نقطه نظرهای بچه درباره ی این که چرا به موفقیت نایل آمده و یا شکست خورده در شکل گیری اعتماد به نفس او نقش عمده و اساسی دارد. طرز تلقی بچه از موفقیت ها و یا ناکامی هایش بر اعتماد به نفس و انگیزش او تأثیر می گذارد. ما به طور خودکار درباره ی موفقیت ها و ناکامی هایمان داد سخن سر می دهیم و موفقیت یا شکست های خویش را ناشی از توانایی ها، بخت و اقبال و کمک اطرافیان و یا فقدان آنها به حساب می آوریم. افکار بچه درباره ی چیزهایی که موجبات موفقیت یا شکست او را فراهم می کند عقایدش را درباره ی خودش و انتظاراتی که از آینده اش دارد شکل می بخشد. مثال های زیر چگونگی انجام این فرآیند را نشان می دهد:
فرض کنید که نانسی می خواهد در بسکتبال یک بازیکن برجسته و بخصوص در تیم مدرسه شوت زن قابلی شود. او هر روز می کوشد سی توپ را در حلقه بیندازد. بعضی روزها پس از انداختن سی و شش توپ در حلقه این نتیجه را کسب می کند و بعضی روزها هم پنجاه بار
باید توپ را پرتاب کند تا سی مورد آن در درون حلقه جای گیرد. در بعضی مسابقه ها، همه توپ ها به درون حلقه می افتد و در بعضی دیگر هیچ امتیازی به دست نمی آید. این جزر و مد و نوسان در بسیاری از جنبه های زندگی مصداق دارد و در نتیجه به طور کامل قابل پیش بینی نیست. بعضی اوقات تغییرات و تفاوتها از کنترل نانسی خارج است. او و سایر اعضای تیم در بعضی روزها و یا مسابقات بهتر بازی می کنند. حتی وقتی نانسی به تنهایی و با استفاده از همان توپ و حلقه تمرین می کند، بعضی روزها نسبت به روزهای دیگر عملکرد بهتری دارد. طرز تلقی او از این تغییرات و نوسانات می تواند عقایدش را درباره ی توانایی هایش تعیین کند.
واکنش سازنده نانسی عبارت است از:
اگر او بهترین روزهای خود را نشانه ی توانایی های راستین خویش به حساب آورد و بدترین روزهای خود را به عدم سختکوشی و خستگی و یا تغذیه نامناسبش نسبت دهد، احتمالا خود را بازیکن خوبی به شمار آورده و تلاش بیشتری به خرج خواهد داد. زیرا معتقد است که این کار و تلاش به طور حتم به نتیجه می رسد، بعلاوه چون در بسکتبال مهارت دارد، تمرین هر چه بیشتر او را کارآمدتر می کند. بعضی اوقات که شانس به او رو می آورد، با رقبایی که مانند خودش خوب و ماهر نیستند روبه رو می شود و بعضی روزها که اوضاع بر وفق مراد نیست با تیمی مبارزه می کند که اعضایش از او بهتر و بلندقدترند، اما او بدون توجه به این که با کدام تیم به مبارزه می پردازد و اعضای تیم چه موقعیتی دارند، با ایمان راسخ تلاش می کند زیرا
معتقد است که همیشه با فرصت های خوبی رو به رو است و کار و تلاش، شانس موفقیت او را افزایش می دهد.
واکنش بازدارنده ی نانسی چنین خواهد بود:
اگر نانسی معتقد باشد که عملکرد خوب او صرفا ناشی از بخت و اقبال مساعد است و بدترین موقعیت ها نشانگر توانایی های راستین اوست، خود را بازیکنی ضعیف می انگارد و پیش از هر بازی به شدت دچار اضطراب می شود؛ زیرا ابدا نمی داند که بازی اش چگونه از آب در خواهد آمد. گرچه در بعضی بازی ها گل های زیادی زده است با وجود این نمی تواند دیگر بار بر روی این اتفاق ها حساب کند؛ زیرا به اعتقاد او، عملکردهای خوب گذشته اش ناشی از خوش اقبالی و از کنترلش خارج است، به رغم تمرین فراوان با تردید و دودلی پیش می رود؛ زیرا کاملا مطمئن نیست که کار و تلاشش نتیجه خوب به بار می آورد. اگر در چند تمرین یا بازی پی در پی ببازد، به احتمال زیاد نسبت به مهارت خود در بسکتبال کاملا دلسرد می شود.
همان گونه که از واکنش های ممکن و متفاوت نانسی استنباط می گردد، موفقیت به خودی خود نمی تواند بچه را از اعتماد به نفس سرشار سازد. طرز تلقی بچه از موفقیت و ناکامی اعتماد به نفس او را می سازد و یا آن را تخریب می کند. طرز تلقی سازنده و بازدارنده از موفقیت و شکست دارای دو بعد متفاوت است.
1- اولین بعد به میزان کنترل او بر موفقیت و شکستش مربوط می شود. اگر بچه خود را به خاطر توانایی ها و یا کاستی هایش
مسئول بداند، خود را عامل و مسبب موفقیت هایش به حساب می آورد. به همین دلیل تمام جنبه های زندگی اش را کنترل و نقاط قوت و ضعف آن را ارزیابی می کند. برای مثال بازی ضعیف خود را به تمرین کم و محدودش نسبت می دهد و معتقد است که با کار و تلاش می تواند این وضعیت را تغییر دهد. اما اگر بچه موفقیت را صرفا ناشی از بخت و اقبال مساعد بداند و موفقیت هایش را خارج از حیطه ی کنترل خود تصور می کند، عملکرد خوب خود را استثنایی می نامد و اجازه نمی دهد که این شایستگی موجب تقویت اعتماد به نفس او شود.
2- دومین بعد طرز تلقی بچه درباره ی موفقیت و ناکامی اش به ثبات و یا بی ثباتی او مربوط می شود. اگر بچه در امتحان زبان انگلیسی نمره ی خوبی کسب نکند و تصور کند که نمره اش ناشی از حماقت و یا «خوب نبودن در زبان انگلیسی» است، هوش و استعداد طبیعی اش تغییری نکرده و عملکردش در مدرسه پیشرفتی نخواهد داشت. بعکس اگر او نمره پایین خود را ناشی از عدم مطالعه کافی و یا نیاموختن لغات تلقی کند، اطلاعات او بی ثبات خواهد بود و تغییر وضعیت و عملکرد او در مدرسه امکان پذیر است و می تواند در امتحان بعدی با مطالعه و آمادگی بیشتر نمره بهتری بگیرد. البته این بدان معنا نیست که اعتقادش مبنی بر این که می تواند تغییر کند به خودی خود اعتماد به نفس او را تقویت می کند. اگر او نمره ی نامطلوب خود را به بی علاقگی معلم به او و بد شانسی و یا غیر منصفانه بودن سؤالات امتحانی نسبت بدهد، گر چه این وضعیت قابل تغییر است، اما این تغییر تحت کنترل او نیست زیرا نمی تواند بر شانس و اقبال و یا
تعصب معلم تأثیر گذارد. بچه هنگام ارزیابی توانایی ها و عملکردش باید دو چیز کاملا متفاوت را مشاهده کند: نخست باید ببیند که توانایی هایش می تواند تغییر کند و بهتر و یا بدتر شود و دوام این که حس کند توانایی هایش تحت کنترل اوست. با پیروی از رهنمودهای زیر فرزندتان را ترغیب کنید تا در برابر موفقیت و ناکامی واکنش سازنده داشته باشد:
درباره ی دلایل عملکرد خوب و شایسته او صحبت کنید. بچه را در درک دلایل موفقیت و ناکامی اش یاری کنید. درک دلایل موفقیت به اندازه ی درک دلایل شکست حائز اهمیت است. اگر بچه عملکردش را در امتحان ریاضی ناشی از خوش اقبالی اش بداند، به توانایی های باطنی خود ایمان نمی آورد. بنابراین به محض مشاهده ی عملکرد خوب، شایستگی او را تحسین کنید «شما این مسأله پیچیده را درک کردید» یا «تو دقیق و مراقب بودی.»
از سوی دیگر، اگر بچه عملکرد خودش را در امتحان ریاضی صرفا به هوش و استعداد ذاتی اش نسبت دهد ممکن است به این نتیجه برسد که به تلاش فراوانی نیاز ندارد. این طرز تلقی که او تنها محتاج توانایی های طبیعی خویش است ممکن است او را از کار و تلاش فراوان باز دارد و در واقع یک واکنش بازدارنده باشد. در چنین شرایطی به او گوشزد کنید که به خاطر مطالعه کامل و آمادگی کافی نمره خوبی کسب کرده است. بچه هایی که معتقدند تلاش در مدرسه مؤثرتر از استعداد و توانایی است نسبت به بچه هایی که معتقدند هوش و توانایی مؤثرتر از تلاش است وضعیت تحصیلی بهتری دارند.
یقین حاصل کنید بچه دریافته که چگونه تلاش او در موفقیتش تأثیر گذاشته است. برای مثال مادر می تواند بگوید: «از این که نمره ی خوبی گرفتی خیلی خوشحالم؛ تردیدی ندارم که سخت کار کردی.» یا «از این که توانستی سر امتحان حواست را جمع کنی خوشحالم.» یا «کار و تلاش تو نتیجه بخشید.»
وقتی عملکرد بچه خوب نیست، درباره ی شیوه ی بهبود عملکردش صحبت کنید. می توانید با شکوه و شکایت بچه درباره ی معلمش همدلی کرده و حمایت عاطفی خود را در این زمینه اعلام نمایید: «برخورد معلم تو ناراحت کننده است.» و آنگاه سؤالی قاطع و سازنده مطرح کنید: «درباره ی این وضعیت چه کاری از دست تو ساخته است؟» اگر امتحانش بد شده، به اتفاق او علت را بررسی کنید: «این نوع مسأله ها پیچیده به نظر می رسد. بیا به اتفاق این مسایل را تمرین کنیم.» یا «وقتی تعداد سؤال ها زیاد است، تو ظاهرا تمرکزت را از دست می دهی. امتحان کن و ببین متانت و خونسردی تا چه اندازه می تواند در کارهایت مؤثر باشد.» با این اظهار نظرها، نه استعداد و توانایی، بلکه کار و تلاش او را مرکز توجه قرار می دهید و این پیام را به وی ارسال می کنید که توانایی هایش قابل پیشرفت است. پیام نهایی این است که: «نتایج و عواقب کار تحت کنترل توست.«