودکان هستیم؟
صفحه=36@
کودک دوست دارد همه چیز را تغییر دهد و از دگرگونی اشیاء لذت می برد، زیرا «تغییر» خود یک عمل «خلاق» محسوب می شود. اگر کودک میل بیشتری به انهدام دارد از روی شرارت نیست بلکه دوست دارد همه چیز را «تغییر» دهد، ولی از آن جا که عمل سازنده همیشه به کندی انجام می گیرد و عمل انهدام سریع تر است، بیشتر با روحیه زنده و پر جنبش او مطابقت دارد.
کودکی که به خود اعتماد ندارد، به نظر دیگران بیش از نظر خود و به تایید دیگران بیش از تایید خود و به رضایت دیگران بیش از رضامندی درون محتاج است.
کودک، کمتر از گذشته بالغ می شود. کمتر از گذشته خلق می کند و کمتر از گذشته کنجکاو می گردد. در این پسروی پیشرفت نما، چه رازی نهفته است؟
گذشتن از مراحل رشد و رسیدن به درجات کمال مانند بالا رفتن از پله های نردبان است و همه کودکان باید آن را طی کنند. اما بالا رفتن از این پله ها در همه کودکان یکسان و هم زمان نیست، یکی تندتر و دیگری کندتر پله ها را می پیماید و ما نباید در این آهنگ طبیعی، تسریع و تاخیر تحمیلی ایجاد کنیم.
صفحه=37@
ذهن سیال و روان و گسترش یابنده ی کودکان را نباید با آموزش های ایستا و اجباری محدود کرد. این گونه آموزش ها، تمامیت کودک را در محدوده ی هدف های بیرونی از هم می پاشد و او را موجودی بیگانه با خود و زندگی واقعی می کند.
وقتی کودک سعی می کند همه را از خود راضی نگه دارد محتاج می شود که دایم مورد تایید دیگران باشد. اگر این حالت از طرف همه افراد و برای همیشه و در همه شرایط رخ ندهد، احساس یاس و نومیدی وجود او را فرا می گیرد.
برای کودکی که هیچ انگیزه ای در زندگی ندارد بهترین درمان این است که با کودکی که دارای انگیزه است ارتباط برقرار کند و یا کودکی که عصبی است باید با یک مربی خونسرد و آرام مرتبط گردد. البته این افراد باید مورد پذیرش و احترام کودک باشند و کودک آن ها را دوست داشته باشد.
کودکی که نگاه او به طور دائمی دیگران را تعقیب می کند همیشه نگران آن است که نگاه پنهان دیگران او را در تیررس خود قرار دهد. از همین نگاه های نگران کودک می توان به نگرانی های درونی او پی برد.
صفحه=38@
کودکی تنها دوره از عمر آدمی است که همه چیز آن جاودانه، زنده، معنی دار، پاک و زلال است.
تغییرات در شیوه زندگی روزانه کودکان از جمله رفتن به مهد کودک، مدرسه و تغییر محل زندگی احتمالاً منجر به ناسازگاری ها، پریشانی های روانی و عاطفی در کودک می شود که فشار و تنش ناشی از این سازش نایافتگی ها در قالب تیک های عضلانی، بی اشتهایی، اضطراب، پرخاشگری، رفتارهای ایذایی و… بروز و ظهور می کند.
تصویر کودک از خود وابسته به تجربیاتی است که از گذشته خویش اندوخته و این گذشته همان چیزهایی است که دیگران در پنهان به او و درباره او، گفته اند و می گویند.
در نزد کودکان مضطرب و نگران، عمل انهدام و تخریب اشیاء و اسباب بازی ها ممکن است دلایل مختلفی داشته باشد. یکی از این دلایل احسا حسادتی است که کودک نسبت به خواهر و یا برادری دارد که فکر می کند پدر و مادر او را بیشتر دوست دارند یا ممکن است به خاطر اقتدار و استبداد والدین در سرکوبی خواسته های او باشد و یا ممکن است از روی کنجکاوی و برای آگاه شدن از طرز کار وسایل باشد.
صفحه=39@