جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

چگونه آموزشگری هیجان می تواند تأثیر خطرهایی را که فرزندتان با آن رو به رو می شود، کاهش دهد

زمان مطالعه: 5 دقیقه

بی شک می توان گفت امروزه والدین با نگرانی هایی روبه رو هستند که نسل گذشته نداشته اند. نگرانی والدین در دهه 1960 مصرف الکل در شب فارغ التحصیلی بود اما امروزه نگرانی هر روز والدین، فروش کوکائین در مدارس راهنمایی است. والدین دیروز نگران باردار شدن دختر نوجوان شان بودند، اما والدین امروز به دختر کلاس پنجم خود در مورد ایدز آموزش می دهند. در نسل پیشین، جنگ بین گروه های جوانان تنها در محله های پر خشونت شهر روی می داد و با مشت و کتک کاری و به ندرت چاقو کشی پایان می یافت. اما امروزه گروه های نوجوان حتی در محله های مسکونی طبقه متوسط جامعه به چشم می خورند و با افزایش خرید و فروش مواد مخدر و اسلحه گرم، معمولا نزاع گروه ها به شلیک مرگبار منجر می شود.

جرایم خشونت آمیز بر جوانان به شکل نگران کننده ای افزایش یافته است. بین سال های 1985 و 1990، میزان آدم کشی در پسران جوان سیاه پوست 15 تا 19 ساله 130 درصد، در پسران سفید پوست 75 درصد و در دختران همه نژادها 30 درصد افزایش داشته است. در همین زمان سن ارتکاب جرایم خشونت آمیز در پسران آمریکایی جوان کاهش یافت. از سال 1965 تا 1991 میزان دستگیری

نوجوانان برای ارتکاب جرم خشونت آمیز بیش از سه برابر افزایش یافت. بین سال های 1982 تا 1991 تعداد جوانانی که به جرم قتل دستگیر شدند 93 درصد و جوانانی که به جرم تجاوز جنسی دستگیر شده بودند 72 درصد افزایش یافته بود.

امروزه والدین باید برای نگهداری و مراقبت، تعلیم و تربیت درست و باورهای اخلاقی پایدار تلاش بیشتری داشته باشند. همچنین خانواده های امروزی باید توجه بیشتری به ابتدایی ترین مسایل مربوط به بقا و ماندگاری داشته باشند. چگونه می توانیم فرزندان مان را نسبت به فراگیری خشونتی که به فرهنگ جوانان در این کشور رخنه کرده ایمن سازیم؟ چگونه می توانیم آنها را تشویق کنیم که تا وقتی به بلوغ لازم نرسیده اند ارضای میل جنسی خود را به تأخیر بیاندازند، تا بتوانند انتخابی درست و بی خطر داشته باشند؟ چگونه می توانیم احترام به خود را در باورهای شان القا کنیم تا از سوء مصرف مواد مخدر و الکل در امان باشند؟

سال های زیادی است که جامعه شناسان ثابت کرده اند دلیل کشیده شدن کودکان به سوی رفتارهای ضد اجتماعی و بزهکارانه وجود مشکل در محیط خانواده است- مشکلاتی چون ناسازگاری زناشویی، طلاق، غیبت فیزیکی یا عاطفی پدر، خشونت و پرخاشگری در خانواده، فرزند پروری نادرست، بی توجهی، بهره کشی از کودک و فقر. بنابراین راه حل، برقراری رابطه زناشویی بهتر و نیز پشتوانه اقتصادی و اجتماعی لازم برای والدین است تا بتوانند به خوبی از فرزندان خود مراقبت کنند.

در سال 1950 تنها 4 درصد از مادران جوان مجرد بودند، اما امروزه این رقم 30 درصد است. گرچه امروزه بسیاری از مادران مجرد بالاخره ازدواج می کنند- اما بیش از نیمی از ازدواج های تازه، به طلاق منجر می شوند- که جمعیت زنان سرپرست خانواده را بالا می برد. اکنون حدود 28 درصد، تقریبا نیمی از این خانواده ها در فقر زندگی می کنند. بسیاری از کودکان خانواده های طلاق حمایت مالی و هیجانی لازم از سوی پدر را دریافت نمی کنند. ارقام حاصل از سرشماری در سال 1989 در آمریکا نشان می دهند تنها حدود نیمی از مادران که اجازه نگهداری از فرزندان خود را داشتند، از حقوق کامل بهره مند بودند، در حالی که یک چهارم بخشی از حقوق را داشتند و یک پنجم هیچ حقوقی دریافت نمی کردند. پژوهشی بر روی خانواده های

از هم پاشیده نشان می دهد بسیاری از فرزندان، از دو سال پس از طلاق به مدت یک سال پدران خود را ندیده اند.

ازدواج دوباره، اگر روی دهد، مشکلات خودش را به همراه خواهد داشت. طلاق در ازدواج های دوم شایع تر از ازدواج های نخست است. گر چه پژوهش ها نشان می دهند معمولا حقوق ناپدری قابل اعتماد تر است، اما ارتباط با او تنش، آشفتگی و ناراحتی بیشتری را در زندگی کودک به وجود می آورد. بهره کشی از کودک در خانواده هایی که ناپدری یا نامادری دارند بیش از خانواده های عادی مشاهده می شود. بنابر یافته های پژوهشی کانادایی احتمال بهره کشی جسمانی و جنسی از کودکان در خانواده های با ناپدری یا نامادری چهل برابر بیشتر از خانواده هایی است که کودکان با پدران و مادران خونی خود زندگی می کنند.

کودکانی که نیازهای هیجانی شان ارضا نشده مشکلات خود را پشت درب مدرسه رها نمی کنند. مدارس سرتاسر آمریکا افزایش روز افزون مشکلات رفتاری در دهه اخیر را گزارش کرده اند. از مدارس دولتی خواسته شده خدمات مددکاری برای کودکانی که نیازهای هیجانی شان در خانه ارضا نمی شود را افزایش دهند. به طور کلی می توان گفت مدارس برای کودکانی که در معرض آسیب هایی چون طلاق، فقر و نادیده گرفته شدن قرار دارند نقش سپر و میانجی را ایفا می کنند تا بتوانند تأثیرات ناشی از آسیب ها را به حداقل برساند. در حالی که برای تأمین بودجه تعلیم و تربیت پایه که بازتاب آن بر افت تحصیلی مشاهده می شود سرمایه کمی وجود دارد.

افزون بر این، تغییراتی که در نیروی کار و اقتصاد در چند دهه اخیر رخ داده برای همه خانواده ها تنش زا بوده است. در دو دهه گذشته درآمد خانواده ها کاهش یافته، بدین معنا که بسیاری از خانواده ها برای ماندگاری به درآمدی دو برابر درآمد پیشین خود نیاز دارند. زنان بیشتری وارد بازار کار شده اند. در گذشته تنها پدر نان آور خانه بود ولی اکنون در بسیاری از خانواده ها زن و مرد با هم خارج از خانه مشغول به کار هستند و همین موضوع تنش خانه را بیشتر کرده است. در همین زمان ساعت های

کاری کارمندان نیز بیشتر شده است. بنابر گزارش خانم جولیت شور(1) استاد اقتصاد هاروارد(2)، اکنون خانواده های آمریکایی سالیانه هزار ساعت بیش از 25 سال گذشته کار می کنند. بررسی نشان می دهد اکنون آمریکایی ها نسبت به دهه 1970 سه برابر وقت آزاد کمتری دارند. مردم می گویند وقت کمتری را صرف نیازهای اولیه خود از جمله خوابیدن، خوردن و بازی با فرزندانشان می کنند. بین سال های 1960 و 1986 وقت آزادی که والدین به فرزندانشان می گذراندند بیش از 10 ساعت در هفته کاهش یافته است. آمریکایی ها به دلیل نداشتن وقت کافی کمتر در گردهمایی ها و فعالیت های مذهبی که حافظ ساختار خانواده است، شرکت می کنند. از آنجا که تکاپوی جامعه آمریکا بیشتر شده است، جابجایی از شهری به شهر دیگر به دلایل مالی منجر به افزایش تعداد خانواده هایی شده که بدون حمایت افراد فامیل و دوستان قدیمی زندگی می کنند.

تأثیر همه این تغییرات اجتماعی روبه رو شدن فرزندان مان با خطرات بیشتری در رابطه با سلامت و تندرستی آنها است. در عین حال، سیستم حمایتی یاری دهنده خانواده ها برای محافظت از کودکان ضعیف تر شده است.

با این وجود، همانطور که این کتاب نشان داده است، ما در نقش پدر و مادر توانایی های بسیاری داریم. پژوهشی که انجام داده ام به من می گوید پاسخ مصون نگاه داشتن فرزندان مان از بسیاری آسیب ها در ایجاد پیوندهای عمیق عاطفی با آنها نهفته است، بنابراین باید آنها را یاری کنیم تا سطح بالایی از هوش هیجانی در آنها شکل بگیرد. شواهد حاکی است کودکانی که می توانند عشق و حمایت والدین شان را احساس کنند بهتر می توانند از تهدید خشونت جوانی، رفتارهای ضد اجتماعی، اعتیاد به مواد مخدر، رابطه جنسی پیش رس، خودکشی در نوجوانی و دیگر آسیب های اجتماعی، مصون بمانند. پژوهش ها نشان می دهند کودکانی که در خانواده احساس احترام، پذیرفته شدن و ارزشمندی دارند، عملکرد بهتری در مدرسه داشته و دوستان بیشتری دارند، سالم تر زندگی می کنند و زندگی موفق تری دارند.

اکنون با پژوهشی ژرف تر در پویایی های روابط هیجانی خانواده به تازگی دریافته ایم که چگونه چنین تأثیراتی آسیب ها را کاهش می دهند.


1) Juliet Schor.

2) Harvard.