بچه ها هنگام نیاز به کمک و حمایت ما، در درجه ی نخست به شکیبایی و بردباری مان نیاز دارند. در واقع اگر من از اثرات مخرب بی حوصلگی و کم طاقتی در شکل گیری اعتماد به نفس بچه ها بی خبر بودم نمی توانستم این کتاب را به رشته ی تحریر درآورم. به تجربه دریافته ام که بچه ها به میزان قابل توجهی محتاج تشویق و درک شدن هستند. واکنش های خود من نسبت به فرزندانم مانند پاندول ساعت تغییر جهت می دهد. گاه به خاطر رفتاری نامطلوب بر آنان خشم می گیرم و با لحن تند و طعنه آمیز با ایشان سخن می گویم و پس از چند لحظه از کرده خویش نادم و پیشمان می شوم و اظهار تأسف می کنم. اغلب والدین بر این پاندول سوارند و از خشم به گناه و از بد خلقی به تأسف تغییر جهت می دهند. به اعتقاد من پدر و مادر عاقل، مسلط بر نفس و دلسوز والدینی ایده آل اند. البته ضرورت ندارد که پدر و مادر
هردو ایده آل باشند؛ چنانچه یکی از آنان از خصوصیات فوق بهره مند باشد می تواند به طور کامل در شکل گیری اعتماد به نفس بچه مؤثر واقع شود.
ژانت واکر، نویسنده توانا می نویسد: «اکنون انتظارت بچه ها از والدین نسبت به هر برهه ای از تاریخ بیشتر است و برآورده ساختن آنها روز به روز دشوارتر می شود.» حال این سؤال مطرح می شود که: آیا به واقع بچه ها از والدین شان انتظارات زیادی دارند؟
زمانی که والدین ما بچه بودند، والدین شان احتمالا درباره ی پدر و مادر ایده آل عقیده خشک و تعصب آمیزی داشتند. به اعتقاد آنان والدین خوب افرادی بودند که بتوانند خانه، غذا و بهداشت مناسبی برای بچه هایشان تأمین کنند و اخلاق و رفتار پسندیده و مهارتهای لازم را برای کسب رزق و روزی و مقام و موقعیت اجتماعی به آنان بیاموزند. عشق در آن روزها هم اهمیت داشت اما عشق در مراقبت عملی و تأمین مایحتاج زندگی خلاصه می شد. در صورتیکه والدین کنونی با انتظارات کاملا متفاوتی روبه رو هستند و از «بذل مال» «صرف نیرو» و «اختصاص وقت» و «تلاش پیگیر» در راه چیزهایی که مایلند فرزندشان به آن برسد از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند.
مراقبت خوب از بچه ها می تواند در محیط خانه، کار و اجتماع تأثیر خوب و تعیین کننده ای داشته باشد. گر چه ما در راه تأمین استواری و ارجمندی شخصیت روانی بچه ها و توجه کردن و اختصاص وقت در این زمینه با دشواری های خاصی روبه رو هستیم؛ با وجود این می توانیم بر بسیاری از کارهایشان نظارت کنیم، آنان را از
خشونت، حرص و آز و سستی و کاهلی برهانیم و به آنان احترام، خویشتن داری و مسئولیت پذیری را بیاموزیم.
زندگی ما در محیط کار از همیشه طاقت فرساتر و امنیت شغلی مان نسبت به نسل گذشته کمتر است. روابط شخصی پیچیده تر و ناپایدارتر شده و روز به روز به گرفتاری های ما افزوده می شود. همچنین نسبت به آینده کنترل کمتری داریم و استرس فزاینده را در همه جنبه های زندگی مان حس می کنیم. پس چگونه والدین کنونی می توانند ایده آل بوده و در روابطشان با بچه ها پیوسته بر اعصاب شان مسلط باشند و عشق و شکیبایی به آنان عرضه کنند.
حتی اگر مسؤلیت خطیرمان را به عنوان پدر و یا مادر به طور کامل بپذیریم، در معرض رویدادهایی هستیم که از حیطه ی کنترل ما خارج است. چگونه افرادی که زندگی خودشان دستخوش فراز و نشیب است، احساسات و هیجاناتشان مدام نوسان دارد؛ نزدیک ترین روابطشان آسیب پذیر و اهدافشان محکوم به شکست است، می توانند والدین خوبی باشند؟ چگونه می توانیم به رغم نواقص و کمبودهایی که دامنگیر خودمان است وظیفه مان را به عنوان والدین به طور کامل به مرحله ی اجرا گذاریم، در این فصل به شما نشان می دهم که چگونه محدودیت های خویش را به فرزندانتان منتقل نکنید. روش هایی را پیشنهاد می کنم که با توسل به آنها می توانید از این محدودیت ها در جهت رشد و ارتقاء روحیه بچه ها بهره ببرید و آنان را در پیچ و خم زندگی یاری کنید.
بر طبق برآوردهای دقیق متداول ترین قصور و کوتاهی والدین در انجام وظایفشان ناشی از عوامل زیر است:
– خشم و استرس
– افسردگی یا محرومیت
– ترس که منجر به مراقبت زیاده از حد می شود.
– طلاق یا جدایی
بعضی از این نقایص به یکدیگر وابسته اند. برای مثال، ما اغلب تحت تأثیر ترس به خشم می آییم و یأس و ناامیدی مان را به شیوه های مخرب آشکار می کنیم. استرس و افسردگی و محرومیت سبب می شود که از بابت رفاه و آسایش و آینده بچه ها و کیفیت روابط مان با آنان دچار ترس و نگرانی شویم. رهنمودهای این فصل یاری تان می کند تا هنگام از دست دادن تعادل روحی تان والدین خوبی باقی بمانید.