جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

چگونه می توانیم بچه خشمگین را یاری کنیم؟

زمان مطالعه: 5 دقیقه

بعضی بچه ها از طریق خشم حقارت و سرشکستگی خود را آشکار می کنند. آنان با ترشرویی از ما فاصله گرفته و هرگونه حمایت و یاری ما را رد می کنند. به همین دلیل کمک به آنان برای رهایی از گرداب حقارت نفس کاری به غایت دشوار است.

وقتی مادر ناتالی، ده ساله، مشاهده کرد که دخترش بچه های دیگر را اذیت می کند، به او یادآور شد که باید با بچه های کوچکتر و

ضعیف تر بردبار و شکیبا باشد. غافل از اینکه چون ناتالی نمی توانست مانند آن بچه ها خوب بخواند و بنویسد، از طریق خشم با قدرت و توانایی آنان مقابله و دلسردی ها و ناراحتی هایش را بر سرشان خالی می کرد.

کمک به بچه ای که حقارت نفس خود را با خشم استتار کرده و یا از آن دفاع می کند بسیار دشوار است. می توانیم برای کمک به بچه مضطرب از فنون و تاکتیک های مختلف بهره ببریم. در حالی که حمایت از بچه خشمگین مستلزم استفاده از مهارتهای دقیق و یافتن سطوح تازه ای از ارتباطات است، رهنمودهای زیر می تواند ما را در هموار کردن این مسیر یاری کند:

1- پذیرفتن خشم بچه و نه محکوم کردن او نخستین گام است.

اغلب وسوسه می شویم که خشم را با خشم پاسخ گوییم. هنگامی که فرزندمان سر بچه های دیگر فریاد می زند و مورد ضرب و شتم شان قرار می دهد، بی درنگ از او تقاضا می کنیم که از این رفتار خودداری کند. گر چه رفتار ناهنجار و خشم آلودش مورد تأیید ما نیست. با وجود این خشم را با خشم پاسخ دادن رفتاری ضعیف و بی اثر است. برای اینکه او را به اردوگاه خود فراخوانیم و هدایتش کنیم ضرورت دارد ضمن مردود شمردن رفتارش، احساساتش را بپذیریم. می توانیم بگوییم: «می بینم که در این زمینه بسیار خشمگین و ناراحت هستی، اما برای نشان دادن این احساسات راه دیگری هم وجود دارد.» یا «مسأله ای نیست، خشم و آشفتگی تو را به خوبی درک می کنم. اما این رفتار باید متوقف شود.«

2- بچه باید یقین حاصل کند که مایلیم او را درک کنیم. مادر ناتالی باید درک کند که چرا دخترش بدون هیچ دلیل ظاهری بچه های دیگر را می زند. او می تواند توجه خود را با لحنی دلسوزانه ابراز کند. برای مثال بگوید: «تو بچه های دیگر را می زنی، و خوب می دانی که این کار پذیرفتنی نیست. می توانیم درباره ی این موضوع بیشتر صحبت کنیم؟» با این شیوه به جای اینکه شخصیت بچه را آماج طعنه، سرزنش و شماتت قرار دهیم، نشان می دهیم که مایلیم رفتار مبهم و مسأله ساز او را درک کنیم.

بسیاری از ما، در زندگی سرشار از استرس خود برای توجه کردن و اطمینان دادن به بچه ای که حس می کند افکار و احساساتش مورد قبول ما نیست به، کار و تلاش خاصی نیاز داریم. بچه ممکن است قادر نباشد توضیح دهد که چرا بچه های دیگر را می زند و یا شاید او در توصیف خونسردی و بی قیدی خود عاجز باشد. در صورتی که اگر بچه ها ترغیب شوند درباره احساساتشان سخن بگویند، مسائلی که خشم شان را استتار کرده در نهایت آشکار خواهد شد. چنانچه به گفتگو در این زمینه تمایل نداشته باشند، می توان حالات و رفتارشان را کانون توجه قرار داد. به هر حال اگر آنان حس کنند که کسی با دقت و تأمل به سخنانشان گوش می کند، پوسته شان را می شکافند، سر بیرون می آورند و جراحات احساسی خود را بر ملا می کنند.

3- مسأله ای که خشم بچه را برانگیخته کانون توجه قرار دهید. درک رفتار ضعیف با چشم پوشی از آن تفاوت دارد. وقتی نشان

می دهیم از مسایل مولد رفتار ناهنجار آگاهیم، به او یادآوری می کنیم که به طبیعت و سرشت نیکویش ایمان داریم و می توانیم به اتفاق مسایل را موشکافی و حل و فصل کنیم. با اظهار عبارت: «رفتار تو نشان می دهد که با مسأله ای دست به گریبان هستی.» این پیام را به او منتقل می کنیم که در باطن خوب و کامل وتمام عیار است و ما برای مقابله با احساسات و تجربه های مسأله ساز که به چنین رفتاری منجر شده در کنارش هستیم. این قوت قلب سبب می شود که او پیشنهادهای خوب و مؤثری را که می تواند به حل و فصل مسایلش کمک کند مطرح نماید. برای مثال ممکن است بگوید: «من در مدرسه به کمک بیشتری نیاز دارم.» یا «می خواهم کاری را که واقعا در آن خوب و ماهرم انجام دهم.» بچه ها اغلب با ارائه پیشنهادها و به کارگیری توانایی هایشان در یافتن راه حل مسایل خود، والدین و روانشناسان را شگفت زده می کنند.

4- باید به بچه ها اطمینان دهیم که خشم شان و یا هر چه در پس آن قرار دارد، به روابط متقابل ما آسیب نمی زند. بسیاری از بچه ها مایل نیستند افکار و احساساتشان را نزد ما برملا کنند، زیرا بر این باورند که صداقت و صراحت شان ما را شوکه و خشمگین می کند. افکار و احساسات بچه ها اغلب با آنچه تصور می شود، متفاوت است. به همین دلیل تنبیه آنان به خاطر افکار و احساساتشان نامعقول و غیر منطقی است. این بدان معناست که وقتی فرزندمان می گوید: «دوست ندارم به خانه مادربزرگم بروم.» یا «فکر می کنم عمه ام بداخلاق و ناهنجار است.» نباید شتابزده بگوییم: «باید او را دوست

داشته باشی.» یا «حتما شوخی می کنی.» یا «چگونه جرأت می کنی چنین چیزی بگویی.» می توانیم نقطه نظرهای به ظاهر غرض آلود و غیر عادلانه اش را بشنویم و مخالفت خود را با سخنانش اعلام کنیم. این کار با نادیده گرفتن حق بچه برای ابراز افکارش تفاوت دارد. می توانیم فنون مختلف درک و شناخت احساسات و حالات افراد را به او بیاموزیم و این کار با ساکت و آرام کردن او ابدا امکان پذیر نیست.

5- باید به سخنان خشم آلود بچه، حتی اگر این خشم متوجه ما باشد، گوش فرا دهیم. بعضی اوقات بچه ها به خاطر عدم دریافت توجه کافی از جانب والدین خشمگین می شوند، در چنین شرایطی به جای این که در مقام دفاع از خود، علت خشم بچه را بی مورد بدانید و با گفتن اظهاراتی نظیر: «من وقت زیادی را صرف تو می کنم«، «من دقیقا به تو به اندازه برادرت توجه دارم«؛ «چرا همیشه نق می زنی، اغلب بچه ها همه روزه در این ساعت خانه را ترک می کنند.» به ادعاهایی که علیه شماست خط بطلان بکشید، از او تقاضا کنید که با صراحت و بی رودربایستی علت خشم و رنجش را با شما در میان گذارد. او باید حس کند که با توصیف احساساتش خشم تان را بر نمی انگیزد و یا مورد طعنه، استهزا و اتهام قرار نمی گیرد. اغلب پاسخ بچه ها به این پرسش که چگونه اوضاع و شرایط شان بهبود یافته حیرت انگیز است. آلیس هفت ساله، خطاب به مادرش گفت: «من فقط نیاز دارم پیش از خوابیدن با تو تنها باشم.» جرج شش ساله، گفت: «من باید زودتر بیدار شوم تا برای رسیدن سر وقت به مدرسه عجله نکنم.» بچه ای که از دست والدینش خشمگین است، همواره انتظار دارد آنان او را درک کنند و آنچه را که برایشان مقدور و میسر

است در اختیارش قرار دهند.

تحمل خشم و ناراحتی بچه، کنترل این احساس را برای ما و خودش آسان می کند. بعلاوه، چنانچه او احساس کند که والدینش او را درک می کنند، عواطف و احساسات خود را عمیق تر مطرح می کند. وقتی حس کند که خشمش در روابط او با والدینش تأثیر نمی گذارد، در کنترل این احساس مهارت پیدا می کند. تلاش والدین در این زمینه اثرات جنبی دیگری هم دارد. برای مثال وقتی بچه تلاش ما را برای توسعه روابط متقابل حس می کند، خشم و دلخوریش تسکین می یابد. وقتی حس می کند که به رغم عدم تأیید افکار و احساساتش، به آنها ارج می نهیم خود را مهم و معتبر می یابد. بچه ای که احساساتش پذیرفته می شود، می تواند با استفاده از آن احساسات اوضاع زندگیش را بهبود بخشد و به جای اتصال با منبع ناامیدی با منشأ قدرت و توانمندی مرتبط شود.