تعلیم و تربیت در تحول فردی و اجتماعی آدمی نقش اساسی دارد. هر چند انتظار ما از تعلیم و تربیت نباید در حد معجزه و چاره جویی بلادرنگ برای درمان همه ی مشکلات و موانع رشد بشر باشد بلکه یکی از زمینه ها و راه های اصولی و قابل دسترسی است که باید «نسل جدید» را در بازآفرینی تجربیات نسل قدیم و بازسازی و نوسازی اندیشه های بزرگ یاری رساند، تا خود او در فرآیند رشد و تعالی خویش مشارکت فعال داشته باشد.
در آستانه ی هزاره سوم، آینده ی جامعه بشری با بحران های فزاینده تری نسبت به گذشته مواجه خواهد شد. با این که پیشرفت علوم، به ویژه فن آوری های جدید، امیدهایی تازه را در قلب جامعه انسانی روشن کرده است. اما رویدادهای متضاد و اتفاقات بزرگ رسانه ای و اطلاع رسانی، جهان معاصر را در هاله ای از ابهام و سردرگمی قرار داده است. قرن آینده که با استیلای یکپارچگی و همرسانی فزاینده ای دست به گریبان است. در عین حال در درون خود تنش ها، تضادها و واگرایی های پیچیده و متنوعی را به همراه خواهد داشت. تنش ها و تضادهایی بین یکرنگی و ناهمرنگی، جهانی شدن و محلی ماندن،
همگانی شدن و انفرادی ماندن، سنت گرایی و نوگرایی، توسعه نامحدود و رشد ناموزون، گرایش به دین و معنویت، نسبیت گرایی و مطلق اندیشی در اخلاق و اقتصاد و سیاست بدون تردید آن چه که قابل پیش بینی است تعارض میان این گرایش ها و رویکردها است که روز به روز بر دامنه و عمق آن افزوده می شود.
حال باید دید که نقش تعلیم و تربیت به معنای اصلی و جامع آن در هویت دادن به افکار و تعالی اندیشه های نسل آینده تا چه اندازه تعیین کننده خواهد بود؟ آیا بین معرفت و بصیرت درونی از یک سو و دانش اندوزی و اطلاع یابی رایانه ای و ماشینی وار، از سوی دیگر، می تواند قلمرو یادگیری درونی را مشخص کند؟
بنابراین، در این غوغاسالاری فرهنگ ها و چالش های پی در پی چگونه می توان بدون آن که گذشته خود را به فراموشی سپرد خود را با تغییرات فزاینده جهانی و محلی تطبیق داد؟ چگونه می توان پیشرفت های علمی را بدون از دست دادن هویت فرهنگی و ملی محقق ساخت؟ پاسخ به همه ی این سؤال ها، به تعریف و قرائت جدید از یادگیری و روش های یادگیری بستگی دارد.
از این رو امروزه جامع بین دو حالت یا احساس سرگردان هستند.
1- جهانی شدن که مظاهر آن را می بینند و بعضی اوقات ناچار به تحمل آن می شوند.
2- جست و جو برای اصالت و نقطه ی اتکا و احساس تعلق به فرهنگ و ریشه های دیرینه ی خویش.
آموزش و پرورش باید اکنون و بیش از هر زمان دیگری با این واقعیت رو به رو شود که جامعه ی جهانی با تلاشی دردآور در حال متولد شدن است و آموزش و پرورش در کانون رشد فردی و در عین حال رشد اجتماعی قرار
گرفته است و رسالت دارد که هر یک از افراد جامعه را بدون هیچ استثناء قادر سازد تا استعدادهایش را تا حداکثر ظرفیت پرورش دهد و توانمندی های خلاقشان را بشناسد تا آنها یاد بگیرند چگونه با پیچیدگی ها و فراز و نشیب های زندگی فردی، اجتماعی و جهانی سازگار گردند. در واقع یادگیری را در قلمرو زندگی و زندگی را در ابعاد زیستی، روانی، اجتماعی، تاریخی گسترش دهد.
بر این اساس، همه ی افراد ناگزیرند برای غلبه بر تنش های اصلی درون فرهنگی و بین فرهنگی، قلمرو سازگاری خود را از محدوده ی قومیت و ملیت کشور خویش فرتر بوده و در اقصی نقاط جهان گسترش دهند. آنها باید یاد بگیرند که چگونه در دنیای همگانی و دهکده ی جهانی که همه چیز یکدست و همنوا و همگرا شده است، تمایز یافتگی و هویت مستقل خود را در عین درآمیزی با دیگران حفظ کنند.
در این نوع یادگیری، ضرورت ایجاب می کند که افراد به تدریج شهروندانی جهانی شوند و بدون آن که اصالت خود را از دست بدهند در همان حال نقشی فعال در زندگی بومی و محلی خود داشته باشند.
در جهان معاصر، فرهنگ انسانی آرام آرام در حال جهانی شدن و یکپارچه شدن است. هر چند این تغییر تاکنون تدریجی و با مقاومت هایی نیز همراه بوده است اما نباید محاسن و خطرهای جهانی شدن را که حداقل آن فراموش شدن شخصیت منحصر به فرد انسان هاست نادیده گرفت. شخصیتی که متعلق به آنان است تا راه آینده شان را انتخاب کنند و در قالب ذخایر سنتی و فرهنگی شان به ظرفیت کامل برسند؛ شخیتی که اگر در مورد آن دقیق نباشیم، در معرض فرآیند یادگیری فعال برای سازگار شدن خلاق مهیا نباشیم در معرض خطر ناشی از پیشرفت های معاصر قرار خواهیم گرفت.
با توجه به این شرایط، به نظر می رسد مفهوم یادگیری در طول زندگی با همه ی ابعاد و مزایایی که دارد از نظر انعطاف پذیری، گوناگونی و قابلیت تغییر در زمان ها و مکان های مختلف، یک بازنگری همه جانبه را اقتضا می کند. پس ضرورت دارد برنامه ریزی آموزشی و روش های یاددهی-یادگیری دوباره بررسی شود به طوری که این آموزش، نه تنها با تغییرات ایجاد شده در ماهیت کار مطابقت داده شود بلکه فرآیند مداومی برای شکل دادن به تمامی انسان ها، دانش، نگرش، قوای ذهنی و توانایی انجام کار در آنها را پی ریزی کند. افراد را قادر سازد آگاهی خود را نسبت به خود و محیط اطراف خود توسعه دهند، آنان را تشویق کنند که نقش اجتماعی و جهانی خود را در جامعه به خوبی ایفا کنند. مفهوم یادگیری در طول زندگی، به عنوان یکی از کلیدهای ورود به قرن بیست و یکم مطرح شده است، این مفهوم چیزی فراتر از تفاوت معمول بین آموزش اولیه و آموزش مداوم است که به طور سنتی مطرح می شود. این آموزش یعنی رویارویی با چالش هایی که برخاسته از دنیای به سرعت در حال تغییر است، تازگی ندارد، زیرا گزارش های پیشین در زمینه ی آموزش و پرورش نیز بر ضرورت بازگشت به سوی آموزش، به منظور توانایی برخورد با موقعیت های جدید در زندگی شخصی و اجتماعی، تأکید کرده اند. این ضرورت همچنان احساس می شود حتی شاید قوی تر و محکم تر هم شده باشد، به طوری که اموزه بر این اصل پافشاری همه جانبه می کنند که افراد باید بیاموزند که «چگونه» یاد بگیرند. در واقع «کیفیت» یادگیری مهمتر از «کمیت» آن است. «چگونگی یادگیری» افزون و برتر از «میزان یادگیری» است.
از این رو تغییرات وسیع و همه جانبه در شیوه های زندگی، متضمن آمادگی برای سازگار شدن با این تحولات است. این تغییرات، تفاهم متقابل،
مبادله ها وهماهنگی های صلح آمیز و در واقع خیلی چیزهای دیگر را طلب می کند که ما در زندگی امروز فاقد آن هستیم. مسأله ی دگرپذیری، تحمل، مدارا، تقدم صلح بر عدالت و صدها موضوع دیگری که برخاسته از ضرورت های جهان کنونی است از جمله نیازهای یادگیرندگان است.
با پذیرفتن این موقعیت است که قلمرو یادگیری از محدوده ی زندگی درسی و تحصیلی فراتر می رود و تا آن جا پیش می رود که اخیراً سازمان جهانی یونسکو مصرانه یادگیری «با هم زیستن» را وارد آموزش های مدرسه ای نموده، تأکید کرده است که یادگیری برای «با هم زیستن» از طریق گسترش تفاهم با دیگران، با تاریخ و با سنت ها و ارزش های معنوی آنان باید در فرآیند تعلیم و ترببیت مطرح شود. بر اساس این دیدگاه، ایجاد روحیه ای جدید که با شناخت وابستگی رو به رشد و تحلیل های مشترک از خطرها و چالش های آینده هدایت شده باشد، می تواند افراد را به اجرای پروژه های مشترک یا سامان دادن به تعارض های غیرقابل اجتناب به گونه ای عاقلانه و صلح آمیز ترغیب کند. از این طریح است که جامعه مدنی -که دارای شهروندان مدنی هستند- تحقق می پذیرد؛ زیرا یادگیری در معنای جدید آن بر چهار محور یا ستون یادگیری چگونه زیستن، چگونه انجام دادن، چگونه با هم زیستن و چگونه یاد گرفتن استوار است.
یونسکو با قرائتی جدید از یاگیری در واقع از آموزش و پرورشی که می تواند این روحیه ی جدید در شکل های نوین یادگیری را تداعی کند پرده برداری می کند.
یادگیری «برای انجام دادن» جنبه ی دیگر آموزش و پرورش است. این ستون، علاوه بر یادگیری انجام کار، کسب یک مهارت یا شایستگی را مطرح می کند. مهارتی که افراد را قادر می سازد به خوبی با انواع موقعیت های
غیر قابل پیش بینی، مواجه شوند و در گروه کار کنند. جنبه ای که شیوه های آموزشی حاضر کمتر به آن توجه دارد. در بسیاری از موارد، اگر دانش آموزان این فرصت را داشته باشند که در حین تحصیل -جایی که باید اهمیت فزاینده ای به همه ی روش های متناوب مطالعه و کار داده شود- توانایی های خود را از طریق درگیر شدن با تجربه های کاری با فعالیت های اجتماعی گسترش دهند، چنین مهارت و شایستگی به آسانی حاصل می شود. یعنی مشارکت «خود-درگیر» را جایگزین مشارکت «کار-درگیر» می کند.
آخرین، ولی نه کمترین، چهارمین جنبه از یادگیری است: «یادگیری برای زیستن» این وضوع اصلی گزارش ادگارفور(1) بود، یعنی یادگیری برای زیستن: دنیای آموزش و پرورش امروز و فردا که در سال های اخیر توسط یونسکو منتشر شد.(2) توصیه های این گزارش هنوز هم کاملاً مصداق دارند، زیرا در قرن بیست و یکم هر کس باید استقلال و داوری بیشتری را همراه با احساسی قوی تر از مسئولیت شخصی برای دستی یابی به هدف های مشترک تجربه کند. این گزارش بر الزام های بیشتر «مقوله یادگیری» تأکید دارد: هیچ یک از استعدادهای آدمی که همچون گنجینه ای در نهاد او به ودیعه گذاشته شده نباید کشف نشده باقی بماند. تعدادی از آنها عبارتند از: حافظه، قدرت استدلال، تخیل، توانایی جسمانی، احساس زیبایی شناسی، استعداد برقراری ارتباط بادیگران و موهبت رهبری گروه و. . . که پرورش این استعدادها ضرورت خودآگاهی و یادگیری فعال را اثبات می کند.
یونسکو به یک اندیشه ی آرمان گرایانه ی دیگر هم اشاره می کند: جامعه
یادگیرنده ای که بر مبنای فراگیری، نوسازی و استفاده از دانش بنا شده است. اینها سه جنبه ای هستند که باید در فرآیند آموزش و پرورش مورد تأکید قرار گیرند. همچنان که توسعه ی «جامعه ی اطلاعاتی» فرصت های دست یابی به داده ها و حقایق را افزایش می دهد، آموزش هم باید هر فرد را قادر سازد اطلاعت را جمع آوری، انتخاب، مرتب و سازماندهی کند و مورد استفاده قرار دهد. تنها از این طریق و با این روی آوری به یادگیری است که می توان به تحقق اهداف آموزشی و تربیتی دست یافت. در این صورت آموزش و پرورش به عنوان دو مفهوم مترادف ظاهر می شوند و نه متفاوت و در نهایت آموزش همان معنای پرورش را به خود خواهد گرفت.
1) edgar faure.
2) این گزارش با عنوان «آموختن برای زیستن» به فارس برگردانده شده است و خلاصه ای از آن در کتاب «مراحل شکل گیری اخلاق در کودک» تألیف نگارنده آمده است.